- عضویت
- 16/7/20
- ارسال ها
- 2,693
- امتیاز واکنش
- 9,215
- امتیاز
- 233
- محل سکونت
- گلنمکستان
- زمان حضور
- 63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
او بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است. برای وی کنیههای دیگری نیز چون «ابو عماره»، «ابو محمد» و «ابو مسعود» نیز آوردهاند.
اهل فارس او را ابوعبدالله الزاهد، اهل خراسان ابوالمهر، اهل خوزستان حلاج الاسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر. اهل هند ابوالمغیث و اهل چین او را ابوالمعین میخواندند.
برای شناخت و درک بیشتر حقایق حسین حلاج میتوانید به تذکره اولیاء نوشته عطار نیشابوری مراجعه کنید.
برای لقب او، «حلاج»، سه توجیه آوردهاند:
زندگینامه
کودکی و نوجوانی
حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای شهرستان سپیدان استان فارس[۲] در خانوادهای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد، جد او محمّی، زردشتی و از اعقاب ابوایوبِ انصاری، صحابی مشهور، بود که مسلمان شده بود.[۶] او در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید.
سفر و ازدواج
زمانی که سهل به بصره تبعید شد، حسین نیز به همراه استاد خویش به بصره رفت. چندی بعد در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد. حلاج در بصره با امّالحسین، دختر ابویعقوب اقطع صوفی، منشی جنید، ازدواج کرد و دارای سه پسر و یک دختر شد.[۷] ازدواج او با اعتراض شدید استادش، عمرو مکی، روبهرو شد. این اعتراض به اختلاف و دشمنی بین استاد و پدرزنش، ابویعقوب اقطع، انجامید عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به مدارا با استاد و خلوتنشینی فراخواند.[۸]
سفر به مکه
۲۶ ساله بود که برای زیارت کعبه راهی مکه شد[۹] و یک سال مجاور بیتالحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمیشد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و رابـ*ـطه خود را با صوفیه برید.[۱۰] بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند.[۱۱] جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنهای و شکافی افکندهای که سر جدا شده از پیکرت میتواند آن را مسدود کند.[۱۲]
سفر به ماوراءالنهر و چی
پس از ایجاد اختلاف بین حلاج و استادانش او به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان، چین و… پرداخت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوریکه مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث» مردم چین و ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب میکردند.[۱۳] وی در این سفرها موفق به نگاشتن آثاری هم شد. حلاج در این سیاحتها، ضمن فراخواندن بتپرستان به اسلام، عقاید خود را نیز انتشار داد. وی در میان ترکان ایغوری و مردمان دیگر، ضد ثنویت (زندقه) نیز تبلیغ کرد.
بازگشت به بغداد
او پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان و بودائیان به بغداد بازگشت و نقطه تمرکز فعالیتهای خود را در آنجا قرار داد. او در میان مردم میگشت و با انجام اموری خارقالعاده آنها را به عقاید خویش دعوت میکرد و به آنان اینطور میگفت که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.[۱۴] به همین جهت بزرگانی چون شیخ توسی،[۱۵] ابن اثیر[۱۶] و ابن ندیم[۱۷] او را در زمره مدعیان بابیت قرار دادهاند.
حج سوم
در حج سوم ــ که در حدود سال ۲۹۰ هجری انجام شد و دو سال با اعتکاف تمام در آن دیار به طول انجامیدـ در اندیشه و گفتار او تغییر اساسی پدید آمد.[۱۸] پسرش، حمد، در اینباره میگوید که پس از بازگشت از سومین حج به بغداد، احوال او به کلی دگرگون شد و مردم را به چیزهایی خواند که او از آنها بیخبر است. از برخی اشعار او پیداست که با این نیت به مکه رفت تا عقاید باطل خود را به پیشگاه حق عرضه کند و به جای گوسفند خود را قربان سازد. مخالفان حلاج گفتهاند وی پیش از سفر حج، در هند نور ایمانش را به کفر باخت.
انجمن رمان نویسی
رمان۹۸
اهل فارس او را ابوعبدالله الزاهد، اهل خراسان ابوالمهر، اهل خوزستان حلاج الاسرار، در بغداد مصطلم، در بصره مخبر. اهل هند ابوالمغیث و اهل چین او را ابوالمعین میخواندند.
برای شناخت و درک بیشتر حقایق حسین حلاج میتوانید به تذکره اولیاء نوشته عطار نیشابوری مراجعه کنید.
برای لقب او، «حلاج»، سه توجیه آوردهاند:
- پدرش پیشه حلاجی داشتهاست.
- نیکو سخن میگفته و رازها را حلاجی میکردهاست.
- کرامتی در همین زمینه از خود نشان دادهاست. از کنار یک انبار پنبه میگذشت، اشاره کرد و دانه از پنبه بیرون آمد.[۲]
زندگینامه
کودکی و نوجوانی
حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در روستای تور از توابع بیضای شهرستان سپیدان استان فارس[۲] در خانوادهای تازه مسلمان و سنی مذهب متولد شد، جد او محمّی، زردشتی و از اعقاب ابوایوبِ انصاری، صحابی مشهور، بود که مسلمان شده بود.[۶] او در دارالحفاظ شهر واسط به کسب علوم مقدماتی پرداخت و در ۱۲ سالگی حافظ قرآن شد. سپس برای درک مفاهیم قرآن نزد سهل بن عبدالله تستری رفت و راه و رسم تصوف را از او آموخت و خرقه پوشید.
سفر و ازدواج
زمانی که سهل به بصره تبعید شد، حسین نیز به همراه استاد خویش به بصره رفت. چندی بعد در ۱۸ سالگی به بغداد رفت و نزد عمرو بن عثمان مکی ۱۸ ماه همنشین شد. حلاج در بصره با امّالحسین، دختر ابویعقوب اقطع صوفی، منشی جنید، ازدواج کرد و دارای سه پسر و یک دختر شد.[۷] ازدواج او با اعتراض شدید استادش، عمرو مکی، روبهرو شد. این اعتراض به اختلاف و دشمنی بین استاد و پدرزنش، ابویعقوب اقطع، انجامید عمرو بن عثمان از او رنجید و او را از خود راند. او نیز راهی بغداد شد و در حلقه درس جنید بغدادی وارد شد اما جنید او را به مدارا با استاد و خلوتنشینی فراخواند.[۸]
سفر به مکه
۲۶ ساله بود که برای زیارت کعبه راهی مکه شد[۹] و یک سال مجاور بیتالحرام ماند. غذایش در هر روز سه لقمه نان و اندکی آب بود و جز برای قضای حاجت از آن خارج نمیشد. پس از مجاورت کعبه به بغداد بازگشت و دوباره به حلقه یاران جنید بغدادی پیوست اما به جهت دعوی «اناالحق» از جانب آنها طرد شد و رابـ*ـطه خود را با صوفیه برید.[۱۰] بعد از سفر سوم خود به حج، پدر زنش ابویعقوب و استادش عمروبن عثمان نیز از او بیزاری جستند.[۱۱] جنید نیز پس از ایجاد اختلاف و شنیدن سخنان حلاج به او گفت: تو در اسلام رخنهای و شکافی افکندهای که سر جدا شده از پیکرت میتواند آن را مسدود کند.[۱۲]
سفر به ماوراءالنهر و چی
پس از ایجاد اختلاف بین حلاج و استادانش او به سفرهایی به هند، خراسان، ماوراءالنهر، ترکستان، چین و… پرداخت و طرفداران و پیروانی را نیز با خود همراه کرد. طوریکه مردم هندوستان او را «ابوالمُغیث» مردم چین و ترکستان «ابوالمعین»، مردم خراسان و فارس «ابوعبدالله زاهد» و مردم خوزستان او را «شیخ حلاج اسرار» خطاب میکردند.[۱۳] وی در این سفرها موفق به نگاشتن آثاری هم شد. حلاج در این سیاحتها، ضمن فراخواندن بتپرستان به اسلام، عقاید خود را نیز انتشار داد. وی در میان ترکان ایغوری و مردمان دیگر، ضد ثنویت (زندقه) نیز تبلیغ کرد.
بازگشت به بغداد
او پس از سفرهای طولانی و دیدار با مانویان و بودائیان به بغداد بازگشت و نقطه تمرکز فعالیتهای خود را در آنجا قرار داد. او در میان مردم میگشت و با انجام اموری خارقالعاده آنها را به عقاید خویش دعوت میکرد و به آنان اینطور میگفت که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است.[۱۴] به همین جهت بزرگانی چون شیخ توسی،[۱۵] ابن اثیر[۱۶] و ابن ندیم[۱۷] او را در زمره مدعیان بابیت قرار دادهاند.
حج سوم
در حج سوم ــ که در حدود سال ۲۹۰ هجری انجام شد و دو سال با اعتکاف تمام در آن دیار به طول انجامیدـ در اندیشه و گفتار او تغییر اساسی پدید آمد.[۱۸] پسرش، حمد، در اینباره میگوید که پس از بازگشت از سومین حج به بغداد، احوال او به کلی دگرگون شد و مردم را به چیزهایی خواند که او از آنها بیخبر است. از برخی اشعار او پیداست که با این نیت به مکه رفت تا عقاید باطل خود را به پیشگاه حق عرضه کند و به جای گوسفند خود را قربان سازد. مخالفان حلاج گفتهاند وی پیش از سفر حج، در هند نور ایمانش را به کفر باخت.
انجمن رمان نویسی
رمان۹۸
حلاج حسن ابن منصور حلاج چه کسی بود؟
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com