خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
نام رمان: نوازنده مرگ
نام نویسنده: fatemeh37
ژانر: طنز، فانتزی، عاشقانه
نام ناظر: Z.a.H.r.A☆
خلاصه:
تصمیمی، سال‌ها پیش گرفته شده بود ! حق انتخابی وجود نداشت، مجبور به انجامش!
آنها اسیر اجبار شدند، بی‌خبر از پیشامدهای دنیا!
انتخاب شده‌اند تا، جهان را از عدالت پر کنند، انتخاب شده‌اند تا شکست بدهند نیروی تاریکی را.
مادران هر چند دلواپس و دلشان پر تشویش اما، در انتظار پیروزی هستند!
آنگاه که جنگجویان، پیروز شوند!
و بتوانند راهی برای تغیر در باطنشان ایجاد کنند.
شاید!


در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، LIDA_M، *RoRo* و 25 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
آرام و پنهانی به سویت می‌آید، تعجب آور است؛ فرصتی بیشتر
کنارت می‌ایستد لیکن تویی که بی‌اعتنا عبور می‌کنی تا به مقصد برسی!
به مجمع گردآورنده نیروی از پیش گفته.


در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، LIDA_M و 25 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۱
یک قدم عقب رفتم و سعی کردم لرزش بدنم و ترس توی وجودم و مخفی کنم!
حرفاش با عقل جور در نمیومد و این من و میترسوند.
کاش هیچوقت نمیومدم سر این قرار
به چشم های ابیش خیره شدم و گفتم:
-نه...باهات نمیام!
یکی از ابروهاش و بالا انداخت و با جدیت پوزخندی زد و دست به سـ*ـینه گفت:
-میای!
یه قدم عقب رفتم:
-نمی‌تونی مجبورم کنی!
یه قدم جلو اومد و نگاه یخیشو بهم دوخت.
-میای، مجبوری که بیای...راه دیگه ای نداری!
با ترس بهش نگاه کردم، باید فرار میکردم!
حین نگاه کردن بهش یک قدم عقب رفتم، سریع برگشتم و شروع کردم به دوییدن با کشیده شدن دستام شروع به تقلا کردم.
نگاه نافذشو به چشمام دوخت و با صدای بی روحش گفت:
-بهتره لجبازی و بذاری کنار، نمیتونی فرار کنی.
سعی کردم دستاشو از بازوم جدا کنم با حرص نگاهش کردم.
-ولم کن!
سرشو به علامت منفی تکون داد و دوباره نگاهشو به چشمام دوخت، زیر لـ*ـب چیزی زمزمه کرد سرجام متوقف شدم و چشمام سیاهی رفت و دیدم تار شد.
اخرین تصویر افتادنم توی بـ*ـغل اون بود!
****
چشمامو باز کردم و دستمو روی پیشونیم گذاشتم کمی سرگیجه داشتم.
با یاد کاری که اون پسره باهام کرد سریع تو جام نشستم و درست یادم نیست اسمش چی بود! فکنم اصغر بود؟!
به اطراف نگاه کردم یه اتاق با دیوارای سفید، کمد و میز ارایش که سمت چپ بودن یه پنجره بزرگ سمت راست اتاق روی همشون حکاکی های خاص و زیبایی بود که تا حالا ندیده بودم با طرح های عجیب و غریب
تـ*ـخت هم درست وسط اتاق بود.
از روی تـ*ـخت پایین اومدم و به لباسام نگاه کردم همون هودی سیاه و شلوار جینم تنم بود ولی خبری از شالم نبود و موهای حالت دار طلاییم پشتم ریخته بود.
از جام بلند شدم و سمت در رفتم حتی در هم همون حکاکی های عجیب و داشت!
دست گیررو بالا و پایین کردم، لعنتی.
قفله!
هراسون طول و عرض اتاق و طی کردم تا راهی برای ببرون رفتن از اینجا به سرم بزنه.
کلافه دستمو روی سرم کذاشتم که نگاهم به پنجره خورد.
با ذوق سمتش دوییدم و گیرشو باز کردم.
ایول، بازه.
با صدای چرخش کلید بدون نگاه کردن، از پنجره بیرون پریدم.
با دستام پامو فشار دادم بدجور تیر میکشید.
تو دلم به خودم لعنت فرستادم که چرا بدون نگاه کردن از اون ارتفاع پریدم.
سرمو بلند کردمو دوباره به پنجره اتاقی که توش بودم نگاه کردم با دیدن همون پسر پشت پنجره قلبم هری پایین ریخت سریع از جام بلند شدم لنگ لنگون شروع به دوییدن کردم، انقدری ترسیده بودم که اصلا مهم نبود کجا میرم فقط دوس داشتم هرچه زودتر از اینجا دور شم.
درد پاهام دیوونه کننده بود و دوییدنم باعث شده بود دردش بیشتر شه.
تو جام وایسادم و برگشتم تا مطمئن شم کسی دنبالم نیست.
با ظاهر شدن یکی روبروم جیغی کشیدم و دستمو روی قلبم گذاشتم و یک قدم عقب رفتم.
نگاه ترسیدم و بهش دوختم.
با حال زارم زمزمه کردم.
-بازم تو؟!
پوزخندی زد و نگاه سرد و بیروحش و بهم دوخت.
-واقعا فکر کردی فرار کردن از دست من انقد اسونه؟
با تته پته گفتم:
-ت..و..چ..چ..چجوری..او...اومدی این..جا؟!
قهقهه‌ی ترسناکی سر داد و خم شد روی صورتم.
-هنوز زوده بفهمی، اول باید مطمئن شم!
خودمو عقب کشیدم.
لحن مرموزش ترسناک بود و چشمای ابی یخیش ترسناک ترش کرده بود انگار هیچ حسی توی چشماش نبود.
سعی کردم ترسمو پنهان کنم و‌خودمو شجاع نشون بدم، مثل اینکه موفق هم بودم!
اینبار اخم کردمو با صدای محکمی گفتم:
-اصلا چرا منو اوردی اینجا؟
لبخند حرص دراری زد و


در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، *RoRo* و 24 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۲

بی توجه به سوالم مچ دستمو گرفت و دنبال خودش کشید با تاکید گفتم:
- ولم کن...باید برم!
با همون بیخیالیش نگاه کوتاهی بهم کرد.
-رفتنی در کار نیست...فکرشو از سرت بیرون کن!
با زاری در حالی که سعی داشتم دستشو‌کنار بزنم گفتم:
- دستم درد گرفت...ول کن.
با دیدن چهره‌ ام که از درد جمع شده بود فشار دستشو کم کرد و دستوری زمزمه کرد.
-چشماتو ببند!
با فکرای ناجوری که توی سرم در حال دوران بود به چشماش خیره شدم با ترس مثل خودش زمزمه کردم.
- نه...عمرا اگه بزارم!
بابیخیالی و همون لحن سردش نیشخندی زد و گفت:
- خود دانی!
چشماش و بست.
با تعجب بهش نگاه کردم...با نور شدیدی که یهو دور تا دورم و فرا گرفت چشمامو با شتاب بستم، لعنتی، کم مونده بود کور شم!
با احساس از بین رفتن نور چشمامو باز کردم و‌ به اتاقی که توش بودم نگاه کردم.
اتاقی با تم سیاه و سفید، ترکیب جالبی بود!
با یاداوری حرف چند دقیقه پیشم معذب به دیوارا نگا کردم.
اخه چرا انقد منحرفم.
پس واسه حرفم اون نیشخند مسخرشو زد...چلمنگ روانی!
نگاهمو از دیوار گرفتم و‌سعی کردم گند کاریمو فراموش کنم و با اخم های درهم نگاهش‌کردم.
-میشه بگی چرا انقد منو دنبال خودت میکشونی؟!بهت که گفتم باید برگردم.
-زود باش...باید اماده شی، ملکه میخواد ببینتت.
با لجبازی گفتم:
- ن...می...خوام.
با حرص و عصبانیت دستمو کشیدم و تک خندی زدم.
-ملکه؟ دست انداختی، واقعا فکردی اونقد وقت دارم که به مسخره بازی هات گوش کنم...هه، ملکه؟...مگه اینجا تئاتره؟
به ثانیه نکشید که از کوره در رفت و چشمای سردش خشمگین شد.
-اصلا حالا حوصله سرو کله زدن بایه بچه رو ندارم...بهتره خودت بیای! سربه سر من نزار که بد میبینی...فهمیدی؟!
با دادی که اخرش کشید توی‌جام پریدم.
عصبانیتش واقعا ترسناک بود.
دستمو محکم گرفت و دنبال خودش کشوند.
بی حرف دنبالش رفتم.
از اتاق بیرون رفتیم و سمت انتهای راهرو رفت، در اتاق صورتی رنگ و‌باز کرد و‌هولم داد داخل.
با اخم نگاهش کردم که یا همون لحنه عصبانیش گفت:
-هر‌کدومو میخوای بپوش...فقط سریع باش!
لـ*ـب برچیدم.
-لباس خودم خوبه!
تیز نکاهم کرد.
- سریع عوضشون کن...پیش شاه و‌ملکه باید لباس مناسب بپوشی!
با عصبانیت درو و روی هم کوبیدم ودهنمو کج کردمو اداشو درآوردم.
-پیش ملکه باید لباس مناسب بپوشی!...پسره الدنگ!
-شنیدم!
با صدای سردش توی جام پریدم و دستم روی قلبم گذاشتم.
زیر لـ*ـب زمزمه کردم.
-هویج بی خاصیت!
-اینم شنیدم!
بی‌حوصله چشمامو تو کاسه چرخوندم.
گوشاش مثله گاو قویه!


در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، LIDA_M و 23 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۳

پوفی کشیدم و در کمد قهوه ای رنگ رو باز کردم و سرکی داخلش کشیدم.
با دیدن لباسای مجلل و رنگاوارنگ ناخوداگاه سوتی زدم.
_زود باش!
با شنیدن صداش دستمو روی دهنم کوبیدم، سوتی پشت سوتی.
لباس یاسی رنگی رو از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، رویاااااااا، Ghazaleh.A و 24 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۴

بدون اینکه نگاهم کنه روی کلماتش تاکید کرد.
_وقت...گل...نی!
با حرص پامو روی زمین کوبیدم و قبل از اینکه چیزی بارش کنم صدایی بلند شد.
_ملکه منتظرتون هستند!
به روبرو نگاه کردم دوتا مرد شمشیر بدست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، LIDA_M و 16 نفر دیگر

fatemeh37

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/3/20
ارسال ها
62
امتیاز واکنش
1,269
امتیاز
203
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۵


در حال تایپ رمان نوازنده مرگ | fatemeh37 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، LIDA_M و 10 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا