- عضویت
- 8/6/20
- ارسال ها
- 922
- امتیاز واکنش
- 3,192
- امتیاز
- 264
- سن
- 24
- محل سکونت
- ی جایی بین زمین و آسمون، توی هوا معلق
- زمان حضور
- 25 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاربرد ضرب المثل:
«شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد»/ اندر احوال دخالت بیجا
بیشتر در مواقعی به کار میرود که فردی بدون آگاهی و دیدن جوانب یک کار، خود را به میان میاندازد و به قول معروف میخواهد عرضاندامی کند.
داستان ضرب المثل:
روزی جمعیت زیادی معرکه گرفته بودند و دور هم جمع شده بودند. دیگرانی هم که از آنجا رد میشدند از روی کنجکاوی میرفتند تا ببینند چه خبر شده است.
از قرار شتربانی بود که میخواست به پای شترش نعل بکوبد. میگفت شترم بار مرا این طرف و آن طرف میبرد و من زندگیام را با بارکشی اوست که میگذرانم. میترسم در این رفت و آمدها پایش آسیب ببیند و من بمانم و دردسرش.
دیگران به این حرف او خندیدند. هرکس چیزی میگفت: یکی میگفت: آخر چه کسی بر پای شترش نعل زده که تو میخواهی بکوبی. شتری که بدون نعل بار میبرد، دیگر به نعل چه نیازی دارد. سری را که درد نمیکند را نباید دستمال بست.
دیگری میگفت: سم شتر هم مثل اسب و الاغ است، نعل نداشته باشد زخمی میشود.
خلاصه که هرکس در آن جمع حرفی میزد اما مهم این حرفها نبود.. مهم شتری بود که نمیخواست و طاقت نداشت که بر چهار پایش نعل و میخ آهنین بکوبند. از همین رو همه سنگینیاش را انداخته بود روی پاهایش و هیچکس نمیتوانست آن را بلند کند.
گفتگو میان جمعیت همینطور ادامه داشت که قورباغهای که در آن نزدیکیها زندگی میکرد هم به جمع اضافه شد. کمی منتظر ماند تا ببیند نتیجه چه میشود. سر آخر خود را به میان معرکه انداخت. بر کوهان شتر سوار شد و گفت: باباجان این شتر بیچاره فکر میکند، نعلکوبی درد دارد.
بیایید و بر پای من نعل بزنید تا ببیند که اصلا دردی هم ندارد. بعد پایش را بالا آورد و با این کار همه را به خنده انداخت.
شتر که دید او خود را وارد معرکه کرده، تکانی به خود داد و قورباغه را بر زمین و جفتکی انداخت و از میان جمع فرار کرد.
از آن به بعد وقتی فرد آگاه و باتجربهای خود از قبول کاری سرباز می زند، اما آدم نادانی که از گرفتاری آن کار خبر ندارد، برای انجامش داوطلب میشود، میگویند: «شتر را میخواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد.»
***
رمان ۹۸ | دانلود رمان جدید
رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی
«شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد»/ اندر احوال دخالت بیجا
بیشتر در مواقعی به کار میرود که فردی بدون آگاهی و دیدن جوانب یک کار، خود را به میان میاندازد و به قول معروف میخواهد عرضاندامی کند.
داستان ضرب المثل:
روزی جمعیت زیادی معرکه گرفته بودند و دور هم جمع شده بودند. دیگرانی هم که از آنجا رد میشدند از روی کنجکاوی میرفتند تا ببینند چه خبر شده است.
از قرار شتربانی بود که میخواست به پای شترش نعل بکوبد. میگفت شترم بار مرا این طرف و آن طرف میبرد و من زندگیام را با بارکشی اوست که میگذرانم. میترسم در این رفت و آمدها پایش آسیب ببیند و من بمانم و دردسرش.
دیگران به این حرف او خندیدند. هرکس چیزی میگفت: یکی میگفت: آخر چه کسی بر پای شترش نعل زده که تو میخواهی بکوبی. شتری که بدون نعل بار میبرد، دیگر به نعل چه نیازی دارد. سری را که درد نمیکند را نباید دستمال بست.
دیگری میگفت: سم شتر هم مثل اسب و الاغ است، نعل نداشته باشد زخمی میشود.
خلاصه که هرکس در آن جمع حرفی میزد اما مهم این حرفها نبود.. مهم شتری بود که نمیخواست و طاقت نداشت که بر چهار پایش نعل و میخ آهنین بکوبند. از همین رو همه سنگینیاش را انداخته بود روی پاهایش و هیچکس نمیتوانست آن را بلند کند.
گفتگو میان جمعیت همینطور ادامه داشت که قورباغهای که در آن نزدیکیها زندگی میکرد هم به جمع اضافه شد. کمی منتظر ماند تا ببیند نتیجه چه میشود. سر آخر خود را به میان معرکه انداخت. بر کوهان شتر سوار شد و گفت: باباجان این شتر بیچاره فکر میکند، نعلکوبی درد دارد.
بیایید و بر پای من نعل بزنید تا ببیند که اصلا دردی هم ندارد. بعد پایش را بالا آورد و با این کار همه را به خنده انداخت.
شتر که دید او خود را وارد معرکه کرده، تکانی به خود داد و قورباغه را بر زمین و جفتکی انداخت و از میان جمع فرار کرد.
از آن به بعد وقتی فرد آگاه و باتجربهای خود از قبول کاری سرباز می زند، اما آدم نادانی که از گرفتاری آن کار خبر ندارد، برای انجامش داوطلب میشود، میگویند: «شتر را میخواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد.»
***
رمان ۹۸ | دانلود رمان جدید
رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی
داستان ضرب المثل شتر را خواستند نعل کنند، قورباغه هم پایش را بالا آورد
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com