- عضویت
- 19/9/20
- ارسال ها
- 187
- امتیاز واکنش
- 568
- امتیاز
- 178
- سن
- 24
- زمان حضور
- 3 روز 4 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
عنوان: شبي در باغ وحش
پدر سارا كوچولو در باغ وحش كارمي كرد . سارا گاهي همراه پدرش به باغ وحش مي رفت و از حيوانات ديدن مي كرد . او هميشه عروسكش را با خود به همه جا مي برد .
يك روز غروب كه او مشغول بازي با ميمونها بود ، عروسكش را كنار قفس ميمونها جا گذاشت .
شب شد عروسك سارا كه گلدونه نام داشت با چشمان باز همه جا را نگاه مي كرد .
ميمونها همه در خواب بودند و ميمون كوچولو بـ*ـغل مادرش بود
يكباره در آن تاريكي نوري ديد كه چشمك مي زد . فكر كرد كه حتما سارا براي بردن او آمده است . به طرف نور دويد و متوجه شد كه آن نورها چشم هاي يك ببر هستند .
او فكر كرد : چرا ببرها شب نمي خوابند ؟
يكي از ببرها متوجه سوال گلدونه شد و گفت : من و دو ستانم يعني شيرها و پلنگها شب نمي خوابيم .
ما نه تنها نمي خوابيم بلكه شبها دنبال غذا مي گرديم . خيلي از حيوانات شبها نمي خوابند .
گلدونه تعجب كرد . پيش خودش گفت بهتر است در باغ وحش دوري بزنم و ببينم چه حيواناتي نمي خوابند ؟.
صدائي از روي درخت به گوشش رسيد سرش را بالا كرد و جغدي را ديد كه چشمش باز است . از او پرسيد تو چرا نخوابيدي ؟ جغد گفت : من شب ها دنبال موش هستم .
همانطور كه به بالاي درخت نگاه مي كرد ، ديد خيلي از پرنده ها روي درخت خوابيده اند .
تعجب كرد از جغد پرسيد : آنها از درخت پايين نمي افتند ؟ جغد گفت : پرنده ها از آن بالا نمي افتند چون با پاهايشان محكم به درخت مي چسبند .
گلدونه راه افتاد تا بقيه حيوانات را هم ببنيد .
ماهي هاي كوچولو را در آكواريوم ديد كه بيحركت هستند ولي چشمهايشان باز است . فكر كرد كه بيدار هستند . به آنها سلام كرد ولي جوابي نشنيد . جغد به گلدونه گفت : آنها خواب هستند ولي پلك ندارند كه آن را ببندند و با چشمهاي باز مي خوابند . البته مارها هم با چشم باز مي خوابند چون آنها هم پلك ندارند . گلدونه نگاهي به مارها انداخت . جغد راست مي گفت ، چشمان آنها هم باز بود .
خلاصه آن شب گلدونه به همه جاي باغ وحش سر زد . وقتي صبح سارا گلدونه را پيدا كرد ، گلدونه به ساراگفت :باغ وحش در شب خيلي قشنگتر از روز است آيا تو مي داني چه حيواناتي شبها نمي خوابند ؟
بچه ها شما مي توانيد به سارا كمك كنيد تا جواب گلدونه را بدهد ؟
پدر سارا كوچولو در باغ وحش كارمي كرد . سارا گاهي همراه پدرش به باغ وحش مي رفت و از حيوانات ديدن مي كرد . او هميشه عروسكش را با خود به همه جا مي برد .
يك روز غروب كه او مشغول بازي با ميمونها بود ، عروسكش را كنار قفس ميمونها جا گذاشت .
شب شد عروسك سارا كه گلدونه نام داشت با چشمان باز همه جا را نگاه مي كرد .
ميمونها همه در خواب بودند و ميمون كوچولو بـ*ـغل مادرش بود
يكباره در آن تاريكي نوري ديد كه چشمك مي زد . فكر كرد كه حتما سارا براي بردن او آمده است . به طرف نور دويد و متوجه شد كه آن نورها چشم هاي يك ببر هستند .
او فكر كرد : چرا ببرها شب نمي خوابند ؟
يكي از ببرها متوجه سوال گلدونه شد و گفت : من و دو ستانم يعني شيرها و پلنگها شب نمي خوابيم .
ما نه تنها نمي خوابيم بلكه شبها دنبال غذا مي گرديم . خيلي از حيوانات شبها نمي خوابند .
گلدونه تعجب كرد . پيش خودش گفت بهتر است در باغ وحش دوري بزنم و ببينم چه حيواناتي نمي خوابند ؟.
صدائي از روي درخت به گوشش رسيد سرش را بالا كرد و جغدي را ديد كه چشمش باز است . از او پرسيد تو چرا نخوابيدي ؟ جغد گفت : من شب ها دنبال موش هستم .
همانطور كه به بالاي درخت نگاه مي كرد ، ديد خيلي از پرنده ها روي درخت خوابيده اند .
تعجب كرد از جغد پرسيد : آنها از درخت پايين نمي افتند ؟ جغد گفت : پرنده ها از آن بالا نمي افتند چون با پاهايشان محكم به درخت مي چسبند .
گلدونه راه افتاد تا بقيه حيوانات را هم ببنيد .
ماهي هاي كوچولو را در آكواريوم ديد كه بيحركت هستند ولي چشمهايشان باز است . فكر كرد كه بيدار هستند . به آنها سلام كرد ولي جوابي نشنيد . جغد به گلدونه گفت : آنها خواب هستند ولي پلك ندارند كه آن را ببندند و با چشمهاي باز مي خوابند . البته مارها هم با چشم باز مي خوابند چون آنها هم پلك ندارند . گلدونه نگاهي به مارها انداخت . جغد راست مي گفت ، چشمان آنها هم باز بود .
خلاصه آن شب گلدونه به همه جاي باغ وحش سر زد . وقتي صبح سارا گلدونه را پيدا كرد ، گلدونه به ساراگفت :باغ وحش در شب خيلي قشنگتر از روز است آيا تو مي داني چه حيواناتي شبها نمي خوابند ؟
بچه ها شما مي توانيد به سارا كمك كنيد تا جواب گلدونه را بدهد ؟
داستان کودکانه شبی در باغ وحش
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com