خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان:خاک منفور
نام نویسنده:سحر احمدی
نام ناظر: Asal_Zinati
ژانر:ترسناک، فانتزی، عاشقانه
خلاصه:
سالیان سال از آن ماجرای هولناک و شکست سخت و قسمی که خورده گذشته و اکنون، پیشگویی می‌گوید او دوباره حمله می‌کند!
قرن‌ها پیش به کمک جادوگری خیانتکار حمله کرد، اما حال چه کسی میداند به کمک کی؟! اویی که فراموش کرده خداوند هیچگاه بندگانش را رها نمی‌کند و همواره افرادی هستند که با کمک خداوند، او را شکست می‌دهند! افرادی مانند آیریس، دختری با موهای سپید و یارانش!
و به راستی که "شیطان" از آیریس می‌ترسد...
* این رمان کاملا بر اساس تخیل نویسنده است!


نقد و بررسی رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Vahide.s.shefakhah، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 7 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,485
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا
نقد و برسی رمان خاک منفور

از خاک منفور به عنوان فانتزی‌ای گیرا با ایده نو می‌توان یاد کرد.
داخل داستان از سمبل‌های عقیدتی مثل داستان رانده شدن شیطان از بهشت الهام برداشته شده و نویسنده با اضافه کردن چند شاخ و برگ، شخصیت‌های نوین و هدفی متمایز داستان را به سمت متفاوتی برده. از این روی، ابتکار ایده تمجید شدنی است. هرچند گمان می‌کنم واقف هستید که جنگ بین نیکی و بدی که به طور مستقیمی بیان می‌شود، در رمان‌های فانتزی جزو رده کلیشه قرار می‌گیرد.
حقیقتاٌ شیوه تحریر ناصحیح نویسنده جلوی درخشش ایده را گرفت!
مقصودمان این است که شما به اندازه کافی بقیه عناصر را رعایت نکردید، ابتدای رمان اطلاعات زیادی را لو دادید، مثل قدرت‌های لوسیفر و هدف آن و سفیروت...
کاش این‌ها را در طول داستان کم کم ذکر می‌کردید، نه اینکه در یک دیالوگ ناگهانی همه چیز را تعریف کنید!

با مرگ بانو قادر بودید شوکی به خواننده وارد کنید اما پردازش درستی نداشتید!
صحنه مرگ بانو با توضیحات بیشتر و توصیف احساسات موثر می‌توانست شورانگیزتر باشد.
تا جایی که متوجه شدم، بانو برای آیریس ارزشمند بود اما هیچگونه حس غم آیریس به بنده منتقل نشد! حتی بیخیالی ریزی نسبت به این موضوع از سوی آیریس القا می‌شد.
حتی صحنه‌های ترسناک رمان هم آنچنان تاثیرگذار نیست. یا بهتر بود بگویم رمان ترسناک نیست! صرفا جهت چند خون ریزی و جنایت نمی‌توان ژانر ترسناک را ذکر کرد. البته ممکن است شما در آینده برنامه ریزی برای صحنه‌های هولناکتر کرده باشید، در غیر این صورت بهتر است ژانر ترسناک از رمان حذف شود.
برای رفع این مشکلات توصیه می‌کنم روی توصیفات احساس و حالت کار کنید! با کلمات بازی کنید تا احساسات را نشان دهید.
احساسات را ترغیب نکنید، وقتی می‌گوییم "ناراحت شدم" درکش دشوار است اما زمانی که می‌گوییم"حالم حتی به غزل‌های غریبانه نگنجد" ادراک بهتری از آن و همچنین اشتیاق بیشتری داریم.
علاوه بر توصیفات احساس، توصیفات چهره و مکان هم بسیار ناقص بود!

در ژانر فانتزی فضاسازی خیلی مبحث عمده‌ای حساب می‌گردد، زیرا ما هدفمان وارد کردن خواننده به دنیایی جدید هست.
تشریح چهره تنها در رنگ چشم‌ها و موها خلاصه نمی‌شود!
ما از سیمای آیریس چه اطلاعاتی داریم؟ تا جایی که به یاد دارم گیسوان و پوست سپید!
از بقیه شخصیت‌ها هم رنگ چشم، آیا کافی است؟ خیر!
طبق اساس نوشتن، ما از فرم صورت کارکتر گرفته تا خال گوشه لـ*ـب و حالت موهایش همه را باید ذکر کنیم!
آن هم به صورت آرام، نه ناگهانی. این توضیح همچنین در توصیفات مکان هم موجه است و همانطور که در بالا ذکر کردیم ترغیب نمی‌کنیم! نمی‌گوییم "اون چال لپ داره" می‌گوییم"وقتی می‌خندد دوست دارم ساعت‌ها تماشایش کنم، مگر می‌شود به فرو رفتگی‌های گونه‌هایش خیره نشد؟"
یک چیز دیگر در رمان شما مورد پسندم بود، شخصیت اصلی شما دارای هدف بود!
بدترین نوع کارکتر، کارکتری است که بی‌هیچ هدفی در رمان حضور دارد. خوشبختانه آیریس شخصیتی هدفمند بود اما شخصیت‌های فرعی شما هدف خاصی نداشت؛ اگر برای کارکترهای فرعی هم هدفی تعیین کنید می‌توانید سیر را به سمت جالبتری ببرید!
شما کارکترهای زیادی هم دارید، این یک ریسک است! به دلیل اینکه ممکن هست خواننده گیج شود و رمان را رها کند!
باید هر کدام را درست توجیه کرد تا ماندگار باشند. سعی کنید به همه شخصیت‌های فرعی حداقل یک ویژگی منحصر به فرد اختصاص دهید تا خواننده نام آنها را فراموش نکند.
درکل اگر جمع بندی کنم، توانایی زیادی در نگاشتن فانتزی دارید فقط باید کوشش کنید! رمان خاک منفور اثری نو است، فقط نویسنده باید در پی تجربه و مطالعه بیشتری باشد.:گل:


سپاس بابت انتقاد پذیری شما
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Vahide.s.shefakhah، MĀŘÝM و 8 نفر دیگر

Vahide.s.shefakhah

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/5/20
ارسال ها
216
امتیاز واکنش
3,690
امتیاز
228
محل سکونت
تهران
زمان حضور
36 روز 15 ساعت 29 دقیقه
بسم الرب الطاهرین
رمان «خاک منفور» را در ابتدا رمانی یافتم که با اسمی رمز آلود و جذاب، مخاطب را به خواندن داستان دعوت می کند، در مقدمه اطلاعات ناقصی به مخاطب منتقل می شود که مهم ترین نکته آن معرفی قهرمان داستان «آیریس» است اما همین اطلاعات ناقص نیز توانایی جذب مخاطب برای دنبال کردن متن را دارد.
قبل از هر چیز باید بگویم نام رمان، مقدمه، شروع متن و تا حدودی اتفاقاتی که نویسنده رقم می زند شبیه داستان های معروفی است که میشناسیم و ناخوداگاه ذهن مخاطب از سویی به سمت هری پاتر و از سویی دیگر به سمت فیلم های ابرقهرمانان آمریکایی منحرف می شود و از قصه دور می شود اما نمی توان این نکته را به عنوان نقطه ضعف در نظر گرفت؛ با توجه به اینکه علم محدودی از جادوگری، دنیای جادو، شیاطین و... در دسترس نویسندگان است و حتی قوه تخیل توانمند هم قادر به ساختن دنیای چندان متفاوتی نیست، این تشابهات کاملا قابل پیش بینی است اما نکته مثبتی که باعث می شود مخاطب داستان های قبلی را کنار بگذارد، خلاقیت خوب نویسنده است که سعی دارد دنیای متفاوتی خلق کند و امضای خودش را پای نوشته اش بنشاند، این خلاقیت از ابتدای داستان که ماجرای شیطان و انسان و گسترش آن به شیوه دلخواه است، تا انتخاب اسامی جدید و مناسب برای شخصیت ها و توصیف خوب شیاطین کاملا حس می شود...
انتخاب زاویه دید مناسب برای روایت داستان و تغییر زاویه دید به موقع از دیگر نکات مثبت قلم نویسنده به شمار می آید، نکته دیگری که توجهم را جلب کرد این بود که قهرمان قصه که همه منتظر هنرنمایی او هستند یک دختر جوان است و حس توانمندی و قدرت را به دختران جوان مخاطب داستان منتقل می کند.
اما نکاتی هست که با برطرف کردن آنها قطعا نتیجه بهتری حاصل می شود و بنظرم مهم ترین آنها غلط های املایی، جمع بستن کلماتی که خودشان جمع هستن مثل : «وسایل ها» و تعویض زمان فعل در وسط جمله است که تا حدودی از ارزش داستان کم می کند، در قسمتی که بانو نقش دارد استفاده بیش از حد از کلمه «بانو» حوصله مخاطب را سر می برد و البته مرگ بانو هم ناگهانی و بدون انتقال حس ناراحتی از طرف آیریس به مخاطب است .
[…بانو گفت:
_دیر برگشتی خونه، نگرانت شدم!
_اوه! واقعا متاسفم، متوجه گذر زمان نشدم
بانو خنده ای کرد و گفت:
_از دست تو دختر!
با لبخند بزرگی به سمتش رفتم و دستم را دور گردنش انداختم و گفتم:
_بیخیال من بانو جان، حال و احوال تو چطوره؟
همانجور که دستم را از روی گردنش کنار میزد گفت:
_اولا، من خوبه خوبم. دوما، بانوی جوان برای بار هزارم بهت میگم این رفتار شایسته ی یک اشراف زاده نیست فهمیدی؟
به سمت صندلی روبه روی میز غذاخوری رفتم و خودم را روی آن انداختم جوری که اگر خودم را کنترل نمیکردم همراه با صندلی می افتادم، نفس راحتی کشیدم و تکیه ام را به صندلی دادم و گفتم:
_بیخیال بانو، هجده ساله که داخل این کلبه و جنگل زندگی میکنم، والا به خدا آدم دیگه ای هم به جز خودمون ندیدم که مثل یک اشراف زاده رفتار کنم؛ کی به این چیزا اهمیت میده آخه بانو.
بانو سری از روی تاسف تکان داد و گفت:
_من که حریف تو یکی نمیشم
_شکست نفسی میفرمایید بانو خاتون
بانو کاسه ی سوپی را جلویم گذاشت و گفت:
_غذات رو بخور بچه...]
قوی جلوه دادن بیش از حد فرشتگان و شخصیت های مثبت داستان و ضعیف و ناتوان جلوه دادن شیاطین و شخصیت های منفی داستان هم اغراق آمیز است؛ قطعا اگر شیاطین تا این حد ناتوان بودند و شکست دادنشان راحت بود در طول تاریخ قتل و غارت و بی احترامی و حسادت و کینه و جنگ و هزاران فاجعه دیگر رخ نمی داد.
[ _کتاب سرنوشت دیگه چیه؟
_کتاب پیشگویی، هم فرشتگان اون رو دارن هم شیاطین،اما خب مال فرشتگان قوی تره و کامل میتونه اینده رو ببینه و وقایع مهم رو پیش بینی میکنه، اما کتاب شیاطین فقط وقایعی که در اون شکست میخورن رو میبینن…]
[… چشم هایش را گرد کرد و گلویش را گرفت و پرسید:
_کی؟چه کسی با اون محافظ بوده؟
و گلویش را فشار محکم دیگری داد، در حال خفگی بود که گفت:
_یه...یه دختر با...با موهای سفید
قلبش برای لحظه ای ایستاد، پوست سفیدش سفیدتر از قبل شد و دستانش سرد تر از دستان یک مرده...
او را به زمین انداخت و با بهت گفت:
_موهای سفید؟
با عجله و به صورتی جنون انگیز به طرف او که روی زمین افتاده بود برگشت و با ترسی آشکار گفت:
_صورتشو دیدی؟چه شکلی بود؟…]
توصیف ناقص چهره شخصیت ها که مخاطب را کنجکاو و کلافه میکند، مانند زیبایی عجیب و غریب قهرمان اصلی قصه (آیریس) که مشخص نیست این زیبایی ناشی از چیست!
تنها توصیفی که از آیریس می شود موی سفید بلند است که در چند جای مختلف آن را بالای سرش می بندد یا نهایتا پوست سفید او و چشمان کشیده که برای توصیف زیبایی یک شخص کافی نیست.
تعدد ناگهانی شخصیت ها و در کنار آن توصیف ناقص آنها باعث گیج شدن مخاطب و فراموش شدن نام شخصیت ها توسط او می شود.
بحث های بی دلیل بین شخصیت ها در میان دیالوگ ها که فکر میکنم با هدف طنزآفرینی است اما نویسنده را به هدفش نمی رساند باعث کم شدن جذابیت متن می شود و بهتر است این بحث ها کمتر شده یا در صورت امکان داخل متن نباشد .
[…رو به من گفت:
_هی تو کی هستی
_من....
سهند_چیه؟تو چی؟ بگو دیگ
_میزاری حرفمو بزنم یا نه بچه؟
سهند اخم هایش را درهم کشید و گفت:
_بچه؟من بچه ام؟دو برابر تو قد و هیکل دارما…]
و در آخر باید بگویم که جذابیت متن فانتزی، به رمز آلود بودن آن است و بهتر است نویسنده، مخاطب را درگیر حدس، گمان، ترس و هیجان نسبت به اتفاقات و واقعیت های داستان بکند.
قطعا رمان « خاک منفور » با اصلاحاتی اندک، می تواند به یکی از رمان های پر مخاطب و قوی تبدیل شود.
با تشکر از نقد پذیری شما:گل:
وحیده السادات شفاخواه
تیم نقد انجمن رمان 98
1399/07/19


نقد و بررسی رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: *KhatKhati*، MĀŘÝM، Karkiz و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا