خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان۹۸| انجمن رمان۹۸
بسم الله الرحمن الرحیم

نام رمان: رنگدانه ی احساس
نویسنده: محدثه نظام الملکی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
ناظررمان: فاطمه بیابانی

خلاصه:
آوینا دختر تنهایی است که زندگی اش سر تا سر غم و فقر است تصمیم می‌گیرد که زندگی خود برادر و مادرش را نجات دهد، در این بین پا به قلمرویی می‌گذارد که از آن خودش نیست...


در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 21 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
نمیدونی چه حالیه،
بفهمی اون که دنیاته
دلش جایی گرفتاره!
نمی‌دونی چه حالیه،
بدونی اون نمی‌آد و دلت باز هم امیدواره...
مهم نیست من کجا هستم، مهم
اینه که تو رفتی!
همه دنیام رو گم کردم، نپرس از حال و روز من
که با خاطره‌های تو شب‌ها چشم‌هام رو می‌بندم.


در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 18 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان ۹۸| بهترین انجمن رمان نویسی
هر کجا عشق اید و ساکن شود .... هرچه ناممکن است ممکن شود
پارت۱
با خوردن نور شدید خورشید تو چشم هام، اهسته پلکام رو باز کردم، با دیدن خورشید که روبه روم مثل یک چراغ تابان در حال سوزش دستمو رو چشم هام گزاشتم و بلند شدم.
انگار از رو تنم کامیون رد شده بود، با کرختی روی پاهام وایستادم و دور تا دورم رو نگاه کردم.
بله دیگه، اوینا خانم بازم مثل چند شب قبل، روی زمین سفت خوابیدی.
تنبل، نرفتی تو اتاقت تا روی تشک بخوابی
ولی خوب بازم قربون همین زمین سفت خدا برم که سایش هنوز بالا سرمه.
بله ، اگه من اینجا نمیخوابیدم، خداوند رحمان لطف نمیکرد خورشید و بفرسته منو کور کنه! نه نه ببخشید، بیدار کنه.
-برو بابا تو با خودتم درگیری داری دختر .
پوف کلافه ای از جدل بین خودم کشیدم و یکم دورمو نگاه کردم
یه خونه هفتاد متری داریم، البته من الان روی پشت بوم هستم.
قبل از اینکه این بالا رو کشف کنم پایین بامامان و داداش ارمیام تو خونه می‌خوابیدیم.
خونه ئ پایین خیلی کوچیک هست و ما تقریبا راحت نیستیم.
یه روز که اتفاقی داشتم پله هارو می‌شستم رفتم بالا البته،‌‌ روزی که جرعت کردم برم بخاطر این بود که همسایه بالاییمون که صاحب خونه بود پول دستش اومده بود و از ایران زده بود بیرون.
قبلش اجازه نمی‌دادن کسی بالا بره ماهم نمی‌رفتیم تا زن افاده ای همسایه حرف مفت بارمون نکنه.
وقتی رفتن بعد‌چند هفته دیدم، یه عالمه خاک از بالا میاد روی پله های داغون خونمون رفتم بالا دیدم که یه در اهنی با فاصله‌ی دو تا پله از
خونه ی همسایه بالای یا همون صاحب خونه وجود داره و رفتم بالا با دیدن پشت بوم خیلی خوشحال شدم البته اینم بگم که خیلی کثیف بود.
پشت بوم پر از تیکه کابینت های خراب و موکت های قدیمی تیکه تیکه و چند کیسه گچ و کلی خرت و پرت که انگار مال همسایه های قدیم بود، بود.
اول خواستم بی تفاوت بگذرم اما با دیدن اتاق کوچیک تهش با شوق فراوان سمتش رفتم .
شاید از نظر شما مسخره بیاد اما اون اتاق برای من حکم یه شمش طلا رو داشت،سختی های زیا‌دی که کشیده بودم.
همیشه دوست داشتم یه اتاق داشتم که هر وقت ارمیا اذیت می‌کردم و نق و نوق می‌کرد، می‌رفتم توش می‌تونستم راحت کتابام رو بخونم اما پول خونه ای که اتاق داشته باشه رو نداشتیم
.
اون اتاق شد انگیزم تا اون بالا رو تمیز کنم حتی اگه همسایه ام میومد حاظر نبودم که دست از کارم بر دارم .
یک هفته ای تمیز کردن پشت بوم طول کشید همه وسایل رو دادم سمساری که پول خوبی بهم داد با خوشحالی
از گرفتن اون پول مامان رو بردم دکتر
چشم پزشکی اخه چند وقتی بود نمیتونست خیاطی کنه ازدرد چشماش ناله میکرد و گاهیم گریه.
پول سمساری اونقدری بود که مامان با یه عمل سر پایی خوب شد اما دکترش کار با چرخ خیاطی و کلا خیاطی رو ممنوع کرد واسش منم قسمش دادم که کار نکنه اخه دوست نداشتم مامان کاریش بشه.
بعد از یک هفته که پشت بوم رو تمیز کردم و مامان رو بردم دکتر، اومدم سر وقت اتاق.


در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
  • خنده
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، حنانه سادات میرباقری و 15 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان98|بهترین انجمن رمان نویسی
ای انکه دوست دارمت اما ندارمت .برسینه میفشارمت اما ندارمت
پارت۲
درش قفل بود دستمو بالای درش گرفتم که برم بالا ببینم دریچه ای چیزی نداره که هنوز بالا نرفته یه شئ آهنی کوچیک خورد تو ملاج بنده، ولی به جا که دردم بیاد چشام ستاره بارون شد آخه کلید بود
درو باز کردم و با دیدن اتاق زوق کردم جوری که
جیغ خفیفی کشیدم.
فقط یکم گچ هاش ریخته بود بهم ریخته بود.
چند کیسه گچ که گوشه ئ پشت بوم موقع تمیز کاری گذاشتم و درست کردم و اتاق اونجا رو
خوشگل و طرح دار درست کردم، خندیدم، بنا نبودم که شدم.
بعد از تمیز کردنش، فرش کهنه‌ی خونمون که مال خیلی قبل بود و مامان جمعش کرده بود پهن اتاقم کردم و از تیکه پارچه ها یه پرده زیبا درست کردم.
خیلی قشنگ بود دوسش داشتم حتی اینکه تیکه پارچه ای هم بود مهم نبود مهم این بود من اون بالا اتاق خودم و داشتم.
همون روزا کتاب هام و لباسهام‌هم بردم بالا لباسهام و قشنگ سر جالباسی های که بالا پشت بوم پیدا کرده بودم گذاشتم و با تیکه چوبی کنار دو گوش اتاقم چوب لباسی درست کردم و لباسهام رو با زوق اویز کردم.
خیلی خوب بود دیگه نگران چروک بودنشون نبودم.
کتابام رو هم‌جمع کردم، یه جعبه برداشتم و با کاغذ رنگی شبیه کمد کردمش و کنج دیگه ئ اتاق گزاشتم و روش کتابهام رو چیدم.
وقتی کارم تموم شد خیلی ذوق کردم!
آخه خیلی اتاقم رو دوست داشتم، یک دست رخت خواب و پتو و بالشت هم آوردم کنار کتاب‌هام گذاشتم.
این اتاق، اتاق رویای من بود و بهش رسیده بودم.
یک هفته فورجه دانشگاه رسید و من دنبال موسسه زبان یا
کامپیوتری می‌گشتم برای کار.
زبانم خوب بود و کامپیوتر رو به صورت تخصصی یاد داشتم و میتونستم حتی شاگرد بگیرم.
با فکر اینکه هنرجو بیاد تو خونه و پله هارو ببینه پشیمون شدم.
سمت دکه ئ سر چهار راه رفتم و روزنامه نیازمندی هارو برداشتم
تصمیم داشتم همین امروز هر جوری شده کار پیدا کنم حتی اگه شده خدمت کاری اما با دیدن اگهی وسط روزنامه چشمام از خوشحالی براق شد.
ناخود اگاه بلند خوندمش:
-به یک عدد منشی مسلط به کامپیوتر و دو نوع زبان خارجی و ترکی نیازمندیم.
سریع ادرس رو یاد داشت کردم و روزنامرو گزاشتم‌سر جاش.
نگاهی به عمو روز نامه فروش انداختم و سریع گفتم:
-مثل اینکه قسمت نبود بخرم ازتون پولی از جیب مانتوم در اوردم و بهش دادم و با عجله راحیه زعفرانیه شدم.
یکم پیاده رفتم،یکم با تاکسی با پرسش های زیادی جلوی اسمان خراش مشکی رنگ وایستادم.
خیلی بلند بود، جوری که سرمو باید بالا ترین درجه میگرفتم یه اسمان خراش مشکی با پنجره های دودی.
با بسم الله راهیه داخل شدم.
از نگهبان اونجا پرسیدم:
-ببخشید اقا من برای اگهی...
هنوز حرفم کامل نشده بود که با لحن سردی گفت:
-پنت هاوس
از سردی کلامش جا خوردم خودش و گرفته بود.
این دیگه چه جورشه
سوار اسانسور شیک شدم که اهنگ ارام بخشی پخش شد و بعد از دقایقی

انجمن رمان 98


در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، فاطمه بیابانی و 16 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان۹۸|بهترین انجمن رمان نویسی

عارف کهز سر معرفت اگاه است...بی خود ز خودست و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
  • ناراحت
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، Karkiz و 16 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلایق در تو هیرانند و جای حیرت است الحق
که مه را بر زمین بینند و مه در اسمان باشد
پارت۴
باتعجب دستم همون وسط خشک شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، * رهــــــا * و 14 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاش میشد شیشه ئ غم را شکست..دل به دست اورد نه اینکه دل شکست
پارت۵
اروم دستاش رو گرفتم وگفتم:
-عشقم غصه نخور اون روز ها روهم میبینی درسام و میخونم باعث افتخارت میشم.
-خوشگل من تو فقط باید نگران خودت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، * رهــــــا * و 13 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان98|بهترین انجمن رمان نویسی
این زمین خانه ئ حیرانی نیست...غیر یک شوخی کیهانی نیست

[COLOR=rgb(0, 0...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، * رهــــــا * و 11 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان 98|بهترین انجمن رمان نویسی

هم در به دری دارد هم خانه خرابی..عشق است و مزین به هنرهای زیادی
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SAEEDEH.T، MĀŘÝM، * رهــــــا * و 11 نفر دیگر

محی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/7/20
ارسال ها
15
امتیاز واکنش
229
امتیاز
98
زمان حضور
1 روز 17 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان98|بهترین انجمن رمان نویسی

تا خدا بنده نوازس به خلقش چه نیاز...میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
پارت ۸...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رنگدانه‌ی احساس | محدثه نظام الملکی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، SAEEDEH.T، MĀŘÝM و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا