خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

نام مجموعه دلنوشته: ساعت پنج و پنج دقیقه صبح
نام نویسنده:
~ROYA~ کاربر انجمن رمان 98
سبک دلنوشته: نثر
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح: ارزشمند
مقدمه:
صدای تیک تاک ساعت قدیمی اش به گوش میرسید؛
در فضایی تیره و بغض آلود خیره به دری بود که مدتهاست به انتظار دیدن قامت یارش امید بسته بود.


ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 47 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست داشتم خوب باشم، نه تنها درکنار تو، پیش همه...
اما این اواخر متوجه شدم همه آنگونه که دلشان میخواهد مرا میبینند نه آن چیزی که هستم...
شاید...همین باعث نبودت شد...
هنوز فکر میکنم ساعت پنج و پنج دقیقه سراغم را خواهی گرفت...
و هنوز منتظرم...انتظار...!
تا بحال طعمش را چشیده ای؟!



*رویا...پنج و پنج دقیقه...:)


ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 

پیوست ها

آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 47 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاش قبل از اینکه توسط ذهنت قضاوت شوم، نگاهت را بر گذشته و حرف هایمان میدادی ...
آنوقت شاید کمی مهربان تر بی رحم میشدی...:)
هنوز در انتظارتم...
بیهودست؟!


**رویا...پنج و پنج دقیقه...:)


ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 

پیوست ها

  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~narges.f~ و 44 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

در دنیایی که از چند لحظه بعد خود اطلاعی نداریم،
چقدر راحت عواطف و احساسات دیگران را با چند کلام حرف از بین می بریم...
حتما می دانی...مرگ احساس، یکی از تلخ ترین نوع مردن است...
عجیب است اما هنوز کمی در من احساس باقی مانده...
منتظرم...می دانم که می آیی...
امیدی که به خود میدهم واهیست؟!

**رویا...پنج و پنج دقیقه...:)


ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~narges.f~ و 40 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

از دور نگاهت میکردم، هنوز مثل گذشته ها صدای خنده ات تا آسمان بلند میشد!
...هنوز مثل گذشته ها از شنیدنش میخندم...
اما تلخ...مثل یک قهوه ی تلخ در تنهایی های تلخ خود...
سرم را تکان دادم...دیگر نبودی!
در سکوتی که تیک تاک ساعت آن را میکشست، گوشه ای نشستم...
ساعت از پنج و پنج دقیقه هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 39 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع



درست در لحظاتی که شمارش معکوس را آغاز میکنم، قلبم تند تند میکوبد...
با هر شماره تند تر میشود...
5 نفسم دیگر بالا نمی آید...
4 الان تماس میگیرد......

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
  • گریه‌
Reactions: سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~narges.f~ و 35 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع



به آسمان مینگرم، از روی عادت دنبالت میگردم تا مثل همیشه نگاهت کنم و حرف بزنم....
چشمانم دو دو میزند برای یافتنت... اما امشب در آسمانم هم نیستی...
گفته بودی هرگاه دلت تنگ شد به ماه نگاه کن...او صدایت را به من میرساند...
اکنون، که ماه آسمانم نیست؛ چگونه بگویم دلتنگت هستم... ؟!
چگونه صدایم را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 34 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع

دیگر ستاره ای برای پیدا کردن نیست...
دیگر درخششی برای زندگی کردن نیست...
حتی ماه هم نور را از آسمان شب گرفته...
من مانده ام و حسرت خداحافظی باتو بر دل تاریکم...


**رویا...پنج و پنج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 34 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع


ای شهر آسمانی ستاره های بی فروغ من
پس کی بر من میدرخشی؟
مدتهاست نوری دیگر برای درخشش ندارم
درخشتت را بر من روا بدار که سخت به این روشنایی در تاریکی زندگی ام محتاجم...


*رویا...پنج و پنج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 34 نفر دیگر

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع



گوشه ای نشسته و شاخه ای از گلهای رز خشک شده ی روی میزرا برمیدارم، نگاهم به ساعت می افتد...
آنقدر غرق خاطرات و عقربه های ساعتت شدم که متوجه نشدم کی گل رز در دستانم خورد شد...
متوجه نشدم ساعتهاست از ساعت گذشتست...
و بغض همیشگی ام، تنهایم نمیگذارد...:)

...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ارزشمند ساعت پنج و پنج دقیقه صبح | ~ROYA~ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: M O B I N A، سیده کوثر موسوی، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 36 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا