خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,271
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع

فیلم نیش ساخته جورج روی هیل محصول ۱۹۷۳ سینمای آمریکاست که پل نیومن و رابرت ردفرد در آن ایفای نقش می‌کنند. حوادث فیلم در حدود سالهای دهه ۱۹۳۰ در شیکاگوی آمریکا اتفاق می‌افتد. با اینکه ژانر فیلم به نظر راجع به تبهکاری می‌رسد اما به عقیده من فیلمنامه این فیلم که همچون خود فیلم برنده جایزه اسکار شده است بیش از آنکه راجع به تبهکاری و دنیای تبهکاران آن روزگار آمریکا صحبت کند راجع به سینما و جادوی آن نوشته شده است و می‌توان گفت گنگستران و حوادث فیلم تنها بهانه‌هایی برای انتقال مضامین مورد نظر نویسنده هستند.

این فیلم در واقع در آستانه سالهای دهه هفتاد مژده سینمای جدیدی را به بیننده‌های هم عصرش می‌دهد. خبر به وجود آمدن ایده‌های تازه، روی کار آمدن کارگردانانی با افکار نو و سینمایی با تجهیزات جدید نور و فیلمبرداری و هنرپیشه‌ها و رنگ و لعاب دیگر. خبر از آمیخته شدن بیشتر مردم با این جادوی بزرگ دست ساخته خودشان. البته تمامی این‌ها نه به طور واضح که در فلسفه داستانی فیلم مستتر هستند.

در واقع ماجرای فیلم با حادثه‌ای آغاز می‌شود که در ادامه اینقدر کمرنگ می‌شود که حتی نمی‌توان عنوان نقطه عطف اول فیلم را به آن نسبت داد. کشته شدن یک تبهکار خرده پای سیاه پوست که دوست مشترک دو قهرمان اصلی فیلم (پل نیومن و رابرت ردفرد) است بهانه‌ای برای انتقام‌جویی این دو نفر از مسبب این حادثه به راهنمایی و کمک شخص کارکشته‌تر و با تجربه‌تر(پل نیومن) است. اما این انتقام‌گیری نه با کشتن این شخص که با صحنه‌سازی یک مرکز شرطبندی و به دام انداختن ثروت کلان این مرد بانکدار توسط قهرمانان اتفاق می‌افتد. بدین ترتیب تمامی داستان تا پایان فیلم به شکل بسیار جذابی پیرامون چگونگی انجام این پروژه می‌باشد. از این پس هر آنچه رخ می‌دهد مربوط به انجام این عملیات توسط افراد استخدام شده این گروه به مدیریت قهرمان اول فیلم است.

در طول فیلم بیننده به قدری با نقش بازی کردن این و آن مواجه می‌شود که در تشخیص اینکه کدام اتفاق واقعی و کدام حادثه ساختگی است دچار تردید می‌شود، این روند تا آخرین سکانس فیلم که نقطه اوج داستان را تشکیل می‌دهد ادامه داشته و حتی در آنجا نیز تا چند لحظه به پایان فیلم بیننده در صحت حوادث اتفاق افتاده شک می‌کند، اما در نهایت همه چیز به نفع قهرمانان فیلم و بهتر بگوییم به نفع سینما به خاتمه می‌رسد. نوع کارگردانی فیلم، دیالوگ‌ها و بازی‌های آلوده به طنز بازیگران، فیلمبرداری و خلاصه همه عوامل فیلم در خدمت نشان دادن هنر سینما و نمایش است. در کنار اینها موسیقی بسیار جذاب و خاص فیلم که با مایه‌هایی از سبک جاز توسط ماروین هملیش ساخته شده است نیز در نوع خود قابل توجه و کاملاً در خدمت اهداف روند داستان، فیلمنامه و کارگردان فیلم بوده است‌ که البته آهنگساز نیز دستمزد خود را گرفته و جایزه اسکار آن سال را به خاطر این موسیقی ربوده است. این موسیقی توانسته همچنان در بین موسیقی فیلم‌ها از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شود و تا به امروز نیز در ذهن بسیاری از مردم یا شاید حتی در روی ذخیره ابتدایی موسیقی کامپیتر شما نیز قرار داشته باشد.

در حقیقت اگر کمی کلی‌تر نگاه کنیم خواهیم دید که یک فیلم کوچکتر و جذابتر در دل این فیلم قرار دارد و این فیلم کوچک آنچنان برای بیننده جذاب است که بیننده ناخواسته یا حتی از روی عمد ترجیح می‌دهد این قصه ماجراجویی را دنبال کند تا اینکه به داستان اولیه فیلم بپردازد و صد البته که کارگردان نیز در نیل به مقصود بیننده را بسیار یاری داده است. لـ*ـذت دیدن این فیلم کوچکتر کم‌کم بیننده را وادار می‌کند علت به وجود آمدن این ماجرا را نیز فراموش کند و خود را تنها در برابر یک نمایش سینمایی ببیند. کارگردان دقیقاً نیت سینمایش را برآورده می‌کند که همان سرگرم کردن بینندگان خود است. او( بیننده) برای این سرگرمی هزینه‌های زیادی خرج می‌کند و این‌ها دقیقاً همان چیزی‌هایی است که سینما برای ادامه حیات خود به آنها نیازمند است نخست مخاطب و متعاقباً تأمین هزینه سینما که توسط همین مخاطب انجام می‌شود.

از آنجا که این فیلم پیرامون تبهکاران در رده های مختلف است ما به ناچار با مواردی از آدم کشی نیز در فیلم مواجه هستیم اما این کشتار به روشی متفاوت از فیلم‌های از این دست به نمایش در‌می‌آید. در این فیلم ما در پس هر قتلی توجیهی دال بر تبهکار بودن شخص داریم، یعنی کارگردان علت کشتن اشخاص را برای بینده روشن کرده و آن علت همانا تبهکار بودن آنهاست اما اینکه چرا بعضی از آنها لایق مرگ هستند و برخی دیگر نه به قهرمان پردازی از نوع آمریکایی مربوط می‌شود. نکته‌ای که لازم به ذکر است سکانسهای مربوط به این جنایات بسیار کم بوده و کارگردان آنها را با حداقل آب و تاب به نمایش در می‌آورد و هیچ فرصتی برای فکر به بیننده نمی‌دهد تا او تحت تأثیر قرار بگیرد و یا سمت و سویی غیر از آنچه ذکر شد بر او غالب شود و به مدد تم تندی که در فیلم ایجاد کرده است به سرعت از روی موضوع عبور می‌کند.

از همان ابتدای فیلم گویی تمامی بازیگران فیلم از اینکه در حال بازی رُل‌های یک داستان در فیلم هستند اطلاع دارند و همین موضوع باعث می‌شود که فیلم رنگ و لعاب رئالیستی به خود نگیرد و همواره بیننده فقط خود را در برابر داستانی سرگرم کننده بیابد. این مطلب را در یکی از همان سکانس‌های ابتدای فیلم که شرطبندی قهرمان فیلم(رابرت رد فورد) را در قمارخانه نمایش می‌دهد می‌توان مشاهده کرد. درحالی که قهرمان از تقلب ۳۰۰۰ دلاری مسئول بازی مطلع می‌شود تنها با نگاه و لبخندی از آن می‌گذرد.

نهایتاً در پایان فیلم نیز همه دارودسته این پروژه با خوشحالی موفقیت قهرمانان فیلم را به آنها تبریک گفته و پس از شکست شخصیت‌های بد داستان و راهی شدنشان به سویی، دو قهرمان داستان نیز با ساکی پر از پول همچون شخصیت‌های کارتون‌های والت‌دیسنیِ ساخته شده در همان سالها با یکدیگر به سوی دیگری عزیمت می‌کنند و در پشت سر آنها دقیقاً با همان حالت کارتون‌های میکی‌موس و تام‌و‌جری صفحه سیاه به دنبالشان رفته و در دایره‌ای در گوشه تصویر آنها را بدرقه می‌کند و فِید می‌شوند. کارگردان در سکانس پایانی کار را به جایی می‌رساند که هر دو قهرمان فیلم را می‌کُشد و مانند کاراکترهای کارتونی دوباره زنده می‌کند و تنها برای لحظاتی بیننده را در شُک این حادثه قرار می‌دهد، فراموش نکنید این فقط یک فیلم است.

آخرین نکته‌ای که به آن اشاره می‌کنم در واقع اولین حادثه فیلم است که گنجاندن سمبلیک و نچسب یک فرد سیاه پوست و قربانی کردن آن است. اگر حضور چند لحظه‌ای مرد سیاه پوست دلال وسایل دکور را که در کل فیلم اصلاً به چشم نمی‌آید کنار بگذاریم، تنها شخص سیاه پوست به نمایش در آمده در فیلم همان قربانی ابتدای فیلم و اعضای کم تعداد خانواده او هستند که تنها دقایقی در فیلم جای دارند. فراموش نکنیم که فیلم در اوایل دهه هفتاد ساخته شده و مدت زیادی از پاگرفتن قدرت سیاهان در جامعه آمریکا نمی‌گذرد. آیا حضور این شخصیت داستان در قالب یک سیاه پوست و در ادامه تلاش دوستان سفید پوست او برای گرفتن انتقام او تنها یک حرکت ژورنالیستی نچسب نیست که به زور در فیلم جا داده شده است. آیا این مطلب برای به ظاهر نشان دادن جایگاه جدید سیاهان در جامعه آن موقع و رابـ*ـطه برادری سفیدپوستان با آنها نیست. اگر غیر از این بود حتماً حضور او در فیلم پررنگ‌تر می‌بود و با گذشتن تنها دقایقی از فصل اول فیلم به دست فراموشی سپرده نمی‌شد و در پایان بیننده این سوال را از خودش نمی‌پرسید که: «آیا تمام این کارها برای انتقام از قاتل آن سیاه پوست انجام شد؟».

پس فقط سرگرم جذابیت‌های فیلم شوید و ماجراهایش را دنبال کنید و از دیدن فیلم لـ*ـذت ببرید چون این همان چیزی است که سینما از شما و شما از سینما می‌خواهید، نه؟!

نویسنده: امیر رجایی
منبع: باغ سرخ


نقد و بررسی فیلم نیش / The Sting

 
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا