خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

fatemeh.AB79

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
187
امتیاز واکنش
568
امتیاز
178
سن
24
زمان حضور
3 روز 4 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
عنوان: اردک خوش شانس

پدر برای دختر و پسرش کتاب می خواند .اسم کتاب اردک خوش شانس، خوش شانس، خوش شانس بود. قصه اینطوری بود که....

روزی یک اردک خوشگل و دوست داشتنی برای گردش بیرون رفت و خیلی زود یک گودال آب تمیز و دوست داشتنی پیدا کرد.

اوه، چه اردک خوش شانسی!

اردک خوش شانس گفت: "کواک"

اردک کوچک و دوست داشتنی، توی گودال کوچک و زیبا شیرجه رفت.

اوه، چه اردک خوش شانس، خوش شانسی.

اردک خوش شانس، خوش شانس گفت: "کواک" ، "کواک"

اردک کوچک و دوست داشتنی، از توی چاله پز از آب قشنگ بیرون آمد و زیر نور آفتاب چرتی زد .

اوه ، چه اردک خوش شانس ، خوش شانس ، خوش شانسی.

البته اردک خوش شانس خوش شانس خوش شانس طوری خر و پف می کرد که انگار می گفت : "کواک" ، "کواک" ، "کواک"

دختر کوچولو که به قصه گوش می داد ، نفس عمیقی کشید و گفت: چه اردک بانمکی. شاید این قشنگترین چیزی باشد که من تا بحال دیده ام

پسر کوچولو سرش را خاراند و گفت: اما توی این قصه همه چیز خیلی خوب و دوست داشتنی بود و این نمی تواند واقعیت داشته باشد .

من باید قصه را طوری تغییر دهم که کمتر جذاب و دوست داشتنی باشد

او یک مداد و مقداری کاغذ برداشت و از اتاق بیرون رفت . مدتی بعد پسرک به اتاق آمد و گفت: آماده شد .من قصه بهتری نوشته ام

بعد صدایش را صاف کرد و گفت:

اسم این داستان ، اردک بدشانس، بد شانس بد شانس است

اردک بانمکی یک چاله پر از گل پیدا کرد

اوه ، چه اردک بد شانسی!

اردک بد شانس گفت: "کواک"

اردک کوچولو و دوست داشتنی، توی گودال پر از گل شیرجه رفت.

اوه ، چه اردک بد شانس ، بد شانسی.

اردک بد شانس بد شانس گفت: "کواک" ، "کواک"

اردک کوچک و دوست داشتنی، از توی چاله پر از گل بیرون آمد و زیر نور آفتاب چرتی زد .

اوه ، چه اردک بد شانس ، بد شانس ، بد شانسی.

اردک بد شانس بد شانس بد شانس گفت : "کواک" ، "کواک" ، "کواک"

قصه ی من تمام شد

پسرک دفترچه اش را بست و پرسید: نظرتون چیه ؟

دخترک دماغش را خاراند و گفت: من از قصه ی اولی بیشتر خوشم آمد.

پسر گفت: اما فکر می کنم قصه ای که من نوشتم بهتر است. پدر نظر شما چیه ؟

پدر به آنها گفت: هر دو خوب هستند البته هر کدام به نوعی .

دخترک و پسرک گفتند : اوه پدر ، شما همیشه همین را می گوئید .


داستان کودکانه سنگ کاغذ قیچی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا