خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | سایت انجمن رمان 98

نام اثر: حوالی دغدغه‌ها
نام نگارشگر: Hannaneh
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
مقدمه:
حوالی دغدغه‌هایم، حوالی دلتنگی‌هایم، حوالی خنده‌هایم، حوالی خوشی و ناخوشی‌هایم تو را می‌طلبم!
تو که آمدی و بی‌اختیار، اختیار قلب ناموزون مرا در دست گرفتی...
بد یا خوب روزها می‌گذرند و این تویی که برایم می‌مانی.
حوالی این تلاطم مغز و قلب ناآرام من، تو آرام بخشی و همین کافیست.


نقد و بررسی دلنوشته حوالی دغدغه‌ها | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، gana، yeganeh yami و 3 نفر دیگر

~HadeS~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/2/20
ارسال ها
485
امتیاز واکنش
15,489
امتیاز
353
زمان حضور
123 روز 16 ساعت 51 دقیقه
به نام ایزد یکتا
نقد و برسی دلنوشته حوالی دغدغه‌هایم

مقدمه هر اثری خارج از نوع آن، گره حیات اثر محسوب می‌شود! در دلنوشته‌ای گیرا همیشه یک قطعه منحصر به فرد و زیبا به عنوان مقدمه نگاشته می‌گردد.
برای این دلنوشته نمی‌شود گفت مقدمه فریبنده بود؛ چون ایده آن کلیشه است! همان طور که در داستان‌ها موضوعاتی تکراری وجود دارد دلنوشته هم دارای مطالبی تکراری است که بعد از بازی با کلمات و افزودن آرایه‌ها ارزشمند می‌شود.
مقدمه شما، ساده بود و نیاز به کلمات نو و آرایه دارد نمی‌توان جزو بهترین قطعه اثرتان شمرد.
تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام؟ باز آی بعد از این همه چشم انتظاری
حوالی دغدغه‌هایم، حوالی دلتنگی‌هایم، حوالی خنده‌هایم، حوالی خوشی و ناخوشی‌هایم تو را می‌طلبم!
هر دو مفهوم تقریبا یکسانی دارد، حال دقت کنید چه مواردی در متن شما وجود ندارد که در مثال هست؟ لغت‌های گسترده‌تر و هم آوا، بیان غیر مستقیم.
زمانی که بقیه دلنوشته را مطالعه کردم متوجه شدم نگارشگر بیانی مستقیم داشت و بیشتر از آرایه تضاد و تناقض بهره می‌برد. حتی اینکه نگارشگر در ذهنش گنجیده که آرایه استفاده کند بسیار عالی است! منتهی از جایی به بعد آوردن متعدد تضاد خواننده را خسته می‌کند.
سعی کنید از آرایه‌های بیشتر به خصوص تشبیه بهره ببرید. آرایه‌ها زینت‌بخش متون ادبی هستند. چند مثال می‌زنم تا متوجه شوید تفاوت بین هر دو را:
بگذار هر چه از ما ندیده‌اند را نشانشان دهیم.
بگذار هر کاری که از ما ندیده‌اند را ببینند.
بگذار بی چتر زیر باران برویم.
بگذار بی کفش توی دریا برویم،
و بگذار جانم را فدایت کنم تا هر که ندیده و نمی‌داند، ببیند و بداند.

اشک می‌بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشتِ تر را دیده‌ای، دریای دامان را ببین

***

با هر نوایی بود، نام تو را صدا زدم.
با هر دستی بود، تو را جویا شدم.
با هر قلمی بود، نام تو را نوشتم؛

و با هر چه عشق بود، تو را خواستم و بس...
ای نسیم بی‌قرار آرزوهای عاشقی...
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

علاوه بر آرایه به فرهنگ لغت گسترده‌تری نیاز دارید، برای این هم توصیه می‌کنم همیشه یک فرهنگ لغت به همراه داشته باشید تا از معادل کلمات استفاده کنید.
در جاهایی هم متوجه جمله‌بندی‌ها و کلمات نادرست شدم؛ مثلا:
گاهی دلتنگ می‌شوی... دلتنگی هم یعنی یک‌هو ماتت می‌برد. (پست 9)
یک‌هو اینجا آوای زیبایی نداشت، بهتر است از کلماتی معادل آن استفاده کنید.
اگر با خون جگر، خواهی؟ بی منت می‌دهمت!
(پست 11)
احساس می‌کنم جمله‌بندی این متن اشتباه است چون مفهوم خاصی از آن ندارم! حال به دلنوشته زیر دقت کنید:
که هر جایی هستم، هست در گیر تو
تمام فکرم، ذهنم، خوابم و تمام روح و روانم.
من‌که می‌دانم وعده‌مان را یادت نرفته...
باران بود وعده‌ ما.
نم نم بارون بود وعده ما.
تو حتی اگر نیایی، ولی من‌که می‌روم.
باران اشک‌هایم را می‌شوید.

چشم‌ها را باید شست،

جور دیگر باید دید.
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت...

این قطعه سبز رنگ متعلق به سهراب سپهریست، من مخالف استفاده و الهام گرفتن از اشعار شاعران نیستم به شرط اینکه درست به کار رود! این قطعه که شما استفاده کردید مفهوم جداگانه از چیزی است که نوشتید! نگارشگر از احساسات درونی خود نسبت به شخصی که علاقه دارد می‌نویسد اما این شعر مربوط به قضاوت نکردن و تغییر زاویه دید می‌باشد.
حال اگر جمع بندی بخواهیم بکنیم، دلنوشته حوالی دغدغه‌هایم قابل لمس است اما هنوز هم نقص‌هایی دارد. گمان می‌کنم اگر نگارشگر مطالعه بیشتری داشته باشد قلمش قوی‌تر خواهد شد؛ تلاش اولین قدم برای پیشرفت است و امیدوارم مایل باشید قدم‌های بیشتری بردارید.


سپاس بابت انتقادپذیری شما
Hades
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی دلنوشته حوالی دغدغه‌ها | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، زینب نامداری، yeganeh yami و 4 نفر دیگر

حنانه سادات میرباقری

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/11/19
ارسال ها
1,194
امتیاز واکنش
8,274
امتیاز
283
زمان حضور
40 روز 14 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام ایزد یکتا
نقد و برسی دلنوشته حوالی دغدغه‌هایم

مقدمه هر اثری خارج از نوع آن، گره حیات اثر محسوب می‌شود! در دلنوشته‌ای گیرا همیشه یک قطعه منحصر به فرد و زیبا به عنوان مقدمه نگاشته می‌گردد.
برای این دلنوشته نمی‌شود گفت مقدمه فریبنده بود؛ چون ایده آن کلیشه است! همان طور که در داستان‌ها موضوعاتی تکراری وجود دارد دلنوشته هم دارای مطالبی تکراری است که بعد از بازی با کلمات و افزودن آرایه‌ها ارزشمند می‌شود.
مقدمه شما، ساده بود و نیاز به کلمات نو و آرایه دارد نمی‌توان جزو بهترین قطعه اثرتان شمرد.
تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام؟ باز آی بعد از این همه چشم انتظاری
حوالی دغدغه‌هایم، حوالی دلتنگی‌هایم، حوالی خنده‌هایم، حوالی خوشی و ناخوشی‌هایم تو را می‌طلبم!
هر دو مفهوم تقریبا یکسانی دارد، حال دقت کنید چه مواردی در متن شما وجود ندارد که در مثال هست؟ لغت‌های گسترده‌تر و هم آوا، بیان غیر مستقیم.
زمانی که بقیه دلنوشته را مطالعه کردم متوجه شدم نگارشگر بیانی مستقیم داشت و بیشتر از آرایه تضاد و تناقض بهره می‌برد. حتی اینکه نگارشگر در ذهنش گنجیده که آرایه استفاده کند بسیار عالی است! منتهی از جایی به بعد آوردن متعدد تضاد خواننده را خسته می‌کند.
سعی کنید از آرایه‌های بیشتر به خصوص تشبیه بهره ببرید. آرایه‌ها زینت‌بخش متون ادبی هستند. چند مثال می‌زنم تا متوجه شوید تفاوت بین هر دو را:
بگذار هر چه از ما ندیده‌اند را نشانشان دهیم.
بگذار هر کاری که از ما ندیده‌اند را ببینند.
بگذار بی چتر زیر باران برویم.
بگذار بی کفش توی دریا برویم،
و بگذار جانم را فدایت کنم تا هر که ندیده و نمی‌داند، ببیند و بداند.

اشک می‌بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشتِ تر را دیده‌ای، دریای دامان را ببین

***

با هر نوایی بود، نام تو را صدا زدم.
با هر دستی بود، تو را جویا شدم.
با هر قلمی بود، نام تو را نوشتم؛

و با هر چه عشق بود، تو را خواستم و بس...
ای نسیم بی‌قرار آرزوهای عاشقی...
هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

علاوه بر آرایه به فرهنگ لغت گسترده‌تری نیاز دارید، برای این هم توصیه می‌کنم همیشه یک فرهنگ لغت به همراه داشته باشید تا از معادل کلمات استفاده کنید.
در جاهایی هم متوجه جمله‌بندی‌ها و کلمات نادرست شدم؛ مثلا:
گاهی دلتنگ می‌شوی... دلتنگی هم یعنی یک‌هو ماتت می‌برد. (پست 9)
یک‌هو اینجا آوای زیبایی نداشت، بهتر است از کلماتی معادل آن استفاده کنید.
اگر با خون جگر، خواهی؟ بی منت می‌دهمت!
(پست 11)
احساس می‌کنم جمله‌بندی این متن اشتباه است چون مفهوم خاصی از آن ندارم! حال به دلنوشته زیر دقت کنید:
که هر جایی هستم، هست در گیر تو
تمام فکرم، ذهنم، خوابم و تمام روح و روانم.
من‌که می‌دانم وعده‌مان را یادت نرفته...
باران بود وعده‌ ما.
نم نم بارون بود وعده ما.
تو حتی اگر نیایی، ولی من‌که می‌روم.
باران اشک‌هایم را می‌شوید.

چشم‌ها را باید شست،

جور دیگر باید دید.
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت...

این قطعه سبز رنگ متعلق به سهراب سپهریست، من مخالف استفاده و الهام گرفتن از اشعار شاعران نیستم به شرط اینکه درست به کار رود! این قطعه که شما استفاده کردید مفهوم جداگانه از چیزی است که نوشتید! نگارشگر از احساسات درونی خود نسبت به شخصی که علاقه دارد می‌نویسد اما این شعر مربوط به قاوت نکردن و تغییر زاویه دید می‌باشد.
حال اگر جمع بندی بخواهیم بکنیم، دلنوشته حوالی دغدغه‌هایم قابل لمس است اما هنوز هم نقص‌هایی دارد. گمان می‌کنم اگر نگارشگر مطالعه بیشتری داشته باشد قلمش قوی‌تر خواهد شد؛ تلاش اولین قدم برای پیشرفت است و امیدوارم مایل باشید قدم‌های بیشتری بردارید.


سپاس بابت انتقادپذیری شما
Hades
کادر نقد رمان 98
مرسی از وقتی که گذاشتی جانم.
ویرایشات انجام شد.


نقد و بررسی دلنوشته حوالی دغدغه‌ها | Hannaneh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: gana و ~HadeS~
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا