ترجمه های رویایی

~ROYA~ · 2/8/20

بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

برای یاد گرفتن و روون شدن دستم توی ترجمه، این تاپیک رو زدم، اگر مشکلی توی ترجمه متون دیدین حتما من رو درجریان بزارید
و اینکه با تشکر ها و نظراتتون منو حمایت کنید
ممنون از نگاه ها و لایک هاتون

~ROYA~ · 2/8/20

بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

Until the day I close my eyes and never open them again, you remain in my heart. I will never give up on you until that moment you find with in you that something is missing in your life
تاروزی که برای همیشه چشمانم را ببندم و بمیرم، در قلب من میمانی. تا زمانی که دیگر چیزی برای ازدست دادن درزندگی ات وجود نداشته باشد، من هیچگاه تورا از دست نخواهم داد.

~ROYA~ · 2/8/20

I can feel my heart ache because an essential part of it has left. My whole body and soul feel completely empty. This is too much for me to bear

هنوز میتوانم درد قلبم را حس کنم، زیرا قسمت اساسی ازآن باقی مانده است. تمام روح و بدن من خالی است...
این خارج از تحمل من است...

بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

~ROYA~ · 19/11/20

The pain my heart feels is just too much for it to bear. Nothing eases this pain. I can’t hold myself back. I really miss you

دردی که قلب من احساس میکند، از توان و تحمل من خارج است، هیچ چیز نیز این درد را نمیتواند کاهش دهد...
من نمیتوانم خودم را به عقب برگردانم...
واقعا دلم برایت تنگ شده...

~ROYA~ · 19/11/20

You came into my life and taught me a lot of things. You left me in a shattered state, with a
million memories that has haunted me all the while you left

...

~ROYA~ · 19/11/20

You left me when I needed you most. Just when I felt I have found peace, you went away with a piece of me. I need you

درست وقتی که خیلی بهت احتیاج داشتم ترکم کردی.
درست وقتی که حس صلح بینمون ایجاد...

~ROYA~ · 19/11/20

I really miss you and want you in my life because things have not been the same since you left. There is...

~ROYA~ · 22/11/20

I don’t have to pretend to be fine when all I feel inside is pain and more pain. Things have changed the way they used to be. There is no more joy in the kingdom we...

~ROYA~ · 24/11/20

You felt me in a sad stage and my heart burns from the pain you gave to me. If you can stand and watch me burn, it won’t make me love you less

...

~ROYA~ · 24/11/20

I had to let go when all you do is cause me pain and sadness. That moment you felt comfortable hurting me what the moment my heart said: “enough is enough”

...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

مدیر کل بازنشسته

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین