- عضویت
- 21/4/19
- ارسال ها
- 5,684
- امتیاز واکنش
- 25,043
- امتیاز
- 473
- زمان حضور
- 82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
همانگونه که گفته بودم
تمام شب را خيره به در بودم
گيسوان تو در شب کوتاهي جمله هاي من
آنقدر به آسمان نزديک بود
که به خانه آمدم
در دسته هاي گل ياس پنهان بودم
مي دانم
جواني بود
شهر هاي ايام عشق
در وهم خانه مي ساختند
همسايه ها بخار مي شدند
به آسمان مي رفتند
با باران به خانه باز مي آمدند
آيا از عشق بود که به خانه باز آمدند
نمي دانم
من همانگونه ساکت و خاموش
در شب خنک و شفاف
فقط آسمان را ديده بودم
انجمن رمان نویسی
تمام شب را خيره به در بودم
گيسوان تو در شب کوتاهي جمله هاي من
آنقدر به آسمان نزديک بود
که به خانه آمدم
در دسته هاي گل ياس پنهان بودم
مي دانم
جواني بود
شهر هاي ايام عشق
در وهم خانه مي ساختند
همسايه ها بخار مي شدند
به آسمان مي رفتند
با باران به خانه باز مي آمدند
آيا از عشق بود که به خانه باز آمدند
نمي دانم
من همانگونه ساکت و خاموش
در شب خنک و شفاف
فقط آسمان را ديده بودم
انجمن رمان نویسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
دلنوشته های احمدرضا احمدی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: