خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگذارید با چیزی گولتان بزنند و به آن معتادتان کنند...
گاهی میرسم به اینکه خوش به حال مادرم که اینستاگرام ندارد....
که با عکس ها و نوشته ها گول نخورده که سادگی اش سادگی ذاتی ست...
نگذارید آدم های معمولی شما را پیرو دنیای دستخورده شان کنند و
در ذهن شما از خود فوق العاده ای ستودنی بسازند
اینجا شانه های عده ای پله های عده ای دیگر است...
نگذارید آن ها که از واقعیت گریزانند هر روز به بهانه انتشار انرژی مثبت صبح بخیر ها و بکن نکن های آبکی تحویلتان دهند...
و آن ها که هر شکستشان آخر دنیاست دنیا را به کامتان تلخ کنند
اینجا تقلبی ست بزرگ که عین واقعیت است...
نگذارید آن ها که طول عمر خوشبختی شان تا فلش دوربین هاست بذر غبطه و حسرت به دلتان بکارند آواز دهل شنیدنی که از دور خوش است....
این ها را گفت و اینستاگرامش را بست گرچه هفته بعد دوباره بازگشت اما هر روز دلزده تر میشد از این مَجاز بی اِعجاز..!


انجمن رمان‌نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاید برای یکبار هم که شده باید این حس را تجربه کنی
اینکه برای کسی که برایت مهم است مهم نباشی...
قطعا اول باور نمی کنی به دنبال دلایلی میگردی که اثبات کنی برایش مهمی...
وقتی برای قانع کردن خودت چیز خاصی پیدا نمی کنی یک تلخی ناجور پس زمینه لحظه هایت میشود و بعد از آن تقلایی بیهوده...
تقلاهای بیهوده هم که به جایی نرسید دچار عدم اعتماد به نفس میشوی...
با خودت میگویی من زشتم، من کمم...
و فکر می کنی لابد پای از ما بهترانی وسط است...
این موقع ها دیگران هر چقدر هم که به گوشَت بخوانند تو بهترینی و لایق بهترین ها؛ تو فقط شنونده کلیشه ای ترین جمله دنیایی...
میدانی این داستان از یک آدم به آدم دیگر ادامه دار میشود...
روزی میرسد که می بینی انگار برای هیچکس مهم نیستی....
می شکنی... و شاید لازم باشد که چند باره بشکنی...
آنقدر بشکنی تا بالاخره روزی از تکه های شکسته ات هویتی شکل بگیرد با این باور که اینطور نبوده که برای آدم های متعدد مهم نباشی؛ خودت بودی که برای خودت مهم نبودی...
دوست داشتن خود را فدای دوست داشتن دیگری کردی...
تو که اینقدر در حق خودت کم لطف بوده ای
پس چه توقعی از بقیه می توانی داشته باشی..؟
آدم ها همانقدری به ما اهمیت میدهند که ما به خودمان...
موفق ترین کسی ست که هر روز خود را می ستاید؛ این را همیشه یادت باشد...


انجمن رمان‌نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهت نمیگم ببخش و رها کن چون رسیدم به اینکه بخششِ حاصل از بزرگواری با قلبی که ترک ترکه بیشتر یه ژسته تا یه عمل از اعماق وجود...
اگر بشه که فکر نکردن جایگزین نفرین کردن بشه گزینه مثبت تریه...
البته مدام بهت نمیگم انرژی منفی نده...
میدونم وقتی حالت بده و کارات گره خورده و مایوسی و دلت میخواد حرف بزنی و خالی شی این جمله برات یه جور فحشه...
بهت نمیگم هر آدم رفته ای یه روزی برمیگرده؛ این مسئله می تونه در همه موارد صدق نکنه این که زمین گرده هم همینطور...
بهتره با این وعده ها یه انتظار کشدار به لحظه هات اضافه نکنم...
گاهی اوقات آدم ها از هم میگذرن، به راهشون ادامه میدن و هیچوقت گردی زمین رو دور نمیزنن...
خب یه وقتایی هم میشه که تو اون گربه سیاهه باشی که به حرفت یه قطره بارونم نیاد...
بهت نمیگم تو یه احمقی... چون خودت به اندازه کافی به خودت گفتی...
فقط اینو بدون آدم های پخته ای که الان دوروبرت میبینی یه روزی احمق های ساده لوحِ بی نظیری بودن...
بیشتر از این چیزی بهت نمیگم یه روزی منطقی تر از اینارو تو به من میگی.

انجمن رمان‌نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
ما آدم ها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران در دلمان بگوییم:
اگر من بودم هرگز این کار را نمی کردم.
اما بی برو برگرد روزی خواهد رسید که آن " هرگزِ با اطمینان " ما را وسط همان داستان پرت می کند و مشغولِ همان عملِ نکوهش شده...
کاش می دانستیم قصه های زندگی تکراری اند، فقط جای شخصیت ها عوض می شوند ..

انجمن رمان‌نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیروز خیلی اتفاقی دیدمش، بعد از سالها!
آن سال ها اولویت اول که سرش را بخورد،
اولویت دوم و سومش هم نبودم.
حواسش پرتِ آن هایی بود که دماغ عمل می‌کنند و با چند عکس آتلیه‌ای مدل می‌شوند.
با خنده گفت:
معروف شدی، نوشته هات همه جا هست!
توقع داشت مثل همیشه بگویم:
نه بابا،چه معروفیتی! سرم را بالا گرفتم، صاف توی چشم هایش نگاه کردم و گفتم:
بله برایش خیلی زحمت کشیدم، خیلی نوشتم و خواندم، بارها سرخورده شدم، همه چیز را رها کردم و دوباره از نو شروع کردم.
تازه فکر می‌کنم حقم بیشتر از این چیزی ست که حالا دارم.
خنده روی لبهایش ماسید، مرا نشناخت، راهش را گرفت و رفت...

انجمن رمان‌نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
زنانگی یعنی اینکه گوشی تلفن را برداری و برای جایی رفتن از کسی اجازه بگیری ...
نه که عهد قجر باشد،
نه که اجازه ات دست خودت نباشد،
یک وقت هایی آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دستِ کسی تا دلش قرص شود که مهم است برای کسی ...

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا حالا به آخرین بار فکر کردی؟
به اینکه برای رسیدن به دفعه بعد چه تضمینی وجود داره!
تاکسی داشت از جلوی بستنی فروشی رد می‌شد.
یادم افتاد دیروز گفت دلش بستنی میوه‌ای می‌خواد...
خواستم به راننده بگم نگه دار، همون لحظه انگار یکی گفت بذار چند روز دیگه که دوباره میری عیادتش.
پنج روز بعد دیگه تو این دنیا نبود...
یکی از دنیا میره، یکی از زندگیت، یکی از حال و هوات!
از من گفتن بود به امکانِ آخرین بار فکر کن!

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T و yeganeh yami

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هرکس که با شما خندید
هرکس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد...
رفاقت جریانی ست توی خون آدم که یکباره میجوشد،
وقت هایی که بداند بودنش لازم است،
همین به موقع بودن، چگونه بودن؛
می‌شود اصالتِ یک رفاقت...

***

ازش پرسیدم: این زخما کی خوب میشن؟
گفت: نخواه که خوب بشن، بخواه که همراهت بشن.
گفتم: یعنی تا ابد باید به تن بکشم این زخمارو؟
گفت: این زخما یه مرزن .. مرز بین چیزی که بودی و چیزی که شدی.
این مرزو باید همیشه حفظ کنی توو از این به بعد زندگیت، توو انتخاب‌هایی که خواهی داشت،
توو پیوستگیت با آدم‌ها.
به مرور می‌بینی این زخم‌ها برات قابل درک میشن انقدر که دیگه دردت نمیاد؛
اینجاست که دیگه میشن برات یه جای زخم، نه خود زخم ..میشن یادگاری.. میشن تجربه
توو پیچ و خمای زندگیت وقتی بهشون نگاه میکنی
درسات رو یادت میارن و کمکت میکنن که قدم بعدیت رو محکم‌تر و سنجیده‌تر برداری.
این زخمارو دوست داشته باش، اونا تورو بزرگتر کردن.


دلنوشته های پریسا زابلی پور

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا