خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون درباره اشعارم چیه؟ وبگم که من واسه دلم مینویسم و حرفای دلو بازگو میکنم

  • عالی

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    7
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
همدمم

سالها به امید آمدنت پنجره باز است
سرخی چشمم از اشک و فراغ است
بوی عطرت ز خانه رفته
تنهاچیزی که مانده ز تو، آن خاطرات است
شمعی بودم و سوختم در فراغ پروانه
من سوختم بی آنکه بدانم پروانه عاشق چراغ است
رفتنت چوزخم کاری بر روی قلبم بود
خاطراتت چون نمک بر روی زخم است


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پنجره ها

پنجره هابسته شدند وکسی پشت دیوارندید
همه چیز به خیال ارام است، چوپان قبل گرگ، بره رادرید.
یکی درپله ی اول مانده، یکی هرهفت پله راپرید.
دخترک باذوق وشوق، کوچه هارا میدوید
اما حیف، یکی عروسک را خرید
من پاره کردم رشته ی بغض را
اما گلویم می‌تنید
صدای سازغم می اید، ارتشی می رقصند
یکی دف زدودیگری برطبل بیچارگی کوبید
بادستهای کوچکش پیرهن پدرراگرفت
ازاوغذا می خواست، از پیشانی پدر، عرق شرم، چو چشمه ای جوشید
پنجره ها بسته اندو دیوارها هم عایق شده اند
انگار سایه هم از دیدن صاحبش بد ترسید
این خیابان ها بد بوی غربت می‌دهند از وقتی که مادر، طعم طعنه را چشید
خنجر را قایم کرده بود از دشمنان
امابی خبر از پشت، اشنا بر کمرش کوبید
من همان لحظه مرگ دنیا را دیدم
که تشنه ای بی حاصل، کل شهر را می خزید
پنجره ها را بسته اند وگم شده اند در خلوتشان
کودکی از گرسنگی در حال مردن است، اما سیرابی از پشت پنجره می خندید
از او خواستند بزرگ ترین ارزوهایش را کشد
اوفقط باشرم کشید، تکه ای نان رو برگه ای سفید
اخراج شدوخنده ی تلخی کرد
خبر نداشت او درد اخراج ز دنیا را کشید
در این شهر شلوغ، هیچکس حواسش به دیگری نیست
فقط می دانند زخمی که تازه است را
باید تندی نمک پاشید
دل من ریش شد وقتی کودکی خردسال
کوله باری ازغم بازباله روی دوشش می کشید
بارها تحقیر شد برای مهربانیش
در این دنیا جرم است نداشتن خوی پلید
در این دنیا که پنجره ها
فقط به روی پول و ثروت باز می‌شود
نمی توان با دست خالی عشق و محبت را خرید
حرف زیاد است، ولی دل گفتن ندارم من
حرف اخرم همین است وتمام
اگر پنجره باز نمی کنید، حداقل پرده ها را بکشید


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • گریه‌
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی برای خودم

سالها گذشت ومن به یاد تو تا الان مانده ام
زخم خوردم ز غریب و اشنا، حالا دگر درماندهام
زیر چشم دگر گود شده
روزها با بی تابیو و، شب ها با بی خوابی مانده ام
درد من شاید کناردرد دیگری چیزی نیست ولی خسته شدم
کنار رودخانه ای مانند دریا، منتظر موج غم ها مانده ام
نامه ام دگر ز اشک نه، ز خون دستم خیس است
تو نامه ای نخوانده ای اما من‌هنوز شکیبا مانده ام
او معلوم نیست کجا و با چه کس خوش است
پوزخندی میزنم برای خودم
برای خودم که تاحالا مانده‌ام


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تابلو

دلم که تنگ می‌شود، به سـ*ـینه ام چنگی زند
چه بی رحم می‌شود باران، وقتی به شیشه می‌زند
دلم که تنگ می شود، دنیامعنا نمی‌دهد
انگار قلبم دور از او، هی کند وکندتر می‌زند
دلم که تنگ می‌شود، زخمم مرحم نمیابد دگر
بی وفایی هایش بغضی بد آهنگ می‌شود
دلم که تنگ می شود یادم رود دوستان را
گویی دلتنگی به سرم، ضربه ی کاری می‌زند
من هرشب برای دیدنش منتظرم
اما میشکنم وقتی غم در را می‌زند
دلم که تنگ می شود، دنبال راهی هستم که نیست
امید دادم به خودم روزی کسی، تابلوی برای رسیدن می‌زند


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 17 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تک سوار

تک سواری هستم، تنها در خانه ای تاریک
در ره عشقم، میان جاده ای باریک
عاشقی بیگانه ام با همگان نا اشنا
میروم هرجا که شد، تنها وتنها هر کجا
هر چه بیشتر پا گذاشتم در جاده ها
بیشتر تنهاشدم، رفتم به سمت نابودی، سمت آه
خسته‌ام،به اندازه‌ی بارانی که بی او دیده ام
اری، اینکه عاشقم شده ام را تازگی فهمیده ام
بروم یا نروم میدانم فرقی نیست
اخرش تنها کسم همین تنهای است


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 17 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تن صداش

بارون نم نم نوای گیتار
قسم به اون چشم، چشم تاصبح بیدار
قسم به اون دل، که بی قراره
تواین شلوغی فقط خدا رو داره
بارون نم نم، گریه‌ی از غم
به تنهایی خدا، به عشقشون قسم
خسته تر شده، شکسته تر شده
سختی های اون از حد رد شده
یارش خیلی بی وفاست
تموم زندگیش حرف آدم هاست
بارون نم نم، تق تق شیشه
قسم خورده که دیگه، عاشق نمیشه
بارون نم نم، گلهای خشکیده
قسم به اون خدا، خدای دلهای غم دیده
اون یار غمخوارش، گریه شده کارش
از اون همه خوشی، تن صداش شد یادگارش


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 17 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
من فقط تظاهر بلدم

بغض دل گرفته و نای سکوتم نیست
من فقط چو ابر بهار، باریدن بلدم
هرشب نامه ای می نویسم باخون دل
من فقط، نوشتن بلدم
توچه دانی ز شب و آن گریه های بی امان
من فقط، شکوه کردن بلدم
مگرخبرداری ز روزهای تکراری من
آری، من فقط بحث کردن بلدم
بیدار بودم، توهم از شمع تا ته سوخته فهمیده‌ای
من چو جغد فقط، شب زنده داری بلدم
توکه رفتی ولی حلقه ات را، به یادگاربردم من
توخودت میدانی، من فقط، آزار دادن بلدم
می‌خرم نازت ولی تنهابیا درخواب من
من فقط در خواب بودن بلدم
دستانم سرد شده، کمی بگیر دست مرا
یک روز می‌گفتی فقط محبت بلدم
اشک را پاک کنم؟ من خنده را از یاد برده ام
توخودت میدانی فقط، تظاهر بلدم


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 17 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو که رفتی

تو که رفتی و ندیدی سرخی چشمام از گریه زیادیه
تو که رفتی و مهم نبود برات دلیل غصه هام چیه
تو که رفتی و نخواستی بدونی، توی این شهر غریب، من مهمون کیا میشم
تو که رفتی برات مهم نبود، توی این خیابونا با کی‌ همراه می‌شم
تو که رفتی به خدا سرد ترین دستای عالم ماله منه
تو که رفتی ورفتنت وسط خاطرات گمه
تو که رفتی و برات مهم نبود، چی سر این دختر میاد
تو که رفتی وندیدی که دلم
پابه پات داره میاد
تو که رفتی دنیام، راحت پاشید ازهم
توکه رفتی مهمونی میگیرم، باغصه و باغم
تو که رفتی خط به خط نوشته هام بوی دلتنگی وغربت و گرفت
توکه رفتی نمیدونم که چی شد،
دل من عاشق مرگ شدو، دستاشو گرفت


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 16 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو ای

هر چیز مرحمی دارد و مرحم عشق توایی
انکه ارامم کند، ارامش روحم توایی
منکه بنده ای بیش نبودم، نیستم
اما انکه بعد خدا پرسدیدم توایی
صورتت در زلف های مشکیت می‌درخشدو انکه چشمانش چون ستاره برق دارد توایی
بوی بهار امد و همگان گفتند عید شده
اما انکه با امدنش بهار من می اید فقط توایی
کس چه میداند که حکم نفس را داری برایم دلفریب
انها نمی داند دلربای که من از او می نویسم، قطعا توایی
اگر شیرین شوم فرهادم و اگر لیلی شوم، مجنونم باز توایی
رفیقی و رفاقت نخواهم ز کس
بعد از خدا تنها رفیق من توایی
خم ابروی تو طعنه زند بر کمان ارشم
کس نداند ولی گویم که قوس قزح، خود توایی
همه ی این عاشقانه هایم بیهوده است
وقتی که کسی نمی داند همان عشق توایی


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 16 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو چه دانی

تودانی که دلم باغصه یادت میکند؟
نه تو چه دانی
نه تو چه دانی
تودانی آه سرد کشد و نامت فریاد میکند؟
نه تو چه دانی
تو دانی ازغروری که شکست،از دلی که باعشق صدایت میکند؟
نه تو چه دانی
تودانی غریبه ترینی که برایش بی قراری میکند؟
نه تو چه دانی
تو دانی آشنایان را دلم مهمان غم ها میکند؟
نه تو چه دانی
تودانی که دلم هرصبح برایت اب و جارو میکند
نه تو چه دانی
از درد دل یه دختر عاشق تو چه دانی؟


کامل شده مجموعه اشعار حرفی نیست | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ح. عبدالهی، ~Kimia Varesi~، Crazygirl و 16 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا