خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,694
امتیاز واکنش
9,213
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
اعیاد و جشنها:
اعیاد و جشنها از جلوه های فرهنگی معنوی و نمودی از فلسفه حیات و دنیا نگری و ویژگی های روانی , ذوقی و زیبا شناسی و عشق و اشتیاق خلق ها برای زندگی بهتر در گذر سده ها هستند.

چهارشنبه سوری:
دو شب چهارشنبه نیمه دوم بهمن ماه را چهارشنبه دروغی می نامیدند جوانان و بزرگترها آنها را جدی نمی گرفتند بچه ها با اندکی آتش روشن نمودن و با مختصر امکانات آنرا جشن می گرفتند و در واقع به استقبال چهارشنبه های بعدی می رفتند ولی چهارشنبه های اسفند ماه هر چهار تا رسماً جشن گرفته می شد و جوانان و بچه ها با تمام امکانات آتش بازی نموده و شادی می کردند ولی چهارشنبه آخر حال و هوای دیگری داشت و از چند روز قبل نه تنها جوانان و بچه ها بلکه تمام افراد خانواده خود را برای این جشن ملی مهم آماده می نمودند برای تهیه وسایل آتش بازی خیلی تلاش می نمودند مثل آن بود که آن روز باید یک حمله مهمی شروع کنند همه خود را به فش فشه , طپانچه و بمب های دستی, ترقه و غیره مسلح می نمودند از بعد از ظهر روز سه شنبه جشن با دهل و سورنا شروع می شد همه لباس نوی می پوشیدند , دهل زن همراه با سورناچی در خیابانها مشغول نواختن می شدند و مردم از زن و مرد , پیر و جوان دور آن جمع می شدند .

مردها به تنهائی و گاهی دسته جمعی می رقصیدند . عصر با گرگ و میش شدن هوا در بام ها آتش روشن می شد و مهماتی که جوانان چند روز تدارک دیده بودند بکار گرفته می شد شعله های آتش از بامها زبانه می کشید و صدای شلیک گلوله های طپانچه و دیگر وسایل آتش زا از همه طرف به گوش می رسید و در تمام خانه ها برای شام پلو و خورشت آماده می شد و بچه ها بیشتر از این بابت خوشحال بودند که آن شب پلو خواهند خورد زیرا همانگونه که قبلاً نیز گفته شد سالی یکی دو بار بیشتر برنج مصرف نمی شد.

آن شب باید تمام اعضای خانواده پشت بام ها می رفتند و در آتش بازی شرکت می نمودند بعد از فرو نشستن آتش همه از روی آتش می پریدند و با صدای بلند می گفتند ( سرخی تو از من زردی من از تو) بعد از اتمام وسایل آتش بازی و فروکش کردن آتش مقداری از آتش روی بام را به حیاط می ریختند زیرا آن را خوش یمن می دانستند بعد از تمام شدن همه این مراسم از بام پایین آمده و شامی را که مدتها انتظارش را کشیده بودند صرف می کردند .

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,694
امتیاز واکنش
9,213
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
طریقه دیگر بادام بازی به این شکل بود که چند نفر یا حداقل دو نفر چاله ای به عمق ۱۰ سانتی متر و به قطر ۱۵ سانتی متر در کنار دیواری روی زمین می کندند و به نوبت یکی از بازیکنان به فاصله تقریباً دو متر از چاله می ایستاد و مقداری بادام با دست خود به چاله می انداخت تعداد بادامهایی که توی چاله بود می شمرد , اگر جفت در می آمد همبازی که بعد از آن نوبت انداختن بادام به چاله با آن بود به اندازه بادام های توی چاله به طرف دوم پرداخت می نمود و اگر بادام های توی چاله فرد بودند طرف بازی بادام های توی چاله را برای خود بر می داشت و بدین طریق بازی ادامه پیدا می کرد .

عید نوروز:
مردم از آغاز اسفند ماه مقدمات جشن عید نوروز را تدارک می دیدند تقریباً تمام وسایل خانه و خود خانه را تمیز می کردند شستنی ها را شستند و پاک می کردند و در صورت لزوم دیواره های اطاق نشیمن و پذیرایی را سفید کاری یا کاهگل می کردند . بعضی ها فقط یک خانه تنوردار محل زندگیشان بود , در طول زمستان که هر روز تنور را برای پختن غذا و گرم کردن کرسی روشن می نمودند دیواره ها کاملاً سیاه می شد برای سفید کردن دیوارهای کاهگلی , خاک خالص را با آب مخلوط کرده و بصورت مایع در می آوردند سپس آن را با جاروی معمولی به دیوارهای خانه می پاشیدند بدین طریق تقریباً به رنگ کاه گل تازه در می آمد و خانه تمیز می شد خلاصه تمام تلاش و امکان خود را برای تمیز کردن و وسایل آن بکار می بردند بعد از تمیز کردن خانه و وسایل آن نوبت به تمیز کردن یا خریدن لباس های اعضای خانواده می رسید اکثراً سعی می شد بخصوص برای بچه ها لباس های نو بخرند بعد از این مرحله نوبت تهیه ی شیرینی برای عید بود مقداری از شیرینی ها توسط خود خانمها در خانه پخته و مقداری هم از بازار شهر شاهپور (سلماس) تهیه می شد .

میوه که مطلقاً وجود نداشت مگر خشک بار از قبیل گردو , بادام , سنجد و انگور آویزان شده (میلاخ) و با این اقدامات خود را برای تحویل سال نو آغاز سال جدید آماده می نمودند. روز قبل از تحویل سال (روز عرفه یا در اصطلاح محل عارافا) خانواده هائی که در طول آن سال عزادار شده بودند حلوامی پختند و بعد از ظهر همان روز با عده ای از فامیل و همسایه ها حلوا را به سر قبر متوفی می بردند در قبرستان هم عده ای به آنها ملحق می شدند و پس از فاتحه خوانی یک نفر حلوای را بین حاضرین تقسیم می کرد بعد قبرستان را ترک می گفتند . آن روز تقریباً تمام مردم از زن و مرد , پیر و جوان به قبرستان می رفتند تا قبل از جشن عید یادی از عزیزان از دست رفته خود بنمایند . ضمناً این روز را (روز قبل از عید نوروز ) را عارافا می گفتند.

در آن زمان هیچکدام از رسانه های گروهی امروزی وجود نداشت و ساعت تحویل سال را معمولاً از تقویم هایی که خیلی کم بین مردم پخش می شد می فهمیدند و حتی خانه ها دارای ساعت نبود تا خودشان از روی ساعت موقع تحویل سال را تشخیص دهند روی این اصل یکی دو ساعت مانده به تحویل سال افراد مسن و ریش سفیدان در مسجد جمع می شدند و با راهنمائی ملای محل دعای تحویل سال می خواندند و در ظرف بزرگ تعدادی ماهی توی آب رها می کردند و معتقد بودند به محض تحویل سال ماهی ها در ظرف آب پشت و رو می شوند

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,694
امتیاز واکنش
9,213
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سیزده بدر:
در این روز بعضی خانواده ها اگر هوا مساعد بود از صبح با تمام افراد خانواده یا دو خانواده با هم به باغ و یا به دامن صحرا می رفتند و ناهار را در آنجا خورده و عصری بر می گشتند و بعضی بعد از ظهر به صحرا رفته پس از گردش , عصر بر می گشتند معمولاً مردم در صحرا بطور پراکنده گردش کرده یا دو و سه خانواده با هم دور هم جمع می شدند.

عید فطر:
اغلب مردم بعد از ظهر ما قبل عید برای فاتحه خوانی به قبرستان می رفتند و در فاصله ی عید نوروز تا عید فطر اگر فردی از خانواده ای فوت می کرد مثل عید نوروز مردان خانواده با اتفاق عده ای از فامیل نزدیک و دوست و همسایه ها بر سر قبر متوفا حلوا بـرده پس از فاتحه خوانی یک نفر حلوا را بین حاضرین بر سر قبر تقسیم می کرد زنها هم بر قبرستان می رفتند و منتهی بردن حلوا و تقسیم آن جزء وظیفه مردها بود این روز (روز قبل از عید فطر) را هم روز عارافا می نامیدند .

روز عید صبح زود عده ای در مسجد جمع شده و نماز فطر می خواندند و بعد از نماز هر کس نسبت به قدرت مالی خود مبلغی پول به ملا می داد و مسجد را ترک کرده به خانه می آمد پس از صرف صبحانه مردها برای فاتحه خوانی به خانه تمام خانواده های عزادار که در فاصله عید نوروز تا این روز کسی را از دست داده بودند می رفتند و بعد از ظهر هم نوبت زنها بود که برای فاتحه خوانی و عرض تسلیت به آن خانه ها می رفتند . معمولاً در بیرون از خانه در کوچه و خیابان آنان که همدیگر را می دیدند عید فطر را تبریک می گفتند کمتر کسی برای عرض تبریک عید فطر به خانه دیگری می رفت . در این روز کمتر کسی کار شخصی خود را تعطیل می کرد و همچنین برای روز عید فطر اکثر خانواده ها حلوا درست می کردند و برای صبحانه حلوا و فطیر می خوردند.

عید قربان:
تنها مراسم این روز قربانی کردن گوسفند یا گوساله بود آنهایی که حاجی بودند حتماً باید گوسفند یا گوساله ای قربانی می کردند و گوشت آن را بین مردم تقسیم می نمودند و گاهاً چند خانواده شریک شده گوسفند یا گوساله ای خریده و قربانی نموده و گوشت آن را بین خود تقسیم می کردند و بعد هر کدام از خانواده ها از سهمی که دریافت نموده مقداری را بین دیگر خانواده ها بخصوص خانواده های فقیر تقسیم می کردند در این روز کارهای شخصی تعطیل نمی شد و غذای مخصوص هم برای این روز وجود نداشت

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,694
امتیاز واکنش
9,213
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگزاری مراسم عروسی:
معمولاً جوانی که خدمت نظام وظیفه را تمام می کرد در حقیقت به سن ازدواج می رسید والدین وی نیز خود را موظف می دانستند که برای او همسری انتخاب نمایند . زیرا جوان نه به فکر ادامه تحصیل بود (برای اینکه بی سواد بود؟) و نه دنبال پیدا کردن کار می رفت ( چون به همراه پدر خود شغل پدری را ادامه می داد) و نه به فکر خرید خانه و ماشین و اسباب زندگی بود و تنها برای زندگی او در خانه پدری یک اطاق ۴*۳ از گل و خشت و با کمترین هزینه ساخته می شد که فقط محل خواب عروس و داماد بود و آنها نه وسایلی داشتند و نه اصولاً به وسایل احساس نیاز می کردند در زندگی انسان آن روز هیچکدام از وسایل امروزی وجود نداشت وسایل زندگی در چند بشقاب و وسایل چای خوری و یکی دو عدد دیزی گلی خلاصه می شد و پخت و پز تمام اعضای یک خانواده که ممکن بود ۱۰ ۱۵ نفر باشد یک جا روی اجاق یا روی تنور صورت می گرفت آوردن عروس برای خانواده هیچ مشکلی بوجود نمی آورد و هیچ هزینه ای نداشت تنها یک فرد به اعضا خانواده اضافه می شد آن هم بیشتر از مصرف خود کار می کرد.

والدین برای ازدواج فرزندانشان هیچ مانع و مشکلی در سر راه نداشتند و در ضمن معتقد بودند جوان که از بیست سال گذشت حتماً باید ازدواج کند برای این منظور والدین دختری را که مناسب با خانواده خود می دانستند برای پسر خود در نظر گرفته و اقدام به خواستگاری می نمودند بدون اینکه نظر پسر خود را در مورد دختر جویا شوند و حتی ممکن بود که پسر , هرگز دختر را ندیده باشد و خانواده دختر هم همین طور بدون جلب نظر دختر خود اگر طرف را لایق می دانستند می پسندیدند و موافقت می نمودند و هیچکدام از طرفین ازدواج (پسر و دختر) حق اعتراض به خواست و میل والدین نداشتند پس از موافقت والدین دو طرف , مراسم تعیین مهریه بود که خانواده داماد چند نفر از ریش سفیدان و بزرگان فامیل و همسایه ها را دعوت کرده و در روز تعیین شده به خانه عروس می رفتند و خانواده عروس هم چند نفر از اطرافیان خود را دعوت می کرد در این جمع به مانند یک معامله با جر و بحث زیاد و با وساطت ریش سفیدان مبلغ مهریه تعیین می شد ناگفته نماند که بعضی اوقات در مبلغ مهریه به توافق نمیرسیدند خانواده داماد خانه عروس را ترک کرده , عروسی و ازدواج به هم می خورد .

پس از تعیین مهریه در آن مجلس شیرینی خورانی کرده سپس یک کله قند بـ*ـو*سیله ی یکی از ریش سفیدان می شکستند و آنرا تکه تکه نموده به هر کدام از میهمانان تکه ای از آن را می دادند زیرا معتقد بودند اگر هر کدام از دختران دم بخت از آن قند بخورند بزودی به خانه بخت خواهد رفت بعد از مراسم تعیین مهریه ثبت ازدواج و عقد خوانی بود برای این منظور داماد و عروس به همراه چند نفر از طرفین به دفتر خانه ازدواج شهر شاهپور (سلماس) مراجعه نموده پس از به ثبت رساندن ازدواج , عقد به وسیله یک ملا جاری می شد بعد دختر و پسر هر کدام به خانه خود باز می گشتند و مدتها شاید یک سال یا بیشتر منتظر می ماندند تا عروسی آنها سر بگیرد و عروس به خانه داماد برود در این فاصله یعنی پس از نشان کردن دختر و حتی پس از رسمی کردن ازدواج و عقد خوانی که دختر در خانه پدر خویش بود تا روزی که عروس را به خانه داماد می بردند داماد و عروس حق دیدن و ملاقات همدیگر را نداشتند در سال ۱۳۳۹ هـ ش حداکثر مهریه یک دختر مبلغ ۵هزار تومان بود.

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,694
امتیاز واکنش
9,213
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگزاری مراسم عروسی:
معمولاً جوانی که خدمت نظام وظیفه را تمام می کرد در حقیقت به سن ازدواج می رسید والدین وی نیز خود را موظف می دانستند که برای او همسری انتخاب نمایند . زیرا جوان نه به فکر ادامه تحصیل بود (برای اینکه بی سواد بود؟) و نه دنبال پیدا کردن کار می رفت ( چون به همراه پدر خود شغل پدری را ادامه می داد) و نه به فکر خرید خانه و ماشین و اسباب زندگی بود و تنها برای زندگی او در خانه پدری یک اطاق ۴*۳ از گل و خشت و با کمترین هزینه ساخته می شد که فقط محل خواب عروس و داماد بود و آنها نه وسایلی داشتند و نه اصولاً به وسایل احساس نیاز می کردند در زندگی انسان آن روز هیچکدام از وسایل امروزی وجود نداشت وسایل زندگی در چند بشقاب و وسایل چای خوری و یکی دو عدد دیزی گلی خلاصه می شد و پخت و پز تمام اعضای یک خانواده که ممکن بود ۱۰ ۱۵ نفر باشد یک جا روی اجاق یا روی تنور صورت می گرفت آوردن عروس برای خانواده هیچ مشکلی بوجود نمی آورد و هیچ هزینه ای نداشت تنها یک فرد به اعضا خانواده اضافه می شد آن هم بیشتر از مصرف خود کار می کرد.

والدین برای ازدواج فرزندانشان هیچ مانع و مشکلی در سر راه نداشتند و در ضمن معتقد بودند جوان که از بیست سال گذشت حتماً باید ازدواج کند برای این منظور والدین دختری را که مناسب با خانواده خود می دانستند برای پسر خود در نظر گرفته و اقدام به خواستگاری می نمودند بدون اینکه نظر پسر خود را در مورد دختر جویا شوند و حتی ممکن بود که پسر , هرگز دختر را ندیده باشد و خانواده دختر هم همین طور بدون جلب نظر دختر خود اگر طرف را لایق می دانستند می پسندیدند و موافقت می نمودند و هیچکدام از طرفین ازدواج (پسر و دختر) حق اعتراض به خواست و میل والدین نداشتند پس از موافقت والدین دو طرف , مراسم تعیین مهریه بود که خانواده داماد چند نفر از ریش سفیدان و بزرگان فامیل و همسایه ها را دعوت کرده و در روز تعیین شده به خانه عروس می رفتند و خانواده عروس هم چند نفر از اطرافیان خود را دعوت می کرد در این جمع به مانند یک معامله با جر و بحث زیاد و با وساطت ریش سفیدان مبلغ مهریه تعیین می شد ناگفته نماند که بعضی اوقات در مبلغ مهریه به توافق نمیرسیدند خانواده داماد خانه عروس را ترک کرده , عروسی و ازدواج به هم می خورد .

پس از تعیین مهریه در آن مجلس شیرینی خورانی کرده سپس یک کله قند بـ*ـو*سیله ی یکی از ریش سفیدان می شکستند و آنرا تکه تکه نموده به هر کدام از میهمانان تکه ای از آن را می دادند زیرا معتقد بودند اگر هر کدام از دختران دم بخت از آن قند بخورند بزودی به خانه بخت خواهد رفت بعد از مراسم تعیین مهریه ثبت ازدواج و عقد خوانی بود برای این منظور داماد و عروس به همراه چند نفر از طرفین به دفتر خانه ازدواج شهر شاهپور (سلماس) مراجعه نموده پس از به ثبت رساندن ازدواج , عقد به وسیله یک ملا جاری می شد بعد دختر و پسر هر کدام به خانه خود باز می گشتند و مدتها شاید یک سال یا بیشتر منتظر می ماندند تا عروسی آنها سر بگیرد و عروس به خانه داماد برود در این فاصله یعنی پس از نشان کردن دختر و حتی پس از رسمی کردن ازدواج و عقد خوانی که دختر در خانه پدر خویش بود تا روزی که عروس را به خانه داماد می بردند داماد و عروس حق دیدن و ملاقات همدیگر را نداشتند در سال ۱۳۳۹ هـ ش حداکثر مهریه یک دختر مبلغ ۵هزار تومان بود.

انجمن رمان نویسی
رمان۹۸


آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا