
- عضویت
- 8/7/20
- ارسال ها
- 99
- امتیاز واکنش
- 1,798
- امتیاز
- 163
- سن
- 20
- زمان حضور
- 4 روز 11 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سال ۱۸۵۲ مردی که در یک آسایشگاه روانی در فرانسه پذیرش شده بود، مدعی بود که بدن او دچار یک دگرگونی عجیب و غریب میشود.
هرچند که او از نظر جسمی حالت عادی داشت، به پزشک خود میگفت که پاهایش شکافدار است و دندانهای نیش تیز دارد و اینکه بدن او پوشیده از موی بلند است.
او متقاعد شده بود که گرگینه شده است و از پزشکان میخواست که به او گوشت خام بدهند.
با درخواست او موافقت شد، اما او از خوردن آنچه که به او داده شده بود امتناع کرد، تنها به این دلیل که «به اندازه کافی فاسد» نبود. او سپس از پزشکان خواست برای پایان دادن به رنج و عذابی که میکشید او را به جنگل برده و با گلوله خلاصش کنند.
آنها به این تقاضای او توجهی نکردند و در نهایت در همان آسایشگاه درگذشت.
چند سال پیش مرد دیگری با مشکلی مشابه به روانپزشک هلندی جان دیرک بلوم مراجعه کند
او از افزایش رشد موهای بازوهایش، سفت شدن عضلات فک و صورت و رشد دندانهای نیشی که زخمهایی کوچکی را در اطراف دهانش ایجاد کرده بود و تنها خودش میتوانست ببیند و نه دیگران، شکایت داشت، ولی دکتر بلوم هیچ یک از این موارد را نتوانست مشاهده کند.
این مرد قبل از مراجعه به بیمارستان، در اینترنت اطلاعاتی راجع به وضعیت خود جستجو کرده بود. درحالیکه این ایده خیلی دور از ذهن به نظر میرسید، اما او هیچ توضیح دیگری را هم نمیپذیرفت و تصور میکرد گرگینه شده است.
بیمار دکتر بلوم، مرد فرانسوی با پای شکافدار و دیگر گرگینههایی که به متون پزشکی راه یافتهاند، گرگینههای فیلمهای ترسناک و یا داستانهای رایج در فرهنگ عامه نیستند بلکه افرادی واقعی هستند.
این افراد وقتی که ماه بالا میآید به گرگ تبدیل نمیشوند و در اغلب موارد پزشکان نمیتوانند هیچ تغییر فیزیکیای که آنها از آن شکایت دارند را مشاهده کنند.
در عوض، آنها از یک بیماری به نام گرگ شدگی بالینی که لیکانتروپی یا لیکومانیا نیز نامیده میشود، رنج میبرند که یک اختلال روانی نادر است و با علامت توهم و هذیان تبدیل شدن به گرگ همراه است.
نخستین مورد گزارش شده از لیکانتروپی یا گرگینه که دکتر بلوم توانست در متون قدیمی اروپایی پیدا کند، یک مرد فرانسوی در سال ۱۸۵۲ بود. در زمانهای گذشته لیکانتروپی یا گرگینه در افسانههای اروپا «به معنای تبدیل واقعی انسان به گرگ و بالعکس بود» که با زمینههای گستردهای مثل تأثیرات قمری، سحر و جادو و دیوشناسی مرتبط میشد.
بلوم شروع به بررسی آثار تاریخی کرد و حتی در مواقعی که توضیحات متافیزیکی و ماوراءالطبیعی ارائه شده بود او با کاوش بیشتر «توضیحاتی که ماهیت عقلانیتر» برای آن متصور بود را پیدا کرد. در اوایل قرن دوم میلادی نیز جالینوس و مارسلوس پزشکان یونانی خودگرگ پنداری را به جای اینکه مظهر تسلط شیطان فرض کنند، یک بیماری تلقی میکردند.
بعدها در اوایل قرون وسطی درمانهای پزشکی برای لیکانتروپی ابداع شدند که عبارت بودند از: رژیم غذایی، داروهای پیچیده گیاهی، حمام آب گرم، روانپاک سازی یا تزکیه نفس، استفراغ و خونریزی تا دست دادن حالت غش. پزشکان یونانی و بیزانس این بیماری را نوعی مالیخولیا، شیدایی، صرع یا عدم تعادل میدانستند و یا به مصرف مواد مخدر نسبت میدادند.
این توضیحات پزشکی درست به نظر نمیرسیدند. بلوم بر این عقیده بود که به عنوان مثال، در انگلستان قرن هفدهم، گرگینهها عموماً قربانی توهم به دلیل سودا یا مالیخولیای افراطی محسوب میشدند، نه به این خاطر که پزشکان انگلیسی خیلی جلوتر از همکاران همقارهای خود بودند، بلکه به این دلیل که نسل گرگها از مدتها قبل در کشورشان منقرض شده بود و مسأله گرگینه گی جای خود را به افسانههای مشابه مثل گربه و خرگوش داده بود.
در قرن نوزدهم میلادی توضیحات فراطبیعی کنار گذاشته شد و پزشکان غربی اساساً خودگرگ پنداری بالینی را یک باور توهمی محسوب میکردند که بهترین درمان برای آن تجویز دارو است. حتی امروزه هم علل زمینهای این وضعیت به درستی شناخته نشده و به خوبی مستند نشده است. دکتر بلوم معتقد است این بیماری به این دلیل که همراه با علائم دیگر رخ میدهد، ذهن پزشکان را بیشتر به سمت تشخیصهای شایعتر و عادیتر مثل اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و ... معطوف میکند، در نتیجه خودگرگ پنداری بالینی ممکن است کمتر گزارش شده باشد. البته باید اشاره شود که زکریای رازی، پزشک ایرانی سده چهارم هجری نیز گرگینه یا انسان گرگ نما را نوعی بیماری روانی میدانست.
آیا گرگینهها واقعیت دارند؟
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
البته برخلاف خونآشامها که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است.
باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی، چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم.
گرگها تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند.
هرچند که او از نظر جسمی حالت عادی داشت، به پزشک خود میگفت که پاهایش شکافدار است و دندانهای نیش تیز دارد و اینکه بدن او پوشیده از موی بلند است.
او متقاعد شده بود که گرگینه شده است و از پزشکان میخواست که به او گوشت خام بدهند.
با درخواست او موافقت شد، اما او از خوردن آنچه که به او داده شده بود امتناع کرد، تنها به این دلیل که «به اندازه کافی فاسد» نبود. او سپس از پزشکان خواست برای پایان دادن به رنج و عذابی که میکشید او را به جنگل برده و با گلوله خلاصش کنند.
آنها به این تقاضای او توجهی نکردند و در نهایت در همان آسایشگاه درگذشت.
چند سال پیش مرد دیگری با مشکلی مشابه به روانپزشک هلندی جان دیرک بلوم مراجعه کند
او از افزایش رشد موهای بازوهایش، سفت شدن عضلات فک و صورت و رشد دندانهای نیشی که زخمهایی کوچکی را در اطراف دهانش ایجاد کرده بود و تنها خودش میتوانست ببیند و نه دیگران، شکایت داشت، ولی دکتر بلوم هیچ یک از این موارد را نتوانست مشاهده کند.
این مرد قبل از مراجعه به بیمارستان، در اینترنت اطلاعاتی راجع به وضعیت خود جستجو کرده بود. درحالیکه این ایده خیلی دور از ذهن به نظر میرسید، اما او هیچ توضیح دیگری را هم نمیپذیرفت و تصور میکرد گرگینه شده است.
بیمار دکتر بلوم، مرد فرانسوی با پای شکافدار و دیگر گرگینههایی که به متون پزشکی راه یافتهاند، گرگینههای فیلمهای ترسناک و یا داستانهای رایج در فرهنگ عامه نیستند بلکه افرادی واقعی هستند.
این افراد وقتی که ماه بالا میآید به گرگ تبدیل نمیشوند و در اغلب موارد پزشکان نمیتوانند هیچ تغییر فیزیکیای که آنها از آن شکایت دارند را مشاهده کنند.
در عوض، آنها از یک بیماری به نام گرگ شدگی بالینی که لیکانتروپی یا لیکومانیا نیز نامیده میشود، رنج میبرند که یک اختلال روانی نادر است و با علامت توهم و هذیان تبدیل شدن به گرگ همراه است.
نخستین مورد گزارش شده از لیکانتروپی یا گرگینه که دکتر بلوم توانست در متون قدیمی اروپایی پیدا کند، یک مرد فرانسوی در سال ۱۸۵۲ بود. در زمانهای گذشته لیکانتروپی یا گرگینه در افسانههای اروپا «به معنای تبدیل واقعی انسان به گرگ و بالعکس بود» که با زمینههای گستردهای مثل تأثیرات قمری، سحر و جادو و دیوشناسی مرتبط میشد.
بلوم شروع به بررسی آثار تاریخی کرد و حتی در مواقعی که توضیحات متافیزیکی و ماوراءالطبیعی ارائه شده بود او با کاوش بیشتر «توضیحاتی که ماهیت عقلانیتر» برای آن متصور بود را پیدا کرد. در اوایل قرن دوم میلادی نیز جالینوس و مارسلوس پزشکان یونانی خودگرگ پنداری را به جای اینکه مظهر تسلط شیطان فرض کنند، یک بیماری تلقی میکردند.
بعدها در اوایل قرون وسطی درمانهای پزشکی برای لیکانتروپی ابداع شدند که عبارت بودند از: رژیم غذایی، داروهای پیچیده گیاهی، حمام آب گرم، روانپاک سازی یا تزکیه نفس، استفراغ و خونریزی تا دست دادن حالت غش. پزشکان یونانی و بیزانس این بیماری را نوعی مالیخولیا، شیدایی، صرع یا عدم تعادل میدانستند و یا به مصرف مواد مخدر نسبت میدادند.
این توضیحات پزشکی درست به نظر نمیرسیدند. بلوم بر این عقیده بود که به عنوان مثال، در انگلستان قرن هفدهم، گرگینهها عموماً قربانی توهم به دلیل سودا یا مالیخولیای افراطی محسوب میشدند، نه به این خاطر که پزشکان انگلیسی خیلی جلوتر از همکاران همقارهای خود بودند، بلکه به این دلیل که نسل گرگها از مدتها قبل در کشورشان منقرض شده بود و مسأله گرگینه گی جای خود را به افسانههای مشابه مثل گربه و خرگوش داده بود.
در قرن نوزدهم میلادی توضیحات فراطبیعی کنار گذاشته شد و پزشکان غربی اساساً خودگرگ پنداری بالینی را یک باور توهمی محسوب میکردند که بهترین درمان برای آن تجویز دارو است. حتی امروزه هم علل زمینهای این وضعیت به درستی شناخته نشده و به خوبی مستند نشده است. دکتر بلوم معتقد است این بیماری به این دلیل که همراه با علائم دیگر رخ میدهد، ذهن پزشکان را بیشتر به سمت تشخیصهای شایعتر و عادیتر مثل اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و ... معطوف میکند، در نتیجه خودگرگ پنداری بالینی ممکن است کمتر گزارش شده باشد. البته باید اشاره شود که زکریای رازی، پزشک ایرانی سده چهارم هجری نیز گرگینه یا انسان گرگ نما را نوعی بیماری روانی میدانست.
آیا گرگینهها واقعیت دارند؟
اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
البته برخلاف خونآشامها که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است.
باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی، چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم.
گرگها تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند.

گرگینه ها از کجا آمده اند؟

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

آخرین ویرایش توسط مدیر: