خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
*به نام تسلای دل‌ها*

نام اثر: خسته‌جان
نگارشگر: *KhatKhati* (خاطره.الف) کاربر انجمن رمان۹۸
ژانر: اجتماعی-تراژدی

*پ ن:
خسته‌جان به معنی: فرد غم‌زده و دلتنگ:)

مقدمه:
نمی‌دانم چرا...
اما من همیشه بال سوم یک پرنده بودم.
چرخ سومِ یک دوچرخه.

و فصل پنجمِ یک سال..!


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi و 7 نفر دیگر

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک فنجان قهوه‌ی تلخ برگشت و بر ورق روزگارم رنگ تیره پاشید.
مرغک سرزنده‌ام از بامکِ ابتهاج پرید و در گودال فلاکت افتاد.
تقویم زندگی‌ام نفرین شد و تمام فصل‌های قلبم زمستانی شد و یخ بست...


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi، ASaLi_Nh8ay و 7 نفر دیگر

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سخن راندند که شب سرشار از هیاهوست؛ اما این را هیچ‌وقت نتوانستم دریابم...
برای یک خسته‌جان، چه فرق دارد شب و روزی که همه‌ تاریکی‌ست؟
***

قلبم خونین‌ است.
انگار آدمکی خوشحال را ته وجود من کشتند!
***

من نیز مثل تمامی انسان‌های دیگر، تنها یک‌بار متولد شدم...
اما در ثانیه به ثانیه‌ی زندگی‌ام؛ هزاران بار مرگ را تجربه‌ کرده‌ام.


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از آدم‌ها فراری‌ام؛
طرد شده‌ام؛
از همگی آن‌ها متنفرم،
تمامشان را یک‌باره به سطل‌زباله ریختم؛

و خودم هم جزئی از آن‌ها هستم:)


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi، ASaLi_Nh8ay و 6 نفر دیگر

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
دهانم تلخ است...
مثل یک استکان چایِ سرد، که مدت‌های زیادی بر کنج یک پنجره جا خوش کرده است.
یا مثل یک تک‌بادامِ تلخ، میان خرواری آجیل مشگل‌گشا!


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع

خواستم مرهم شوم؛ زخم شدم.
خواستم گلگون شوم؛ چون تیغ تیزی خار شدم.
خواستم چون آبی‌رنگ آسمان چیره شوم؛ بی‌اراده شبی چُنان سیاهی‌ِ قلب کلاغ شدم.
خواستم باران شوم؛ طوفان شدم...
خواستم از ابتدا آغاز کنم؛ من به خود آمدم و بر سیم آخر زدم:)


دل نوشته خسته‌جان | خاطره.الف کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: fatemeh_off، FaTeMeH QaSeMi، ASaLi_Nh8ay و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا