خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان بی نظیرمون؟

  • از این بهتر نمی‌شه!

    رای: 12 57.1%
  • وااااااااای خدا عااااااشقش شدددددددم!

    رای: 10 47.6%
  • نمی‌توووووووووووووونم برای ادااااااااااامش صبررررررررر کننننننننممممممم!

    رای: 10 47.6%
  • محشررررررررررره

    رای: 11 52.4%
  • فوق العادس

    رای: 10 47.6%
  • واااااااییی خیلی کارتون عالیه عشقولیا

    رای: 10 47.6%
  • تو رو خدااااااااااااا بازززززززم اینجووووووووری بنویسید

    رای: 10 47.6%
  • غش کرررررررررردممممم از خندددددده خداااااا نکشتتتتوووووون!

    رای: 14 66.7%

  • مجموع رای دهندگان
    21

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: نفس و رهای شیطون، سامیار و رادوین مغرور
نام نویسندگان: نرگس و محیای بی نظیر و فوق‌العاده، بهترین نویسنده‌های دنیا
نام ناظر: Asal_Zinati
ژانر: کمدی، طنز، کر خنده، فوق‌العاده، بی نظیر، عشقولانه، کلکلی، استاد_دانشجویی، ازدواج_اجباری، ازدواج_صوری
خلاصه:
داستان در مورد دو تا دختر جیگر و خوشگل و شیطون خوشتیپه که خیلی نابغن. جوری که مدرسه رو جهشی می‌خونن و شونزده سالگی پزشکی دانشگاه شیراز قبول می‌شن و می‌رن شیراز. تازه شنا و چندین نوع ساز و انواع رقص و... کاملا حرفه‌ای بلدن! بله پس چی فکر کردید؟ جیگرتر از اینا هم مگه داریم؟ خلاصه، اینا روز اول دانشگاه با دو تا پسر تصادف می‌کنن که ماشالا هر چی از وجناتشون بگم کم گفتم. خوشگل، خوشتیپ، جذاب! مخ! یعنی مممممممممممخخخخخخخخخ می‌نویسم مخ می‌خونیدا! عالی، همه چی تموم! کوه غرور، یخ، کوه یخی، بی احساس!
خیلی خوشگله، خیلی قشنگه، عالیه اصلا، حتما با این شخصیتای همه چی تموم و پسرای کوه یخ و خدای غرورمون همراه شید و این رمان فوق العاده رو بخونید. پشیمون نمی‌شید، پر هیجان و خندست! نخونید نصف عمرتون فناست
پایان خووووووووووووش
مگه آدم دلش میاد این جیگولای عشقولی رو ببخ کنه؟


رمان نفس و رهای شیطون، سامیار و رادوین مغرور | نرگس و محیا نویسنده‌های برتر انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش:
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Parri، Elaheh_A، . faRiBa . و 24 نفر دیگر

mahaflaki

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/18
ارسال ها
693
امتیاز واکنش
17,003
امتیاز
303
محل سکونت
Golestan
زمان حضور
100 روز 8 ساعت 42 دقیقه
مقدمه:
همه‌ی ما، همه ‌مون،
شیطون‌ ترین‌ها
مغرور ترین ها
باهوش‌ترین‌ها،
دیوونه‌ترین‌ها،
کوه یخ ترین‌ها

همه‌مون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم ، که به موقع برسه، که نجاتمون بده، یه گرگ مغرور:)


رمان نفس و رهای شیطون، سامیار و رادوین مغرور | نرگس و محیا نویسنده‌های برتر انجمن رمان98

 
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Tavan و 24 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
زینگ زینگ زینگ
-اه کیه این وقت صبح بذارید کپه مرگمو بذارم دیگه، مزاحم!
گذاشتم انقدر زنگ بخوره تا قطع شه، ولی لامصب سمج بود بیخیال نمی‌شد هی زنگ می‌زد.
گوشی رو چنگ زدم و پرتش کردم تو دیوار و با رضایت سرمو فرو کردم تو بالش که...
که فهمیدم چه غلطی کردم! جیغ زدم و به طرف گوشی نازنینم دویدم. دل و رودش ریخته بود رو زمین. شروع کردم جا زدنشون.
داشتم دل و روده‌ی گوشیم رو سر جاشون برمی‌گردوندم که صدای جیغ‌های آشنایی رو شنیدم:
-رهای گور به گوری، الهی خودم با این دستام سنگ قبرتو بشورم! خوابی هنوز؟ دیرمون شدددددددد! همون روز اول باید بی انضباطیت رو به همه ثابت کنی؟
-خروس بی محل!
-چیییییییی گفتتتتتتتیییییی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
-خروش بی محل!!!!!!!!
-رهااااااااااااااااا!
-چیههههههههههههه!
با حرص نگام می‌کرد:
-برو خدا رو شکر کن دیرمون شده وگرنه من می‌دونستم و تو! زود حاضر شو ببینم!
رفتم تو دستشویی. صورتم رو یه آب زدم و تو آینه به خودم نگاه کردم. چشمای آبی با رگه‌هایی از صورتی داشتم لبخندی زدم. قربون مامانم بشم که چشمای ابیم رو از اون به ارث بردم. مامان بزرگ دختار خالمم هم چشماش صورتی بود که چون خیلیییی مامانمو دوست داشت ( چون مامانمم مثل خودم شیطونه دیگه ) چشمام به اونم رفته. راستی دماغم! دماغ مثل این عملی‌هاست من که دست نزدم این خدادادیه به عمه کوچیکم رفتم. لبای قلوه‌ای و گونه‌های برجسته ای داشتم که از دختر عمه‌ی نوه‌ی خالم به ارث بردم. ابروهام که برداشته‌ی خدایی بود( به مامان مامان‌بزرگم رفته) موهامم لـ*ـخت بخت بلند تا مچ پام که خدادادی بالاش آبی تیره بود هر چی می‌رفت پایین‌تر روشن‌تر می‌شد. لاشم چندتا هایلایت مانند صورتی داشت. رنگ موهام رو از مامانم به ارث برده بودم هایلایت هاشم از مامان بزرگ دختر خالم که گفتم چشاش صورتیه. به نظر خودم که معمولیم ولی همه میگن رها تو خیلی جیگرییییی.
وجی جون: اره تعریف الکیه وگرنه تو؟؟؟ هه!
-عههه وجی! تو وجدان منی ها چرا چرت میگی؟ خیلیم خوبم.
وجی جون: اررره تو راست میگی
-خفه بابا وجدان اسکل
وجی جون: فعلا که دانشگاهت دیر شد مدیر دعوات میکنه! ههه
وای خدای من دیوونه شدم دارم با وجدانم دعوا میکنممم! اه مهم اینه همه بجز وجی معتقدن خوشگلم البته من بازم میگم من به نظرم معمولیم البته همه پسر ها هم تو کفم هستن ولی هیچ کدومشون واسم مهم نیستن! هیچکس نمیتونه تو چشمای من نگاه کنه چون غرورم مثال زدنیه! اره! من اینم! رها راد مهر! خب نیازی به ارایش هم ندارم. من هیچ وقت ارایش نمیکنم. فوری یه برق لـ*ـب زدم و تموم!


رمان نفس و رهای شیطون، سامیار و رادوین مغرور | نرگس و محیا نویسنده‌های برتر انجمن رمان98

 
آخرین ویرایش:
  • قهقهه
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Motahareh_2005، Elaheh_A، Mlisa و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا