خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

_MAHAN_

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/7/20
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,499
امتیاز
163
زمان حضور
7 روز 19 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان کوتاه: تراشه های ذهول
نام نویسنده: ماهان کاربر انجمن 98
نام ناظر: Narges_Alioghli
ژانر: علمی-تخیلی، معمایی، عاشقانه
خلاصه: اسم من کارلا بایت است. از وقتی که یادم می‌آد، مدام کابوس می‌دیدم. در دوره‌ای کابوس‌ها به قدری واقعی و وحشتناک شدند که روی کارم تاثیر بدی گذاشتند. آدم‌هایی که دچار مشکل من شده بودند، شاید به خوش شانسی من نبودند که بتوانند روانشناسی به خوبیِ الایژا دلاتر بیابند؛ اما مطمئن نبودم او به اندازه‌ای که فکر می‌کنم خوب باشد. نمی‌دانستم اگر رازم را با او در میان بگذارم، چه اتفاقی می‌افتد؛ شاید واقعا آنقدر ها به او اعتماد نداشتم!


نقد و بررسی داستان کوتاه تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Karkiz، Melika Kakou و 6 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,485
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا

بگذارید بدون مقدمه یا توضیح رک بگویم:
تراشه‌های ذهول عالی بود!
علمی_تخیلی از نامش هم روشن است که به علم و اطلاعات زیادی نیاز دارد و روند مطالعه قبل از آن بسیار دشوار می‌باشد. این به کنار تبدیل کردن آن به یک ایده داستانی هم خلاقیت زیادی می‌خواهد! حتی از توضیحات و اطلاعات داده شده مشخص بود نویسنده مطالعه کافی را داشته و برای ایده خلاقیت به خرج داده.
داستان‌های کوتاه، دریچه‌هایی به مدت کوتاهی سوی زندگی شخصیت‌هاست. یک داستان کوتاه حرفه‌ای مانند رمان باید طراحی شود تا تاثیرگذار باشد!
سیر و اتفاقات طراحی شده بود، این نکته مثبت است. اکثرا بدون اینکه یک برنامه ریزی برای اتفاقات داستان بچینند بلافاصله شروع به نوشتن می‌کنند و حتی گاهی اوقات گیر می‌کنند که "حال باید چه بنویسم؟" تراشه‌ها ذهول، طراحی و برنامه ریزی شده پیش رفت و همین هم باعث غیرقابل حدس بودن و جذاب شدن آن است.
علمی_تخیلی کمی ژانر خشکیست ولی قابل لمس بودن احساس خستگی و ترس کارلا به علاوه عشقش نسبت به الیژا باعث می‌شد اثر از خشکی در بیاید! عقیده دارم هرچقدر شخصیت‌های یک اثر کمتر باشد نویسنده بهتر می‌تواند به آن‌ها بپردازد و ویژگی‌هایش را نشان دهد تا یک اثر با پانصدتا شخصیت فرعی!
معماهای زیادی حل نشده؛ کارلا یک وسیله آزمایشی برای یک سری افراد در یک سازمان مرموز بود. اما هدف آن‌ها از این کار مشخص نیست و یا حتی ممکن است بپرسیم چرا کارلا؟! چرا یک شخص دیگر نه؟ چرا تراشه؟
و حتی سوال‌های کارلا هم ذهن مخاطب را درگیر می‌کند؛ لحظه‌ای از خود می‌پرسد آیا واقعا او ساخته بشر است نه یک انسان؟
ایجاد اینگونه کشمکش‌ها هوشمندانه‌ترین کاری است که یک نویسنده می‌تواند انجام دهد.
بافت ادبی و دیالوگ محاوره داستان یکی از ریسکپذیرترین‌هاست؛ چون همانند علمی_تخیلی خشک است اما همین معماها و احساسات درک‌پذیر موجب افزایش ادراک اثر شد.
البته مانند تمام اثرها شما هم بی‌نقص نیستید.

درک می‌کنم که به خاطر داستان کوتاه مجبور هستید سیر را تند پیش ببرید اما بعضی چیزها خیلی سریع رخ داد.
مثلا کارلا ناگهان به سرش زد که به کارآگاه توماس مراجعه کند و خیلی سریع عاشق او شد در حالی که تازه از الیژا اهانت دید! بهتر است وقتی داریم به مرحله مهمتر داستان وارد می‌شویم و یا می‌خواهیم در احساسات شخصیت تحول ایجاد کنیم خیلی سریع و یکهویی این کار را انجام ندهیم.
ولی این عیب کوچک از سطح داستان شما کم نمی‌کند، باز می‌توانم با اطمینان بگویم تراشه‌های ذهول ارزش چندبار مطالعه کردن را دارد.

پ.ن: ماهان جان، بابت تاخیر عذر می‌خوام.:rose:
سپاس بابت انتقادپذیری شما
Hades
تیم نقد رمان98


نقد و بررسی داستان کوتاه تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Narges_Alioghli، MĀŘÝM، Karkiz و 7 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,273
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 9 ساعت 35 دقیقه
نقد و بررسی رمان تراشه های ذهول
به نام مناسب ترین واژه ها * به رسم محبت به نام خدا
با شنیدن اسم تراشه ذهول، حس کنجکاوی پیدا می‌کنم و آن هم به دلیل اسم تازه و جدید این رمانه.
تراشه به معنای یک برش یا بخش و ذهول به معنای فراموشی یا غفلت. در ابتدا درک معنی، کمی دشوار است اما در نهایت برای خواننده تایید می‌شود که اسم با محتوای رمان هماهنگ است. قسمت بعد که خلاصه رو نشون می‌داد، در واقع چکیده رمان رو به ما می‌گفت. این امر توی رمان نویسی غلطه نویسنده عزیز. خلاصه یک رمان باید بتونه سوالاتی رو غیر مستقیم مطرح کنه تا نویسنده رمان رو به اشتیاق پیدا کردن اونا بخونه. علاوه بر این‌که خلاصه شما سوال انگیز نبود، اطلاعاتی را هم لو داده بود و این توی حرفه ما، غلط است. به طور مثال:
-اسم من کارلا بایت است.
-روانشناسی به خوبیِ الایژا دلاتر بیابند.

و اما مقدمه‌ای که توی رمان شما نبود! پیشنهاد می‌کنم حتما مقدمه‌ای اضافه کنید و صحبت های صریح کارلا رو این‌جا به زبون بیارید. وقتی وارد رمان شدیم در ابتدا شروع خیلی ساده به نظر اومد اما وقتی حرف از کابوس های بی‌دلیل کارلا شد، بحث جالب شد.
نگارش رمان شما هم نکته مثبتی بود که خواننده رو نگه می‌داشت چون شما تا حد زیادی نگارشات رو رعایت کرده‌ بودین. بافت رمان شما هم که اول شخص داشت، به دلیل این‌که تغیر مداوم راوی نداشت یکدست و زیبا بود. رمان شما تونسته بود، خواننده رو به خوبی دنبال خودش بکشونه و یا به حالتی توی رمان غرق کنه.
-سرم را به نشانه‌ی تایید تکان دادم.
توصیفات های به جا و کامل حالت شخصیت‌ها، باعث می‌شد خواننده بتونه شخصیت رو تصور کنه.
-بی تعارف روی مبل چرمی شیری رنگ مقابل او می‌نشستم.
توصیفات مکان که نوعی دیگر از توصیفات هست هم، به خوبی جلوه می‌کرد.
-با چشمان طوسی‌اش به من نگاه کرد.
توصیفات ظاهر هم که کم کم صورت می‌گرفت، باعث شد شخصیت های شما توی ذهن شکل بگیرن.
اما نکته دیگه لازم در مورد جان گرفتن شخصیت‌ها، باور پذیریه. رمان شما باور پذیری خوبی داشت. از اونجایی که تونسته بودین معمایی واقعی در مورد کابوس های کارلا که نشئنی علمی-تخیلی داشتن طرح کنین اما در آخر این سیر بهم خورد. زیرا که چرا توماس بار اول بدون اجازه کارلا تراشه را دراورد اما بار دوم وقتی حتی کارلا خودش اجازه داد مخالفت کرد!
یا به طور مثال اون سازمان که دست توی کارهای خطرناک و سری‌ داشت چطور به راحتی حرف‌های بدون صحت رو قبول کردن؟ و نکته آخر هم این که جایی که کارلا قدرتش را نشان داد، نیاز بود توضیحات بیشتری داده بشه تا شبیه رمان های فانتزی نشه!
بعد باور پذیری، نکته دیگر شخصیت پردازی شماست. شما در واقع به خوبی از پس این‌کار بر نیومدین.
شخصیت‌ها تضاد اخلاقی داشتن (گفته شد کارلا شخصیت ترسویی داره اما در آخر حرف از فداکاری او زده شد) همچنین ما اطلاعی از خانواده کارلا و شخصیت توماس نداریم. جدا از این‌ها، سیر رمان شما تند بود. اتفاقات به سرعت اتفاق می‌افتادن و ما اصلا عاشقی کارلا و توماس را درک نکردیم. احساسات آنها کی شکل گرفت و کی ایجاد شد؟ بحث بعدی ایده رمان است. تراشه ذهول ایده‌ای نسبتا نو داشت (با توجه به این‌که گاهی رمان هایی در باب کابوس های خوفناک دیده بودیم) اما کلیشه‌های قدیمی کوچیکی مثل تحت سرپرستی بودن کارلا رو هم داشت. لیک قدیمی ترین کلیشه‌ها هم اگر با قلم خوبی نوشته بشن، زیبا هستن. این‌که ما در آخر رمان یعنی اوج داستان متوجه شدیم که دلیل کابوس های کارلا به خاطر تراشه توی سرش بوده مثل بمب خواننده‌ای‌ که من باشم رو به وجد اورد و این تخیل نویسنده شایان تقدیر است. دیالوگ‌ها و مونولوگ هایی که توی تراشه ذهول بود هم باهم هماهنگی داشتن. طوری که نصف اطلاعات در دیالوگ و نصف دیگر در مونولوگ‌ها بود، جدا از این تقریبا هر دو حجم یکسانی هم داشتن.
در آخر هم بگم که قصد من به هیچ‌وجه تخریب نبود و امیدوارم تونسته باشم کمکی در پیشرفت نویسنده کرده باشم.
نکته: این رمان تا پست سی و چهار توسط بنده نقد شده است.
پایان.
رونده باش،
امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش.

1399/06/12
_MAHAN_
حنانه سادات میرباقری
حنانه سادات میرباقری
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی داستان کوتاه تراشه‌های ذهول | ماهان کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Jãs.I، MĀŘÝM و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا