خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

چه پایانی رو برای این اثر پیشنهاد می‌کنین؟


  • مجموع رای دهندگان
    10

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,523
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 1 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نه:
- بفرمایید!
زینب خانم‌ جلوی در ایستاده بود و با لبخندی ‌که عضو جدانشدنی صورتش بود، نگاهم می‌کرد. با یادآوری لبخندها و سرخ شدن‌‌های گاه و بی‌گاه دخترش، نگین، متوجه شدم که این رفتار بین خانواده‌ی آنها ارثی بود.
- چیزه... میگم... مزاحم که نیستیم؟!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان غموض جان | Maryam Sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Delvin22، ~ASAL~، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,523
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 1 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل:
انگار که جوک تعریف کرده باشد، خندیدم؛ من و عاشقی؟! مگر می‌شد؟!
- زر نزن باو؛ عشق مشق چیه دیگه؟ من این چیزا حالیم نیس.
تکانی خورد و از من فاصله گرفت. بعد درحالی که سمت در ورودی خانه می‌رفت زمزمه‌وار پاسخی به خوردم داد که تا عمر داشتم فراموش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان غموض جان | Maryam Sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Delvin22، Tabassoum، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
764
امتیاز واکنش
7,523
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 1 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و یک:
- چرا نمک گیرت شده؟
لیوانی آب پر کرده و یک نفس سر کشیدم.
- تو فرض کن به پلیس لوش ندادم.
سری تکان داد و با نگاهی به صندلی قدیمی قهوه‌ای، رویش نشست؛
- یه لیوان آب بهم میدی؟
آب را که دادم، مقابلش نشستم؛ واقعا عجیب بود که مثل دو برادر معمولی حرف می‌زدیم. همیشه یا او نیش می‌زد و یا من به پر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان غموض جان | Maryam Sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Delvin22، -FãTéMęH-، SelmA و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا