کامل شده پیدای پنهان | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

FaTeMeH QaSeMi · 14/10/20

آب دجله که روزی تمام خوبی‌هایمان را به موجش می‌سپردیم هم، بی‌وفاشده است.
پرکه می‌شود؛ گردابی می‌سازد از جنس فراموشی و خوبی‌ها را در خودش گم می‌کند.
گویی اصلا چیزی نبوده و نیست.
می‌بینی طاهر؟
دست شستن دیگر فایده‌ای ندارد.
سهراب هم انگار فهمیده‌بود قایق ساختن کار درستی نیست؛ برای این بود گفت:
چشم‌ها را باید شست و جور دیگر دید...

FaTeMeH QaSeMi · 18/10/20

چشمانم دگر سوی ندارد و موهایم در سپیدی بی‌مانند شده‌اند.
انگار انگشتان‌دستانم روی گسلی بزرگ واقع‌شده‌اند که اینگونه دم به دم می‌لرزند.
لبانم چو کف‌ کویر لوت خشک و ترک خورده شده است.
و من چگونه باید پریشان حالیم را ثابت کنم؟
پریشانم، درست مثل آدم برفی کوچک، که عاشق نگاه سوزناک خورشید شده است.
بی‌قرارم!
مثل باران، که قرار است از...

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

پرده‌های را که روی آیینه کشیده‌ام را باد باخود برده‌است و باز زمزمه‌ی آیینه در گوشم چو سازی بد آهنگ می‌زند و من ‌نمی‌دانم که او چه قصدی دارد.
:
_چقدر فرتوت و شکسته شده‌ای دختر!
خنده‌ات را، که صدای اعتراض همسایه هارا، تاآسمان هفتم می‌برد؛ به چه قیمت فروختی؟
موهای مشکی رنگت کو؟ نکند باز بچه شده‌ای و به آسیاب ممنوعه رفتی؟
موهایت؛...

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

یارا؟
شاهنامه را خوانده‌ای؟
حالم خوش است؛ خوشه خوش.
درست مثل آخر شاهنامه.

***

واژها؟
از من بی‌رمق چه‌می‌خواهید؟
چرا چو پیچک دور گلویم پیچیده‌اید و راه نفسم را سد کرده‌اید.
چرا نه رشد می‌کنیدو نه پژمرده می‌شوید؟
تنها...

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

آری؛ من تمثیل لیلی‌ام.
اما نه آن لیلی که مجنونی داشت؛ من لیلی بی‌مجنونم.
شاید اگر شیرین هم می شدم، فرهاد میلی برای کندن بیستون نداشت یا خسروی در کار نبود.
شاید اگر حوا می‌شدم آدمی نیز نبود.
اینجا، همه‌ی لیلی‌ها مجنونی دارند که من ز آن مرحموم.
اما من درگیر مجنونم.
همان مجنونی که میم‌اش را لابه لای موهای رقیب گم کرده است و فقط...

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

نباید خنده‌ها و شادیمان وابسته به سخن مردم باشد.
قصدشان مجهول است حرف‌هایشان معلوم‌.
خوبی می‌کنیم، بد می‌شوند.
بد باشیم، بدتر می‌شوند.
می‌مانیم، سر باریم و مانع خوشی هایشان.
راه رفتن را که پیش می‌گیریم، مجرم می‌شویم.
خدایا به راستی در ذهن بنده‌هایت چه می‌گذرد؟!
#پیدای‌پنهان
#فاطمه‌قاسمی...

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

خدایا!
من تا الان، به امید چوب تو، به دهنم قفل سکوت زده و کلید را در رود دجله گم کرده‌ام.
گرنه این دنیا ارزش سکوت کردن را ندارد؛ حتی وقتی جواب ابلهان باشد.
#پیدای‌پنهان
#فاطمه‌قاسمی

FaTeMeH QaSeMi · 24/10/20

هدفتان چیست؟
هرشب و هر روز آه ناله.
خیـ*ـانت، درد، رنج، مصیبت.
کارتان شده دم زدن از غم هایتان، آنهم باهمان آدم‌های قبل.
یادتان رفته انگار!
همین آدم‌ها بودند که خنجر زدند و رفتند.
با شنیدن حرف هایتان، دلشان نمی‌سوزد که هیچ، نقشه‌ی دیگری می‌کشند؛ برای کشتن پرنده‌ی خوشبختیتان.
آدم های امروز دست به کمانشان خوب است؛ حتی خوب‌تر از آرش...

FaTeMeH QaSeMi · 27/10/20

خوش‌به حال بم، پس از آن زلزله همه دنیای جویای حالش شدند.
همه دست به دست هم دادندو خون و خاک و آوار را ز دلش پاک کردند.
آهای مردم
دختری هر نیمه‌شب زیر آوار سکوت، بغضش می‌شکند.
دستی نیست اشک‌های خونینش را ز گونه‌اش پاک کند.
آهای مردم
یاریم کنید که این زلزله در قلبم تلافتی جبران ناپذیر به بار آورده.
وای ز قلب مهمانی که گسل...

FaTeMeH QaSeMi · 27/10/20

دستش را آرام روی شانه‌ام گذشت.
لبخندمهربانی زدو باز باهمان لحن آرامش بخشش گفت:
-غصه نخور، توی این دنیا هرکی برای مشکلاتش یه بهونه‌ای داره!
توچرا بهونه‌ نمی‌آری؟! توچرا شکایت نمی‌کنی؟
توهم گله کن. توهم بزار یه بار لـ*ـب‌هات به شکوه بازبشه!
اگر شکست خوردی، بگو تقصیر داور بود.
اگر خنجرت زدن، بگو اشتباه‌ی بود.
اگر بهت بهت بی‌وفایی...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین