نویسنده این موضوع
داستان ما
این داستان: شلیک به اعصاب و روان دانش آموزان (خیله خب همون شاد)
با هزار بدبختی از خواب بلند میشی. بعد از کلی کار ها میری سراغ گوشیت. میبینی معلمت پیام داده: شاد را نصب کنید...
اول اینجوری میشی:
چون فکر میکنی برنامه ی باحالیه. بعد میزاری دانلود شه. بعدش میشینی ادامه پیام معلمت رو میخونی. میبینی نوشته: شاد برای یاد گیری دروس است...
الان اینجوری هستی:
چون فکرش هم نمیکردی برای درس باشه. بالاخره بعد از هزار تا مشکل(اینترنت ضعیف ایرانسل، برادر اعصاب خرد کن و ...) شاد نصب میشه.
بازش میکنی و اول به راحتی واردش میشی. فکر میکنی استادی چیزی هستی و اینجوری میشی:
بعد میبینی باید احراز هویت کنی. برنامه ارور میده. الان اینجوری میشی:
بعد از هراز بدبختی ساعت یک و نیم نصف شب احراز هویت انجام میشه و تو یه نفس راحت میکشی. اما هنوز مونده گل من!
صبح روز بعد از خواب پا میشی میبینی شونصد تا پیام اومده و معلم های ندید بدیدت(واژه ای محترمانه تر از عقده ای) برای هر درس یه گروه درست کردن.
الان اینجوری شدی:
بعد میبینی ساعت ۱۰ کلاس داری. عه چه جالب الان ساعت دهه.
کلاس شروع میشه.
معلم: سلام...
چهل تا دانش آموز: سلام، سلام و خسته نباشید!، سلام اینجا کجاس؟!
الان تو اینجوری هستی:
معلم: من هرچی میگم شما ساکت باشید.
چهل تا دانش آموز: چشم، چشم خانوم.
معلم: مگه نگفتم چیزی نگید؟
چهل تا دانش آموز: ببخشید خانوم، عهههه تو که الان حرف زدی پریسا؟.
معلمت الان اینجوریه:
وسط کلاس نتت تموم میشه! چرا؟ چون رومینگ موبایلت فعاله و اینترنتت سریع تموم میشه.
بعد از هزار تا بدبختی(دوباره!) اینترنت وصل میشه. بعد شاد هنگ میکنه، بعد معلم سوال میپرسه تو بلد نیستی، بعد صدا هست تصویر نیست و...
آخر کلاس میگی آخیش تموم شد.
معلم: خداحا...
چهل تا دانش آموز: خسته نباشید، خداحافظ، بای!
تو الان در این حالت هستی:
معلم گروه رو قفل میکنه. تو یه نفس راحت میکشی. اما بعد یادت میوفته:
نویسنده: من!
این داستان: شلیک به اعصاب و روان دانش آموزان (خیله خب همون شاد)
با هزار بدبختی از خواب بلند میشی. بعد از کلی کار ها میری سراغ گوشیت. میبینی معلمت پیام داده: شاد را نصب کنید...
اول اینجوری میشی:
چون فکر میکنی برنامه ی باحالیه. بعد میزاری دانلود شه. بعدش میشینی ادامه پیام معلمت رو میخونی. میبینی نوشته: شاد برای یاد گیری دروس است...
الان اینجوری هستی:
چون فکرش هم نمیکردی برای درس باشه. بالاخره بعد از هزار تا مشکل(اینترنت ضعیف ایرانسل، برادر اعصاب خرد کن و ...) شاد نصب میشه.
بازش میکنی و اول به راحتی واردش میشی. فکر میکنی استادی چیزی هستی و اینجوری میشی:
بعد میبینی باید احراز هویت کنی. برنامه ارور میده. الان اینجوری میشی:
بعد از هراز بدبختی ساعت یک و نیم نصف شب احراز هویت انجام میشه و تو یه نفس راحت میکشی. اما هنوز مونده گل من!
صبح روز بعد از خواب پا میشی میبینی شونصد تا پیام اومده و معلم های ندید بدیدت(واژه ای محترمانه تر از عقده ای) برای هر درس یه گروه درست کردن.
الان اینجوری شدی:
بعد میبینی ساعت ۱۰ کلاس داری. عه چه جالب الان ساعت دهه.
کلاس شروع میشه.
معلم: سلام...
چهل تا دانش آموز: سلام، سلام و خسته نباشید!، سلام اینجا کجاس؟!
الان تو اینجوری هستی:
معلم: من هرچی میگم شما ساکت باشید.
چهل تا دانش آموز: چشم، چشم خانوم.
معلم: مگه نگفتم چیزی نگید؟
چهل تا دانش آموز: ببخشید خانوم، عهههه تو که الان حرف زدی پریسا؟.
معلمت الان اینجوریه:
وسط کلاس نتت تموم میشه! چرا؟ چون رومینگ موبایلت فعاله و اینترنتت سریع تموم میشه.
بعد از هزار تا بدبختی(دوباره!) اینترنت وصل میشه. بعد شاد هنگ میکنه، بعد معلم سوال میپرسه تو بلد نیستی، بعد صدا هست تصویر نیست و...
آخر کلاس میگی آخیش تموم شد.
معلم: خداحا...
چهل تا دانش آموز: خسته نباشید، خداحافظ، بای!
تو الان در این حالت هستی:
معلم گروه رو قفل میکنه. تو یه نفس راحت میکشی. اما بعد یادت میوفته:
توووو بایددد ۹ ماه رو اینجوری بگذرونی!
و اینجور موقع ها دکتر قلب خیلی دکتر خوبیه، چون تو سکته کردی!نویسنده: من!
اپلیکیشن شاد:/
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com