خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
معرفی کتاب در قلبت جایی برای من هست؟
نوشته‌ی مریم اسدی، ماجرای احساسی و عاشقانه‌ی دختری را به تصویر می‌کشد که به اصرار خانواده با پسرعموی خود ازدواج می‌کند و در شب عروسی، نامه‌ای از عشق گمشده‌اش دریافت می‌کند.

رمان جذاب در قلبت جایی برای من هست به زندگی دختری به نام سحر می‌پردازد که طبق آداب و رسوم خانواده‌ی پدری باید با پسر عموی خود ازدواج کند اما او درگیر رابـ*ـطه‌ای پرشور و احساسی با شخص دیگری می‌شود. پدر به رابـ*ـطه‌ی پنهانی ساحل پی می‌برد و این رابـ*ـطه با مخالفت شدید پدر او روبرو می‌شود. پدر برای ازدواج سحر با پسرعمویش به هر راهی روی می‌آورد. از طرف دیگر، برخلاف انتظار، عشقش به صورت ناگهانی ناپدید می‌شود و این موضوع ساحل را از نظر روانی در شرایط سختی قرار می‌دهد تا این‌که در شب عقد با پسرعمویش، نامه‌ای از این عشق گمشده به دستش می‌رسد و... .

مریم اسدی نویسنده‌ی موفق و خوش‌آتیه‌ای است که از میان آثار وی می‌توان به مواردی مانند «ثانیه‌های من پر است از سال‌های تو» و «نقاب زندگی» اشاره کرد.

در بخشی از رمان در قلبت جایی برای من هست می‌خوانیم:

کلیدها رو از مش رمضون گرفتم و به سمت ساختمان راه افتادم، با هیجان فراوان کلید را در قفل چرخاندم، خانه پر بود از عطر آقاجون ومادرم و روزهایی که با شاهین سپری کرده بودم، خیلی دوست داشتم که از در ورودی تا اتاقم را بـ*ـو*سه باران کنم، آخه خیلی از عزیزانم در اینجا قدم گذاشته بودن، بیشتر از هر وقت دلم برای مادرم پر می‌کشید، از پله‌ها بالا رفتم یکی یکی و آهسته آهسته، پله‌ی اول را به یاد مادرم بعد به یاد اقاجون و بقیه پله‌ها را همه به یاد شاهین بالا رفتم، اشک می‌ریختم اما اشک‌هایم متفاوت بود، چهار سال پیش از سر لجبازی می‌گریستم حالا از شدت درماندگی و بی‌کسی، دستگیره در را به سمت پایین فشار دادم، اتاقم دست نخورده و مرتب بود فقط مادرم تغییراتی بوجود آورده بود که قلبم را بشدت فشرده می‌کرد، مادرم تمام اتاق را با عکس‌های عقد و عروسیم پوشش داده بود. روی صندلی نشستم در واقع ضعف کردم، خاطره‌ها به مغزم فشار می‌آوردند، عکس شاهین را از روی میز برداشتم و در آ*غو*ش فشردم، شاهین به من قول داده بود، هیچ وقت قولش را که به من داده بود یادم نمی‌رفت، او گفت تمام آرزویش خوشبختی من است، اما سرانجام من چی شد؟ خوشبختی؟!

عکس شاهین را مقابل صورتم گرفتم، شاهین من رو می‌بینی؟! تو که می‌خواستی در لندن خواستنی‌ترین خاطره را برایم رقم بزنی، پس چرا بدترین خاطره‌ام شد؟!!! با هق هق در کمد را باز کردم، سفیدی لباس عروس چشمانم را نابینا کرد، حالت تهوع داشتم به سمت دستشویی دویدم چند بار آب سرد به صورتم زدم و بعد هم جسم بی‌جانم را روی تـ*ـخت رها کردم و چشمانم را روی هم گذاشتم.

انجمن رمان نویسی




معرفی کتاب در قلبت جایی برای من هست؟ | مریم اسدی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا