خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من پُرم از تو، از تويی كه نبايد بهت فكر كنم، از تويی كه نبايد در موردت حرف بزنم، از تويی كه يک سكوت بی‌رحمی و مثل غريبه ها از كنارم رد می‌شی. من پُرَم از تو، از تويی كه نيستی...
بعضی وقت‌ها يک‌جوری دلتنگ می‌شی كه از خودت بدت مياد. به اين فكر می‌كنی كه تا كجا می‌شه اولويت يه نفر نبود...
***
وقتی كسی میره،
یعنی میخواد برای خودش خاطره‌های جدید بسازه.
اما وقتی می‌مونی،
یعنی داری زیر سالها خاطره گم میشی.
واقعیت اینه که باید یک‌بار برای همیشه جلوی آینه بایستی،
به چشمات خیره بشی،
اشکاشون رو پاک کنی و بهشون بگی؛
«تقصیر شما نيست که نموند.
میدونم سعی کردین... ولی خب نشد».
تلخه اما؛ کسی که میره،
هیچوقت دلش واسه اونی که مونده تنگ نمیشه.


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهم کرد و گفت: کم آوردی نه؟
گفتم معلوم نیست؟
گفت شاید.
گفتم همیشه دیوار حاشا بلنده و هزار راه برای توجیه کردن هست... اما آدم باید با خودش صادق باشه، سر خودش رو که دیگه نمی‌تونه شیره بماله. می‌تونه!؟
شونه‌هاش رو انداخت بالا.
گفتم کم آوردم. این راه رو تنهایی رفتن ساده نیست. من آدم بازی یه‌نفره نیستم. تنهایی مثل خوره می‌مونه، نمی‌دونی از کِی شروع می‌شه، اما به خودت میای و می‌بینی ذره‌ذره کل زندگی‌ت رو گرفته. انقدر از آدم خالی می‌شی که دلت می‌خواد توی خیابون یه نفر، سفت بـ*ـغلت کنه. تا حالا از سر بدبختی دلت خواسته کسی رو بـ*ـغل کنی؟
سرش پایین بود و حرفی نزد.
«به کسی که می‌خواد بره، حداقل این شانس رو داری که بگی بمون، اما به کسی که رفته.. امان از اونی که رفته...»


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
پرسیدی خوبی؟ جواب دادم که خوبم. گفتم خوبم چون نمی‌خواستم بدونی غمگینم. نگفتم غمگینم، چون نمی‌خواستم بدونی دلتنگم.
دلتنگی یه حسه. حسی که الزاما آدم نسبت به همه نداره. دلتنگی چیزی نیست که آدم مجبور باشه به زبون بیاره. برای کسی که تو رو بلده، صدای دلتنگی انقدر بلنده که می‌تونه اون رو بشنوه. مگه این‌که نخواد بشنوه. گوش کن! چطور می‌تونی این صدا رو بشنوی و طاقت بیاری؟
من غمگینم، اما بازم اگه حالم رو بپرسی می‌گم خوبم. خوبم چون هنوز دلم برات تنگ می‌شه. خوبم چون هنوز رویات رو می‌بینم. خوبم چون به چیزی جز برگشتن به رویای تو فکر نمی‌کنم.


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی می‌گم هيچ‌كس، يعنی دقيقا هيچ‌كس!
روزای زيادی بايد بگذره تا آدم قانع بشه فقط خودش هست و خودش. تا باورش بشه از بقيه به‌جز يه اسم و چندتا خاطره‌ی كوچيك چيزی براش نمی‌مونه.
بيست سال! چهل سال! هفتاد سال زندگی، فقط برای تلمبار كردن اسم روی اسمه. برای جايگزين كردن خاطره جای خاطره. اما حاصل جمع همشون می‌شه صفر.
يه روز می‌شينی عمرت رو ورق می‌زنی،
سير تا پيازت رو واسه خودت تعريف مي كنی.
اينجاس كه می‌فهمی، چقدر برای «هيچ‌كس» نگران شدی.
چقدر برای «هيچ‌كس» غصه خوردی.
چقدر برای «هيچ‌كس» دلتنگ شدی.
چقدر برای «هيچ‌كس» دعا كردی.
چقدر با تمام وجود براي «هيچ‌كس» بودی.
یه روز به خودت ميای و به اطرافت نگاه می‌كنی.. «هيچ‌كس» نيست.
دقيقا «هيچ‌كس».


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اينكه قهوه ام رو تلخ می خورم،
يعنی هيچ دليلی واسه خوشحالی الكی ندارم! واقعيت زندگی چيزی نيست كه بشه با قند و شكر شيرينش كرد...
وقتی كسی به زندگی آدم پا می ذاره، تنها مياد، اما وقت رفتن،
تو رو هم با خودش می بره!
امروز يه نفر رو ديدم كه بُرده بودنش...
اينو از قهوه ی تلخی كه سفارش داد فهميدم!
***
برای به یاد آوردن یه نفر،
یه بهانه‌ی کوچیک کافیه،
اما کی می‌دونه برای فراموش کردن،
چند سال باید بگذره؟
از کجا معلوم که با مرگ،
همه‌ی خاطرات فراموش می‌شن؟
کاش آدم آرزوهاش رو توی دنیا بذاره،
خاطراتش رو به گور ببره.
توی قدیمی‌ترین عکسها،
همیشه یه نفر هست،
که هیچ‌وقت لبخندش کهنه نمی‌شه.
یه روز همه‌ی آدما،
می‌رن سراغ یه عکس قدیمی،
کنار یه عشق قدیمی،
زل می‌زنن به یه بغض قدیمی و می‌گن؛
«خیلی ممنون،
که یه روز با تمام وجود دوستم داشتی».


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مه قول موندن میدن ،
امّا همه سر قولشون نمیمونن ...
تکیه دادن به آدمی که
ناگهان ازت فاصله میگیره ،
مثل پَریدن توی دریا
به امید نجات غریقیه که
دست و پا زَدنت رو میبینه
وَ کاری برات انجام نمیده ...
تو مُمکنه از غرق شدن نجات پیدا کُنی،
اما دیگه هیچ‌ وقت دل به دریا نمیزنی ...
***
گاهی
به خواستن نيست...
وقتی چيزی قرار نباشه اتفاق بيفته،
حتی از دست سرنوشت هم كاری برنمياد.
گاهی كوه به كوه كه نه ، آدم به آدم هم نمی رسه.
كنار هم پير شدن، با كنار ايستادن و پير شدن يكي ديگه رو ديدن،
خيلی فرق داره...
بي رحم ترين شكل زندگی اينه كه،
يه نفر رو تووی خودت سركوب كنی...


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
اتفاقی افتاده؟
گاهی برای بعضی از سوالا، هیچ جوابی نداری. دست خودت نیست، طوری رفتار می‌کنی که انگار نشنیدی. اگرچه جواب سوال مثل روز روشنه، اما تو بدون هیچ توضیحی، با یه «نه» باورنکردی، احمقانه‌ترین دروغ زندگی‌ت رو می‌گی.
بعضی سوالا رو نباید پرسید، بعضی جوابا رو نباید داد. همیشه یه حرفایی هست که اگه نگفته بمونه، شنیدنی‌تره.
اتفاقی افتاده؟
جواب می‌دی نه. بعد توی چشماش خیره می‌شی و توی دلت تکرار می‌کنی؛ نه! واقعا نه.
«اتفاق تو بودی که هیچ‌وقت برای من نیفتادی».


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به گفتن نيست، هميشه چشمای آدم همه‌ی ناگفته‌ها رو داد می‌زنن. فقط كافيه چند ثانيه بهشون خيره بشی.
من فكر می‌كنم اگر كسی حرفت رو از توی چشمات نتونه بخونه، به زبون هم بياری متوجه نمی‌شه.
بعضی حرفا رو نبايد گفت.
بعضی حرفا رو نبايد شنيد.
بعضي حرفا رو بايد سير تماشا كرد...
چشمای آدم، دروغ نمی‌گن...
***
من می‌تونستم ندیدنت رو تحمل کنم یا نبودن‌های گاه و بی‌گاهت رو.
اما به شنیدن صدات،
به حرف زدن باهات معتاد بودم.
من بعد از تو انقدر حرف نزدم
که لال‌مونی گرفتم.
وقتی واسه حرف زدن،
اعتماد یه نفر رو جلب کردی،
انقدر نسبت بهش دور نَایست
که نتونه صداش رو‌ بهت برسونه.
دق می‌کنه


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست داشتن، چیزی شبیه به گم شدنه، توی یه آدم دیگه. حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیق‌تر گم می‌شی. یه جاهایی دیگه نمی‌دونی برای خودت داری زندگی می‌کنی یا برای اون. حالا دیگه همون آهنگی رو گوش می‌دی که اون گوش می‌ده.
همون کاری رو انجام می‌دی که اون می‌خواد.
همون حرفی رو می‌زنی که اون دوست داره.
حالا دیگه حق داری حسادت کنی، حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا می‌کنه، حالا دیگه دوست داری نگران باشی.
از یه جایی به بعد، اون نفس می‌کشه تا تو زندگی کنی.
«آدم برای دوست داشتن، به دلیل احتیاج نداره، اما برای زندگی کردن بهانه می‌خواد».
بهانه ی تو واسه زندگی کیه؟


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی می‌گم «دلم برات تنگ شده»، دارم در مورد الان صحبت می‌کنم. نه یه لحظه قبل، نه یه لحظه بعد. این‌که دلتنگیم رو به زبون میارم یعنی انقدر دوریت رو توی خودم ریختم که از نبودنت لبریز شدم.
برای من دلتنگی یعنی همین الان. یعنی اگه امروز برای دیدنت به هر دری می‌زنم معنیش این نیست که هروقت یادم افتادی از دیدنت همین‌قدر خوش‌حال می‌شم. شاید اون روز خیلی دیر شده باشه.

این روزا می‌گذره، من تنهاییم رو با یه تنهایی بزرگ‌تر عوض می‌کنم، اما تا ابد دلتنگ نمی‌مونم. آدم به همه‌چی عادت می‌کنه. حتی به تنهاییش، حتی به دلتنگیش.


دلنوشته های پویا جمشیدی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، Ghazaleh.A و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا