خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان تا اینجا چطور بود؟

  • عالی

  • خوبه

  • خیلی بَده


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ‌چیزی را درک نمی‌کردم. کلمات در سرم به هم ریخته بود. قاتل بانو، پدر و مادری که هیچ‌گاه ندیده بودم را می‌شناخت و همچنین پدر لوسیفر بود. نمی‌دانستم چه خبر است. با صدای آن مرد نگاهم را از لوسیفر گرفتم. پوزخندی به من زد و با سرعت به طرفم هجوم آورد که...
***...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرام از سر جایم بلند شدم و به طرف در رفتم . نگاهی به دست‌بند دور مچم کردم. پوزخندی زدم و به دست‌بندان روی دستم زل زدم که شروع به خم‌شدن و خردشدن کردند. دستم را به طرف دستگیره در سلول بردم که با صدایی به عقب برگشتم. لبخندی زدم. خوشحال بودم که بیدار نشدند. دستگیره در را به آرامی پایین آوردم و در را نیمه‌باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، The unborn و 4 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
با لبخندی ظریف و کوچک از روی جسدهای خاکسترشده آ‌نها می‌گذشتم. بوی سوخته در سالن پخش شده بود. از در زندان خارج شدم و به‌سمت قصر لوسیفر حرکت کردم. اُسامه را دیدم که با دو به‌سمتم می‌آمد. سرم را به‌سمت شانه راستم کج کردم و ایستادم. مزاحمم بود. اسامه نفس‌نفس‌زنان گفت:
- اینجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 6 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
راوی
با گرفتن یوهانا به‌سمت آسمان، آسمان در هم پیچید. ماه و خورشید با سرعت در هم می‌پیچیدند و حرکت می‌کردند. شهاب‌سنگ‌ها با سرعت در رفت و آمد بودند. شیاطین یک‌به‌یک در مقابل آیریس به زانو افتادند. لوسیفر از پنجره اتاقش شاهد ماجرا بود. عصبانی بود. با خشم به آیریسی که چشمانش سفید و درخشان شده بود، نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
آیریس
به دستور لوسیفر من را به داخل قصر بردند. هنوز لبخند روی لبانم بود. من قصد مبارزه و شکست‌دادن شیاطین را نداشتم؛ فقط وقت‌کشی می‌کردم. با اینکه اسامه به تنهایی اسیر شده پی بردم که توانسته است آن‌ها را به زمین بفرستد به همین‌دلیل از ادامه جنگ پرهیز کردم.
فرصت کشتن و نابودی لوسیفر را داشتم؛ اما اگر او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را به دو‌ طرف تکان دادم.
- تو... تو داری دروغ می‌گی.
خنده بلندی کرد.
- معلومه که نه. من می‌خواستم نقشه جدیدی بکشم تا به دنیای انسانا برم و اونا رو بکشم؛ اما تو با این کاری که از اسامه خواستی کار من رو راحت‌تر کردی.
سرم رو پایین انداختم و با بهت به زمین براق و سیاه‌رنگ قصر نگاه کردم. خواستم چیزی بگویم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
قدمی به‌سمت لوسیفر برداشتم و دستم را به طرفش گرفتم که هاله‌ای سیاه‌رنگ دورش را احاطه کرد. روی دو زانو افتاد و دست در موهایش برد و با درد فریاد می‌کشید. اندامش در حال تغییر شکل بود. هیکل مردی چاق به خود گرفت. موهای سرخ‌رنگ بلندش شروع به ریختن کرد و موهای کم‌پشت نمایان شد. به صورتش پنجه می‌کشید. پوست صورتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای دست و قدم‌های آرام کسی سرم را بلند کردم، لوسیفر قدم‌زنان پایین می‌آمد. لبخندی به لـ*ـب داشت و به‌جای آن بال‌های خفاش‌مانند، بال‌های یک فرشته پشت‌سرش بود. با لبخند به‌سمتم آمد، پایین لباس سفید از خون ازازل سرخ شده بود. گفت:
- آیریس خوشحالم که هم نیمه تاریک و هم نیمه روشن تو رو دیدم، در هر دو بسیار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 5 نفر دیگر

sahar83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
1,322
امتیاز
203
زمان حضور
5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمره به ناظر: خوب.
پی‌گیری: خوب.
تایید رمان: خوب.
فرستادن تاپیک‌های مفید و مرتبط: خوب.
ویرایش: خوب.
ایده و کمک: خوب.
اخلاق: خوب.
زمان جواب‌دهی: خوب.
میزان رضایت شما: 20عالی بودن!



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، زهرا.م، عسل شمس و 2 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
819
امتیاز
263
سن
25
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه

رمان شما به کنترل کیفی منتقل می‌شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا