خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام اثر: بچه‌های کشاورز
نویسنده: الیزابت بیشاپ
مترجم:
~ROYA~
ژانر: طنز، تراژدی

خلاصه: پنج بچه شیطان و خیا‌ل‌باف در مزرعه‌ای نسبتا بزرگ زندگی می‌کنند و اتفاقات جالبی میانشان میفتد.


در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، Erarira، bitter sea و 19 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
درباره نویسنده:
الیزابت بیشاپ (Elizabeth Bishop) متولد ماساچوست شاعر و نویسنده آمریکایی بود. او از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۰ ملک‌الشعرای آمریکا بود.
وی در سال ۱۹۱۱ در ماساچوست آمریکا به دنیا آمد. بخشی از دوران کودکی را با پدربزرگش در کانادا گذرانید. در جوانی با مجلات ادبی همکاری داشت و از آنجا با مریان مور شاعر آشنا شد. دوستی آنها تا زمان درگذشت مور یعنی تا سال ۱۹۷۲ ادامه داشت. بیشاپ کتاب های شعر متعدد چاپ کرده که از آنها می‌توان به پرسش‌های سفر و شمال و جنوب اشاره کرد.
بیشاپ در ۶ اکتبر ۱۹۷۹ درگذشت.
مقدمه مترجم:
زندگی گذر از بچگی و توهمات است...بازی هایی که خیالات کودکان را به کار می‌گیرند، و آنها را به سرزمین زیبای رویاها می‌برند.
قدر روزهای کودکی را، تا وقتی در آن دوران هستیم نمی‌فهمیم، اما سالیان بعد فکر کردن به آن دوران حسرتی بر دلمان می‌گذارد که با هیچ چیزی از بین نمی‌رود.
پس سعی کنیم حداقل کودکانمان را یاری کنیم تا بازی کنند؛ درواقع همبازی کودکانمان شویم تا کودکی شادی برایشان رقم بخورد.
مبادا گاهی به آنها بیش از توانشان سخت بگیریم برای تربیت بهتر؛ روحیه کودکان بسیار شکننده و تاثیرپذیر است. پس سعی کنیم الگوی خوبی برایشان باشیم.


در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: MĀŘÝM، Erarira، bitter sea و 17 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

روزی روزگاری یک مزرعه بزرگ در ده مایلی شهری قرار داشت و در آن کشاورزی سخت‌کوش با همسرش زندگی می‌کرد.
آن‌ها سه دختر کوچولو داشتند و کشاورز از ازدواج سابقش دو پسر ده و دوازده ساله داشت!
همسر سابقش دختر یک وزیر بود که نام ساده‌ای بر پسرهایش نهاده بود؛ کاتو و امرسون. درحالی که همسر دومش عاشقانه نام دخترانش را انتخاب کرده بود؛ لیا لول، رزینا و گراسی بل.
آنها اصطبلی مخصوص اسبهایشان داشتند و یک مکان مخصوص برای گاوها و مرغ‌هایشان و مردی به نام جاد را در آنجا استخدام کرده بودند.
مزرعه متعلق به پدرِ پدربزگ بچه ها بود، یعنی آنها در مزرعه اجدادیشان زندگی می‌کردند.
اگرچه قطعاتی از زمین در این مدت فروخته شده بود، اما هنوز هم بزرگ بود، خیلی بزرگ.
خانه اصلی آنها مایلها دورتر از این مزرعه در جاده‌ای قدیمی قرار داشت که ده سال پیش در اثر رعد و برق‌های شدید سوخته بود.
پدر بزرگ و مادربزرگ امرسون و کاتو در آنجا زندگی می‌کردند که بعد از آتش سوزی آنها برای یکی دوسال نقل مکان می‌کنند پیش پسرشان و همسر اولش.
خانه قدیمی طولش زیاد و عرضش کم بود که بواسطه درخت بید بزرگی پوشانده شده بود. در حادثه سوختگی این درخت بطرز شگفت آوری آتش نگرفت و اکنون نیز بزرگ می‌شود و رشد می‌کند.
سایه‌ای در یک گوشه از سقف انداخت، تا خانه جدیدشان زیر سایه باشد. خانه جدیدشان کنار جاده ماکادامیز قرار داشت، بسیار زیبا و بزرگ بود و رنگ زیبای زرد را به سقفش زده بودند و با قلع آن را درخشان کردند.
همراه درخت بزرگ، انبارشان نیز از آتش سوزی حفظ شده بود که در آن یونجه و ابزار مزرعه را نگه می‌داشتند. زیرا ابزار کشاورزی خیلی باارزش هستند. همیشه هزینه‌های خرج آنها بیشتر از چیزی بود که بدست می‌آوردند زیرا سوختگی خانه آنها به حدی زیاد بود که خانه در هم شکست و ازبین رفت.
مرد مستخدم هم همیشه در انبار، روی دسته‌ای از یونجه‌ها می‌خوابید.
بنظر می‌رسید بعد ها بسیاری از این حقایق در روزنامه نگاشته شدند.
از وقتی که جاد به عنوان مستخدم در مزرعه آنها کار می‌کرد سه ماه می‌گذشت.
جاد به عادت صحبت‌های شبانه پدر بچه‌ها پایان داده بود. آنها به تجارت مشغول شدند و فکر می‌کردند شاید قسمت دیگری از زمین را بفروشند.
اما با دیدن حال آنها متوجه شدیم شاید بیشتر این حرف‌هایشان بخاطر خوردن بیش از حد نوشیدنی بود.
کاتو و امرسون می‌توانستند مکان زندگی جاد را بهم بریزند و خودشان به تنهایی زمین را درو و محصولات را برداشت کنند.


در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، Erarira، bitter sea و 16 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

پسرها پرنده ها، مراتع یونجه، کودهایی که پخش میشد، مزارع و... را تماشا میکردند.
تمام ماشین آلاتشان فرسوده شده بودند و قیمتشان بسیار بالا.
اسبهایشان بسیار زیبا و توانمند بودند و ژست های عجیب و غریب میگرفتند، تنها ایرادشان این بود که هوشمند نیستند! زیرا هنوز هم میبایست برای حرکت دادنشان افسارشان را کشید.
متاسفانه در ماه دسامبر هوا به شدت سرد شد. شبها نور ماه کامل به سقف خانه میتابید و در خیابان ماکادام آن خانه مثل یک جواهر به دلیل تابش نور ماه و وجود قلع میدرخشید. درحالی که مزرعه در تاریکی مطلق فرورفته بود.
بچه ها به همراه مادرشان بیرون آمدند، زیرا هنگام تهیه شام به او کمک کرده بودند.
هوا مانند یخچال سرد بود، اما این باعث نشد که بچه ها دست از بازی کردند بکشند.
در کشتی پوشیده از برف کنار خانه، بچه ها با دست های یخ زده دنبال هم میدویدند و بازی میکردند.
انبوهی تخته و چوب های شکسته در گوشه ای از حیاط بی استفاده افتاده بود. که پدر برنامه ریخته بود با آن چوب ها قسمتی از خانه یا حیاط را بازسازی کند.
لیالول و روزینا ازاینکه نمیتوانند کمک کنند خیلی ناراحت شدند، درحالی که کاتو لباس های گرمش را پوشیده بود و گوشه ای منتظر ایستاد.
کشتی( قایق) درحال غرق شدن بود.
قفس مرغ و خروس ها در سراسر حیاط ادامه داشت.
کودک ایستاده بود، گراسی بل گریه کنان دست هایش دور خود احاطه کرد.
اما امرسون در دریا شنا کرد تا گراسی بل را نجات دهد. او آهسته قدم برمیداشت. آرام انگشتان پایش را در کشتی قرار میداد و بعد از گرفتن گراسی بل، بازوانش را مانند آسیاب بادی تکان میداد تا به ساحل برسد.
_شجاع باش گراسی بل، من همیشه کنارتم
او گریه میکرد، آرام تر زمزمه کرد:
_من تقریبا خسته شدم، اما مطمعن باش نگهت میدارم و نجاتت میدم
کاتو داد میزد و مدام تکرار میکرد:
_حالا ذره ذره این کشتی غرق میشه توی دریا


در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 14 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 14 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 14 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 13 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 12 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 12 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال ترجمه داستان کوتاه بچه های کشاورز | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، bitter sea، ~XFateMeHX~ و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا