مشاعره با اشعار شهریار

moh@mad · 23/7/23

YeGaNeH گفت:
من از دل این غار و تو از قله‌ آن قاف
از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم

- شهریار

مژدگانی که دگر باره گل از گلبن رست
بلبل سوخته خرمن ز غم هجران رست

سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست
لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد سرخوش

Delvin22 · 12/9/23

moh@mad گفت:
مژدگانی که دگر باره گل از گلبن رست
بلبل سوخته خرمن ز غم هجران رست

سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست
لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد سرخوش

شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند

moh@mad · 13/9/23

Delvin22 گفت:
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند

دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم

دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس

-FãTéMęH- · 4/10/23

سـوز و سـازت بـه اشک من ماند
کـــه کـــشــد پــرده از رخ رازت

moh@mad · 5/10/23

-FãTéMęH- گفت:
سـوز و سـازت بـه اشک من ماند
کـــه کـــشــد پــرده از رخ رازت

تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

Delvin22 · 5/10/23

moh@mad گفت:
تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

تابود خود سبو کش میخانه تو بود

moh@mad · 5/10/23

Delvin22 گفت:
تابود خود سبو کش میخانه تو بود

دوش در خواب من آن لاله‌عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

در کهن گلشن طوفان‌زده خاطر من
چمن پر سمن تازه بهار آمده بود

MaRjAn · 31/5/24

moh@mad گفت:
دوش در خواب من آن لاله‌عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

در کهن گلشن طوفان‌زده خاطر من
چمن پر سمن تازه بهار آمده بود

دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

moh@mad · 1/6/24

MaRjAn گفت:
دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

MaRjAn · 1/6/24

moh@mad گفت:
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

اگر که دجله پر از قایق نجات شود
پس از خرابی بغداد می‌رسد ما را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین