نقد و بررسی رمان یادبود آخرین مرقومه
به نام مناسب ترین واژه ها * به رسم محبت به نام خدا
نکته: این نقد بخشی از رمان رو لو میدهد!
چیزی که در مورد شما و رمانی که اولین تجربتون بود من رو شگفت زده کرد، شخصیت پردازی خوبتون بود. اخلاق خاص و خونسردیِ حسن، شخصیت شر و شور سمیه و شخصیت آرام و قانون مدار مونا بسیار خوب توصیف و لحاظ شده بود. اما خلاصه یک ایراد مهم داشت. نام بردن از مرگ ناگهانی مادربزرگ مونا که فردی مسن سال بود با اینکه دردناک است اما زیاد اتفاق عجیبی نیست و در واقع این مطلبی بیهوده بود که متن را کمی طولانی و شبیه به یک چکیده کرده بود. اما عزیز جان، خلاصتون متنی پر از سوال و ابهام بود. در رمان نویسی ما احتیاجی به چکیده نداریم بلکه نیاز به متنی پر از سوال داریم و بابت داشتن این ویژگی در متن نویسنده باید به او تبریک گفت.
شما تونسته بودین سوالاتی از قبیل:
-مونا چرا اجازه دیدن صندوقچه را نداشت؟
-در آن چه دید؟
-چرا راهی یزد شد و ...
در رمانتون ایجاد کنین. سوالاتی که تا اینجای رمان به برخی از اونها پاسخ داده شد و برخی هم هنوز بیجواب ماندهاند. مقدمتون، شعری از یک شاعر نامدار بود و خوب جای حرفی باقی نمیمونه. در کل شعر مفهوم دوستان نااهل رو میداد که هنوز منِ، خواننده متوجه دلیلش نشدم. شروع نسبتا شوک خوبی داشت و خواننده رو با خودش همراه میکرد اما حرکت اول که بیدار شدن با نور خورشید بود، شروعی کلیشهای بود. منتها در انتخاب نامهای ساده، شهر هایی جدید و استفاده از لهجه و زبان محلی گیلکی باور پذیری رمان شما بالا رفت. ولی توجه داشته باشین که تمام کلمات محلی رو معنی کنین.
(نمدونم مَر جان "پارت ۷")
نویسنده عزیز، به جرئت میتونم بگم انتخاب راویتون زیبا بود. اینکه شما هر لحظه نیاز داشتین از دو قسمت و از دو جهتِ مونا و سمیرا صحبت کنین خیلی خوب شد که از راوی سوم شخص استفاده کردین علاوه بر این، انتخابتون زیبایی خاصی به متن بخشید زیرا که با داشتن دایره لغاتی وسیع تونسته بودین همزمان به احساسات چند نفر تسلط پیدا کنین؛ مخصوصا در پارت های اول.
اما به هر حال سبک دانای کل سبکی سنگین و سخت است. به همین خاطر گاهی وقتها به دلیل نبودن اسم شخصیتها، رمان گیج کننده میشد.
(اشاره به انتهای پارت پنج)
نقطه قوت بزرگ دیگه این رمان ایدهش بود، ایدهای کاملا به دور از کلیشه. ایدهای که ترکیبش با ژانر معمایی بسیار خوب بود. اما باید بگم امیدوارم در آینده ژانر ترسناک را هم پوشش بدین چون هنوز این ژانر وارد پیرنگ رمان نشده!
اسم رمانتون با اینکه کمی طولانی بود ولی زیبا، جدید و مرتبط با موضوعتون بود. یادبود آخرین مرقومه؛ یادبود به معنای یادآوری و مرقومه به معنای نامه بود که به نامهای که مونا از مادربزرگش به ارث برد، مربوط میشد. سیر یکسان نبود! رمانتون در ابتدا تند بود. مرگ مادر بزرگ مونا و وقایع اولیه واقعا تند بود. اما بعد متعادل و خوب شد و ناگهان در انتها سیر کند شد. به طور مثال هنگام، هنگام سفر مونا از رشت به یزد واقعا کند شده بود.
احساس میکنم نویسنده قصد داشته توصیفات رو ذره ذره و قطره چکانی وارد رمان کنه. اما خواننده جزء دونستن رنگ قهوهای موهای مونا، هیچ تصویر دیگهای از هیچ شخصیت دیگهای نداره. طوری که خواننده حس میکرد نویسنده به کل توصیفات رو فراموش کرده. در توصیفات مکان تقریبا خوب عمل کردین اما کاملا نه. به عنوان مثال توصیفات ملموس و قابل درک صندوقچه، کمد، حیاط خانه بیبی و حتی لباسها خوب و زیبا بود اما هیچ تصویری از داخل خانه بیبی یا مسافرخانه نبود. در مورد توصیف احساسات هم باید بگم که کارتون نسبتا ضعیف بود. یعنی در هنگام فوت مادر سمیه، حس او کامل منتقل شد اما خبری از حس هایی که قبل از هر دیالوگ باید وجود داشته باشن، نبود. توی مونولوگها سه نقطه رو (...) زیاد میدیدیم و این ایراد لازمه که برطرف بشه. در کل دیالوگها و مونولوگها تقریبا حجم یکسانی داشتند اما دیالوگها به دلیل قید نکردن رفتار، حالات و احساسات قبل از آنها، به اندازه مونولوگها هدفمند نبودند.
تمام صحبت های عامیانه نیاز نیست در دیالوگها گنجانده شود، به طور مثال:
(-مامان،بابا قبل از اینکه بیام اینجا ماشین رو تعمیرگاه برد؟
-آره
-خُب پس
-حالا نه که تا اینجا با اون اومدی!
-اِ مامان
-از دست تو،راستی مونا یادم بنداز برای تو راه ت غذا بزارم.
-باشه،راستی برام غذای نونی نزارید.
-باشه
زمزمه کرد:
-شهر یزد من دارم میام. "پارت ۱۳")
اما جملات زیبایی در مونولوگها بود که ارزش اونهارو افزایش میداد. از جمله:
-گاهی ما آدما فکر میکنیم همه چیز با هر شروعی به خوبی و خوشی،به نفع ما تمام میشه!
در کل یادبود آخرین مرقومه به عنوان اولین تجربه یک نویسنده نوجوان، عالی بود.
قصد من به هیچوجه تخریب نبود و امیدوارم تونسته باشم کمکی درپیشرفت نویسنده کرده باشم.
نکته: این رمان تا پست بیست و پنج توسط بنده نقد شده است.
پایان.
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.
1399/7/15
برگزیده۱۴
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98
نقد و بررسی رمان یادبود آخرین مرقومه | برگزیده۱۴ کاربر انجمن رمان ۹۸
بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸
forum.roman98.com
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com