خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمانم خوبه یا ویرایش بزنم؟

  • عالیه

    رای: 3 60.0%
  • خوبه

    رای: 0 0.0%
  • بد نیست

    رای: 0 0.0%
  • باید بیشتر تلاش کنی

    رای: 2 40.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Marry

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,166
امتیاز
153
محل سکونت
DARK WEB
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
«بسم الله الرحمن الرحیم»
نام رمان: کوره دل
نویسنده: مریم رضایی
ناظر رمان: *RoRo*
ژانر: عاشقانه
خلاصه:


شاید همه اینا یه درس بود که باعث شد خوب و بد رو تشخیص بدم.
شاید همه و همه‌ی اینها یه تعهدی بود بین من و زندگی،
از یه جایی به بعد بعضی مسیرا برات آشناس و نمیتونی ازشون عبور کنی،
شاید زندگی آسون بود و من سخت گرفته بودمش



در حال تایپ رمان آئس | مریم رضایی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: *RoRo*، ASaLi_Nh8ay، نگار 1373 و 25 نفر دیگر

Marry

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,166
امتیاز
153
محل سکونت
DARK WEB
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
«مقدمه »

بر در گه مهر من از عالمت مگو چون خون به گشته از صداقتت مگو
ماند‌ه‌ام میان دیوار هایی از جنس خون که بوی انتقام میدهند.
و آن حسرتی که موج دوباره دیدنت بر دلم میزند.
من همان شمع خاموشیم که سال ها بر تن این زندان ناله و فریاد کشید تا بر دلش زنده بمانی.
من همان دخترکم که از نبود تو رنگ بر رخسارش نماند، همان ک فریادش به گوشت رسید و هیسس! سکوت کردی.!


در حال تایپ رمان آئس | مریم رضایی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، ASaLi_Nh8ay، نگار 1373 و 26 نفر دیگر

Marry

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,166
امتیاز
153
محل سکونت
DARK WEB
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت اول:
به صندلی کافه تکیه کرده بودم، بارون هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد، نمیتونستم صبر کنم تموم بشه.
پالتومو از رو صندلی برداشتم و پوشیدمش، پول قهوه رو از تو کیفم بیرون آوردم و گذاشتم کنار قهوه و از میز فاصله گرفتم،
صدای پاشنه‌ی بوت هام که به کاشی های کافه ضربه میزد کل مغازه رو گرفته بود، با برخورد تند یه نفر شکمم به میز برخورد کرد و به درد عجیبی افتاد، دستمو گذاشتم رو شکمم و با خشم تمام که تو صورتم می‌گنجید برگشتم سمت اون شخص که بهم خیره بود:
-مگه جلوتو نمیبینی؟!
قیافه به ظاهر مغرورشو جدی گرفت:
-من ندیدم شما که میتونستی ببینی!
از تعجب دهنم وا موند!
خیز برداشتم سمتشو غریدم تو صورتش:
-هم پر رویی هم جواب پس میگیری؟
رومو برگردوندمو کلاه پالتومو انداختم رو سرم و از عصبانیت مشتامو تو هم فشردم و از مغازه بیرون اومدم، برعکس چند دقیقه پیش که شدت بارون میخواست شیشه هارو پایین بیاره الان ( نم نم) می‌بارید.
زیر نور افکن های کنار خیابون وایستاده بودم، پاهامو روی کانال های آب می‌کشیدم که با ترمز کشیدن ماشینی جلوی پام سرمو بالا آوردم.
در عقب تاکسی رو باز کردم و سوار شدم.
-سلام.
-سلام خانم، کجا تشریف می‌برین؟
-(خیابون……)
مرد سرشو به معنی تأیید تکون داد و حرکت کرد.
سرمو به شیشه ماشین چسپوندم، شیشه از سوز سرمای هوا بخار شده بود؛ برف پاک کن بارونا رو کنار می‌زد، ولی بازم…
یاد اون پسره که تو کافه بود افتادم، نمیدونم چرا حس عجیبی دارم نسبت بهش…
سر خیابون که رسیدیم به مرد آدرس کوچمون رو دادم، بعد از چند مین رسیدم در حیاط، از ماشین پیاده شدم و پول تاکسی رو حساب کردم.
تاکسی از کوچه بیرون رفت، برگشتم سمت در حیاط کلید رو از کیفم بیرون آوردم و درو باز کردم، وارد حیاط که شدم درو بستم و کلیدو انداختم تو کیفم. برعکس شیطونیام همیشه دختر مغروری بودم.
دستامو گزاشتم رو دستگیره‌ی در حال و آروم دادمش پایین، در با صدای جیقی که از سرما خشک شده بود باز شد، رفتم داخل و در رو بستم.
سمیه خانم دوان دوان اومد سمتم:
-خوش اومدید خانم.
کیفو پالتومو دادم دستش:
-ممنون، کی خونست؟!
-آقا بزرگ و عموتون اینجا هستن خانم.
صندل های خونگیمو پوشیدم و رفتم سمت سالن:
-سلام.
-به به سلام دلارا خانوم!
با صدای عمو رفتم سمتشو دستش رو بـ*ـو*سیدم:
-خوش اومدی عمو جان خوب هستید؟
-عالیم تو چطوری؟!
-بد نمی‌گذره.


در حال تایپ رمان آئس | مریم رضایی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *RoRo*، ASaLi_Nh8ay، Fatima.fatameh1380 و 26 نفر دیگر

Marry

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,166
امتیاز
153
محل سکونت
DARK WEB
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوم:
رفتم سمت آقا جون، دستشو تو دستام گرفتم و بـ*ـو*سه‌ی آرومی رو دستش زدم.
با لبخند همیشگی‌اش گفت:
-حالت چطوره دخترم؟!
-به خوبیتون آقا جون، دلم براتون تنگ شده بود شما هم که نمیگین یه نوه‌ای دارین که حال و احوالشو بپرسین.
-تو که کوچیک تری نمیگی پدر بزرگی داری که بری دیدنش، بعد می‌خوای آقا جون با این سنش بیاد دیدنت؟!
با صدای کیارش متعجب برگشتم سمتش و با صدای نسبتا بلند جیغ کشیدم:
-داداش!
از جام بلند شدمو پریدم بـ*ـغلش.
اشک از چشمام سرازیر شد، بعد از پنج دقیقه بالاخره ازش فاصله گرفتم!. اشکی که تو چشمام حلقه زده بود دیدمو تار کرده بود؛ به لباسش خیره شدم، لبخندی از جنس شوق رو لـ*ـبام نقش بست، دستمو زدم به شونه‌هاش:
-کچل آقا نمیگی یه خواهری هم داری که دلش تنگ میشه؟!
دستشو گذاشت رو گونه‌ام و خوش ذوق خیره شد تو چشمام!
سر تا پاشو انالیز کردم، تو لباس سربازی خیلی مرد تر از سابق شده بود.
بعد از روبوسی با همه گوشه‌ای کنار بابا رو مبل نشست.
-دلارا خانم شامتون حاضره.
برگشتم سمت صدا:
-ممنون الان میام.
از جام بلند شدمو با غروری که همیشه تو رفتارام نشون می‌دادم رفتم سمت پله‌ها، یکی دوتا ازشون رفتم بالا تا رسیدم به اتاقم؛
درو باز کردمو رفتم داخل.

***​

بعد از نیم ساعت دوش گرفتن از حموم بیرون اومدم.
حوله ای که دور سرم بودو باز کردمو همینجور که میرفتم سمت آینه شروع کردم به خشک کردن موهام،سشواذو روشن کردمو گرفتم رو موهام، بعد از پنج مین کمی خشک شد ولی هنوز حالت نم داشت، موهام حالت فر دار قشنگی گرفته بود، همشو جمع کردمو بالا سرم دم اسبی بستم.
خودمو با حوله خشک کردمو ست بلوز شلوار مشکیمو پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون.
صدای صندل های خونگیم توجه همه رو به من جلب کرد، با لبخندی که به لـ*ـب داشتم پله ها رو یکی یکی پایین اومدم و رفتم کنار مامان که داشت به بابام نگاه می‌کرد، خیز برداشتم سمتش و آروم در گوشش گفتم:
-شما شام خوردین؟!
برگشت سمتم:
-آره مادر تو برو بخور.
-باشه.
-نوش جونت.
زیر لـ*ـب مرسی گفتم و رفتم تو اشپزخونه، سمیه خانم داشت میز رو می‌چید.
صندلی رو کشیدم عقب:
-مرسی سمیه جون از بوش معلومه عالی شده.
-لطف دارین خانم.
رو صندلی‌ نشستمو شروع کردم به خوردن خورشت قیمه.
غذا که تموم شد ظرف هارو گذاشتم تو سینک و رفتم تو پذیرایی.
یه نگاه به جمع کردم همه در حال صحبت بودند ولی کیارش نبود رفتم سمت پنجره‌‌ی شیشه‌ای که سمت پشت خونه رو به استخر بود.
از پشت شیشه دیدمش که داشت با تلفن حرف می‌زد.
مسیرمو عوض کردم که مزاحم صحبتش نشم.


در حال تایپ رمان آئس | مریم رضایی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: *RoRo*، ASaLi_Nh8ay، Fatima.fatameh1380 و 25 نفر دیگر

Marry

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,166
امتیاز
153
محل سکونت
DARK WEB
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سوم:
کنار استخر گوشه‌ی آلاچیق نشستم و دستامو تکیه گاه بدنم کردنم.
با گوشیم آهنگ راغب رو پلی کردمو شروع کردم خودمو تاب دادن.
با گوشه‌ی لـ*ـبم این آهنگو زمزمه می‌کردم:
(راغب_همینه عشق)
خیال میکردم عاشقت نمیشم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان آئس | مریم رضایی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: *RoRo*، ASaLi_Nh8ay، Fatima.fatameh1380 و 23 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا