خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاظم بهمنی، یکی از شاعران معاصر است که بیشتر غزل می‌سراید. این شاعر، در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کرده و هم‌اکنون ساکن تهران می‌باشد.
× اسپم ندید ×

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را


منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است
خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است

هر زمان یادت می افتم مثل قبرستانم و
سـ*ـینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است

ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش
این سکوت بی رضایت نه؛ به من برخورده است

غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند
تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است

تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد
آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است

آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
شرمی‌ست در نگاه من؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتن‌ات!
درخواست میکنم نروی، التماس نه

از بی ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری «فلک» زده ام، آس و پاس نه

من می روم، تو باز می آیی، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرا به خلسه می‌برد حضور ناگهانیت
سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

فقط نه کوچه باغ ما … فقط نه اینکه این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت

دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعده‌ها که میدهی به رغم ناتوانیت

جواب کن به جز مرا … صدا بزن شبی مرا
و جای تازه باز کن میان زندگانیت

بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای
سپس سر مرا بِبَر به جای مژدگانیت

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر
من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر

بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن
این صدف را از کف شن های ساحل پس بگیر

ای خدایی که برایم نقشه دائم می کشی
برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر

من خودم گفتم فلانی را برایم جور کن
پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر!

مِهر او بر گِرد من می پیچد و می پیچدم
مُهر مارت را از این حوری شمایل پس بگیر

در مسیر خانه اش دیشب حریفان ریختند
نعش ما را لااقل از این اراذل پس بگیر

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سـ*ـینه ام این روزها بوی شقایق می دهد
داغ از نوعی که من دیدم تو را دق می دهد

«او» که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد
آه را می گیرد از من جاش هق هق می دهد

برگ هایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت
خود به مرگ خویشتن رای موافق می دهد

چشمهایت یک سوال تازه می پرسد ولی
چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد

زندگی توی قفس یا مرگ بیرون از قفس ؟
دومی ! چون اولی دارد مرا دق می دهد

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هـرگز تـو هـم مـانـنـد مـــن آزار دیــدی؟
یار خودت را از خــودت بـیـزار دیــدی؟

آیــا تـو هـم هر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چـوب پـنـجـره دیــوار دیــدی؟

اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تــار دیدی؟

نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟

در پـشـت دیـوار ِحیاطی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیـمار بـودی مثل ِمن ، بیمار دیــدی؟

حقـا که بـا مـن فــرق داری لااقـل تـو
او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاخه را محكم گرفتن این زمان بی‌فایده است
برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده است

باز می‌پرسی چه شد كه عاشق جبرت شدم
در دل توفان كه باشی بادبان بی‌فایده است

بال وقتی بشكند از كوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده است

تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم
سعی من در سر به زیری بی‌گمان بی‌فایده است

تیر از جایی كه فكرش را نمی‌كردم رسید
دوری از آن دلبر ابروكمان بی‌فایده است

در منِ عاشق توانِ ذره‌ای پرهیز نیست
پرت كن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده است

از نصیحت كردنم پیغمبرانت خسته‌اند
حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی‌فایده است

من به دنبال خدایی كه بسوزاند مرا
همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده است

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌ات طرح لطیفی است که دیدن دارد
نازِ معشوق دل‌آزار خریدن دارد

فارغ از گلّه و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتی است! دویدن دارد


عشق بودی وَ به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی‌سر و پا عزم رسیدن دارد

عمق تو درّه‌ی ژرفی است، مرا می‌خواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

اوّل قصّه‌ی هر عشق کمی تکراری‌ست!
آخرِ قصّه‌ی فرهاد شنیدن دارد...

انجمن رمان نویسی




اشعار کاظم بهمنی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli و *KhatKhati*
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا