- عضویت
- 16/7/20
- ارسال ها
- 2,693
- امتیاز واکنش
- 9,215
- امتیاز
- 233
- محل سکونت
- گلنمکستان
- زمان حضور
- 63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه
معنای لغوی بداء ظهور رأی جدید است. انتساب این معنا به خداوند مستلزم انتساب جهل و پشیمانی به او است. مخالفان امامیه با التفات به همین معنا، انتساب بداء به خداوند را نادرست میدانند. آنان اعتقاد به معنای لغوی مزبور و لوازم آن را به امامیه نسبت داده و به آنان اعتراض کردهاند؛ چنانکه سلیمان بنجریر طبری، بنیانگذار فرقه جریریه یا طبریه از فرق زیدیه (ر.ک: اشعری قمی، ۱۳۶۱: ۷۸؛ نوبختی، ۲۰۰۷: 64)، به امامیه اعتراض میکند که رافضه قائل به بداء و تقیهاند و به واسطه این دو امر، هیچ کس را توان غلبه بر آنان نیست. ائمه شیعه همواره بشارت دادهاند که قوت و شوکت به زودی به شیعیان برمیگردد و چون چنین نمیشد، میگفتند برای خداوند در این زمنیه بداء رخ داده است (ر.ک: فخر رازی، 1991: 602؛ شهرستانی، 1995: 1/186؛ نوبختی، 2007: 65).
همه این مطالب در حالی است که بزرگان امامیه همواره به صراحت مخالفت خود را با انتساب معنای لغوی بداء به خداوند نشان دادهاند. البته اخباری در منابع امامیه وجود دارد که بداء را به خداوند نسبت میدهد و بزرگان امامیه در تبیین معنای بدائی که در این اخبار آمده، سخنان متفاوتی گفتهاند (ر.ک: ادامه همین مقاله، بررسی جواب اول خواجه طوسی). نوشتار حاضر میکوشد اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی (597ـ672ق) را درباره آموزه بداء بررسی کند؛ چراکه از سویی ظاهر سخنان وی نشان از آن دارد که هیچ تبیینی از بداء را نمیپذیرد و از سوی دیگر، شماری از بزرگان امامیه به صراحت به مخالفت با وی برخاستهاند و برخی درصدد دفاع از سخنان وی برآمدهاند. پاسخهای سهگانه خواجه طوسی به عنوان نخستین و مشهورترین پاسخ بزرگان امامیه به شبهه سلیمان بنجریر چنین است:
اولاً امامیه قائل به بداء نیستند؛
ثانیاً بداء تنها در یک روایت نقل شده و امامیه خبر واحد را در اصول دین موجب علم و یقین نمیدانند و در فروع دین نیز عمل به آن را واجب نمیخوانند.
ثالثاً روایت مزبور ناظر به خلافت اسماعیل بعد از امام صادق(ع) است که مطابق آن ــ چون امام رفتاری از اسماعیل را مشاهده کرد که از وی نمیپسندید ــ جانشینی خود در امامت را به امام موسی کاظم(ع) سپرد (نصیرالدین طوسی، 1405: 422).
پاسخهای خواجه جبهههایی از مخالفان و موافقان را میان بزرگان امامیه پدید آورده است. در این مجال، پس از ارائه گزارشی از مواضع مخالفان و موافقان، آن مواضع را با رویکرد انتقادی بررسی خواهیم کرد.
1. بررسی مواضع مختلف درباره جواب اول خواجه طوسی
1ـ1. دیدگاه مخالفان جواب اول خواجه
خواجه میگوید امامیه قائل به بداء نبودهاند؛ اما بزرگان شیعه همواره اعتقاد به بداء را واجب دانسته و درصدد تبیین معنایی مقبول از آن برآمدهاند. بنابراین خواجه در گام اول متهم است که منکر یکی از عقاید مورد پذیرش بزرگان امامیه شده است. این مخالفان را میتوان ذیل چهار دسته قرار داد:
دسته اول: شیخ صدوق (1371: 40)، شیخ مفید (1413الف: 80)، سیدمرتضی (1405: 1/116) و شیخ طوسی (1417: 2/495) بداء را به معنای نسخ میدانند؛ بنابراین انکار بداء از سوی خواجه میتواند به مثابه انکار نسخ تلقی شود.
در پاسخ باید گفت که اولاً خواجه با وقوع نسخ در دین اسلام مخالفتی ندارد و نباید مخالفت وی با بداء را مستلزم مخالفت وی با نسخ دانست. ثانیاً اگر مراد از بداء همان نسخ باشد، نباید میان فِرق اسلامی اختلافی در جواز انتساب آن به خداوند باشد و اعتقاد به آن نباید اختصاص به شیعه داشته باشد.
دسته دوم: بزرگانی چون میرداماد (1374: 8) بداء را جاری در امور تکوینی و به منزله نسخ در امور تشریعی میدانند؛ بنابراین انکار بداء مستلزم آن است که وی دست خداوند را در تصرف در عالم تکوین بسته بداند.
در دفاع از خواجه در برابر این اعتراض باید گفت نهتنها میرداماد وجه قابل اعتنایی برای تخصیص بداء به امور تکوینی ذکر نکرده است، بلکه به تصریح برخی چون ملاصدرا (1383: 4/183) و علامه طباطبایی (1430: 1/252)، بداء در امور تشریعی (مانند دستور خداوند به حضرت ابراهیم(ع) برای ذبح فرزند خود) هم رخ میدهد. برخی از بزرگان نیز تخصیص مزبور را مغایر با مفاد روایات دانستهاند (شعرانی، 1342: 4/239).
دسته سوم: ملاصدرا و فیض کاشانی تفسیر سومی از بداء ارائه کردهاند و از این جهت باید آنان را جزء مخالفان خواجه دانست. اینان تحلیل بداء را در قوای منطبع در نفوس فلکی میجویند و معتقدند این قوا توانایی آگاهی از تفاصیل و جزئیات همه حوادث را ندارند و انطباع حوادث در این قوا به نحو تدریجی است. از سوی دیگر، تحقق هر معلول در خارج وابسته به وجود شرایط و مقدماتی است و ممکن است در ابتدا حصول شرطی یا فقدان مانعی برای تحقق معلول، در قوای نفوس فلکی منطبع نشود و ناظری هم با التفات به همین وضعیت از حوادثی در آینده گزارش دهد، ولی چون زمان انطباع آن شرط یا مانع در قوای آن نفوس فرا رسد، تغییری در آن قوا رخ میدهد و بالطبع ناظر چیزی را مشاهده میکند و از آن خبر میدهد که پیشتر به نحو دیگری دیده و خبر داده بود. چون نفس فلکی یکی از مراتب علم الهی (و البته غیر از مرتبه ذاتی علم الهی) است، استناد بداء به خداوند هم روا خواهد بود (صدرالدین شیرازی، 1383: 4/183؛ فیض، 1406: 1/507؛ همو، 1425: 182).
بهترین حمایت از خواجه در برابر این دسته نیز نقد سخنان اینان است. چالش جدی سخنان صدرا و فیض آن است که اگر انبیا و ائمه به واسطه اطلاع از اسباب و قوانینی (الواح قدری یا فرشتگان) که در معرض بداء و محو هستند، از مغیبات خبر دهند، چنین اخباری، اعتماد بر ظن و خلاف وظیفه کریمانه انبیا (إخبار یقینی) است. لازمه چنین إخباری آن است که انبیا خود را در معرض بیاعتمادی مردم و اتهام به کذب ــ به هنگام ظهور خلاف آنچه از آن خبر دادهاند ــ قرار دهند. در این صورت غرض انبیا از دعوت مردم به سوی خداوند و پذیرش سخنانشان از سوی مردم نقض خواهد شد. نقض غرض هم در مورد معصوم محال است؛ بنابراین انبیا نباید بر اساس اعتماد بر اسباب یا الواح قدریه (نفوس قدسیه و فرشتگان) مردم را از مغیبات آگاه سازند. گواه بر این مطلب سخن امیرمؤمنان(ع) است که «اگر آیه "یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب" (رعد: 39) در قرآن نبود، از آنچه تا قیامت رخ خواهد داد به شما خبر میدادم». مقصود امام آن است که این علومِ مستند به سیر اسباب و تسبیبات و تقدیر را از دیگران بهتر و کاملتر میداند، ولی به آنها اعتماد نمیکند و با اعتماد به آنها با مردم سخن نمیگوید؛ زیرا آن علوم در معرض محو و اثبات قرار دارند (ر.ک: بلاغی، 1428: 6/182).
انجمن رماننویسی
رمان۹۸
معنای لغوی بداء ظهور رأی جدید است. انتساب این معنا به خداوند مستلزم انتساب جهل و پشیمانی به او است. مخالفان امامیه با التفات به همین معنا، انتساب بداء به خداوند را نادرست میدانند. آنان اعتقاد به معنای لغوی مزبور و لوازم آن را به امامیه نسبت داده و به آنان اعتراض کردهاند؛ چنانکه سلیمان بنجریر طبری، بنیانگذار فرقه جریریه یا طبریه از فرق زیدیه (ر.ک: اشعری قمی، ۱۳۶۱: ۷۸؛ نوبختی، ۲۰۰۷: 64)، به امامیه اعتراض میکند که رافضه قائل به بداء و تقیهاند و به واسطه این دو امر، هیچ کس را توان غلبه بر آنان نیست. ائمه شیعه همواره بشارت دادهاند که قوت و شوکت به زودی به شیعیان برمیگردد و چون چنین نمیشد، میگفتند برای خداوند در این زمنیه بداء رخ داده است (ر.ک: فخر رازی، 1991: 602؛ شهرستانی، 1995: 1/186؛ نوبختی، 2007: 65).
همه این مطالب در حالی است که بزرگان امامیه همواره به صراحت مخالفت خود را با انتساب معنای لغوی بداء به خداوند نشان دادهاند. البته اخباری در منابع امامیه وجود دارد که بداء را به خداوند نسبت میدهد و بزرگان امامیه در تبیین معنای بدائی که در این اخبار آمده، سخنان متفاوتی گفتهاند (ر.ک: ادامه همین مقاله، بررسی جواب اول خواجه طوسی). نوشتار حاضر میکوشد اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی (597ـ672ق) را درباره آموزه بداء بررسی کند؛ چراکه از سویی ظاهر سخنان وی نشان از آن دارد که هیچ تبیینی از بداء را نمیپذیرد و از سوی دیگر، شماری از بزرگان امامیه به صراحت به مخالفت با وی برخاستهاند و برخی درصدد دفاع از سخنان وی برآمدهاند. پاسخهای سهگانه خواجه طوسی به عنوان نخستین و مشهورترین پاسخ بزرگان امامیه به شبهه سلیمان بنجریر چنین است:
اولاً امامیه قائل به بداء نیستند؛
ثانیاً بداء تنها در یک روایت نقل شده و امامیه خبر واحد را در اصول دین موجب علم و یقین نمیدانند و در فروع دین نیز عمل به آن را واجب نمیخوانند.
ثالثاً روایت مزبور ناظر به خلافت اسماعیل بعد از امام صادق(ع) است که مطابق آن ــ چون امام رفتاری از اسماعیل را مشاهده کرد که از وی نمیپسندید ــ جانشینی خود در امامت را به امام موسی کاظم(ع) سپرد (نصیرالدین طوسی، 1405: 422).
پاسخهای خواجه جبهههایی از مخالفان و موافقان را میان بزرگان امامیه پدید آورده است. در این مجال، پس از ارائه گزارشی از مواضع مخالفان و موافقان، آن مواضع را با رویکرد انتقادی بررسی خواهیم کرد.
1. بررسی مواضع مختلف درباره جواب اول خواجه طوسی
1ـ1. دیدگاه مخالفان جواب اول خواجه
خواجه میگوید امامیه قائل به بداء نبودهاند؛ اما بزرگان شیعه همواره اعتقاد به بداء را واجب دانسته و درصدد تبیین معنایی مقبول از آن برآمدهاند. بنابراین خواجه در گام اول متهم است که منکر یکی از عقاید مورد پذیرش بزرگان امامیه شده است. این مخالفان را میتوان ذیل چهار دسته قرار داد:
دسته اول: شیخ صدوق (1371: 40)، شیخ مفید (1413الف: 80)، سیدمرتضی (1405: 1/116) و شیخ طوسی (1417: 2/495) بداء را به معنای نسخ میدانند؛ بنابراین انکار بداء از سوی خواجه میتواند به مثابه انکار نسخ تلقی شود.
در پاسخ باید گفت که اولاً خواجه با وقوع نسخ در دین اسلام مخالفتی ندارد و نباید مخالفت وی با بداء را مستلزم مخالفت وی با نسخ دانست. ثانیاً اگر مراد از بداء همان نسخ باشد، نباید میان فِرق اسلامی اختلافی در جواز انتساب آن به خداوند باشد و اعتقاد به آن نباید اختصاص به شیعه داشته باشد.
دسته دوم: بزرگانی چون میرداماد (1374: 8) بداء را جاری در امور تکوینی و به منزله نسخ در امور تشریعی میدانند؛ بنابراین انکار بداء مستلزم آن است که وی دست خداوند را در تصرف در عالم تکوین بسته بداند.
در دفاع از خواجه در برابر این اعتراض باید گفت نهتنها میرداماد وجه قابل اعتنایی برای تخصیص بداء به امور تکوینی ذکر نکرده است، بلکه به تصریح برخی چون ملاصدرا (1383: 4/183) و علامه طباطبایی (1430: 1/252)، بداء در امور تشریعی (مانند دستور خداوند به حضرت ابراهیم(ع) برای ذبح فرزند خود) هم رخ میدهد. برخی از بزرگان نیز تخصیص مزبور را مغایر با مفاد روایات دانستهاند (شعرانی، 1342: 4/239).
دسته سوم: ملاصدرا و فیض کاشانی تفسیر سومی از بداء ارائه کردهاند و از این جهت باید آنان را جزء مخالفان خواجه دانست. اینان تحلیل بداء را در قوای منطبع در نفوس فلکی میجویند و معتقدند این قوا توانایی آگاهی از تفاصیل و جزئیات همه حوادث را ندارند و انطباع حوادث در این قوا به نحو تدریجی است. از سوی دیگر، تحقق هر معلول در خارج وابسته به وجود شرایط و مقدماتی است و ممکن است در ابتدا حصول شرطی یا فقدان مانعی برای تحقق معلول، در قوای نفوس فلکی منطبع نشود و ناظری هم با التفات به همین وضعیت از حوادثی در آینده گزارش دهد، ولی چون زمان انطباع آن شرط یا مانع در قوای آن نفوس فرا رسد، تغییری در آن قوا رخ میدهد و بالطبع ناظر چیزی را مشاهده میکند و از آن خبر میدهد که پیشتر به نحو دیگری دیده و خبر داده بود. چون نفس فلکی یکی از مراتب علم الهی (و البته غیر از مرتبه ذاتی علم الهی) است، استناد بداء به خداوند هم روا خواهد بود (صدرالدین شیرازی، 1383: 4/183؛ فیض، 1406: 1/507؛ همو، 1425: 182).
بهترین حمایت از خواجه در برابر این دسته نیز نقد سخنان اینان است. چالش جدی سخنان صدرا و فیض آن است که اگر انبیا و ائمه به واسطه اطلاع از اسباب و قوانینی (الواح قدری یا فرشتگان) که در معرض بداء و محو هستند، از مغیبات خبر دهند، چنین اخباری، اعتماد بر ظن و خلاف وظیفه کریمانه انبیا (إخبار یقینی) است. لازمه چنین إخباری آن است که انبیا خود را در معرض بیاعتمادی مردم و اتهام به کذب ــ به هنگام ظهور خلاف آنچه از آن خبر دادهاند ــ قرار دهند. در این صورت غرض انبیا از دعوت مردم به سوی خداوند و پذیرش سخنانشان از سوی مردم نقض خواهد شد. نقض غرض هم در مورد معصوم محال است؛ بنابراین انبیا نباید بر اساس اعتماد بر اسباب یا الواح قدریه (نفوس قدسیه و فرشتگان) مردم را از مغیبات آگاه سازند. گواه بر این مطلب سخن امیرمؤمنان(ع) است که «اگر آیه "یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب" (رعد: 39) در قرآن نبود، از آنچه تا قیامت رخ خواهد داد به شما خبر میدادم». مقصود امام آن است که این علومِ مستند به سیر اسباب و تسبیبات و تقدیر را از دیگران بهتر و کاملتر میداند، ولی به آنها اعتماد نمیکند و با اعتماد به آنها با مردم سخن نمیگوید؛ زیرا آن علوم در معرض محو و اثبات قرار دارند (ر.ک: بلاغی، 1428: 6/182).
انجمن رماننویسی
رمان۹۸
بررسی آموزه بداء در اندیشه خواجه طوسی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com