خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ روزی تکرار نمی‌شود
هیچ شبی ، دقیقا مثل شب پیش نیست
هیچ بـ*ـو*سه‌ای ، مثل بـ*ـو*سه‌ی قبل نیست
و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی
روزها همه زودگذرند
چرا ترس
این‌همه اندوه بی‌دلیل برای چیست ؟
هیچ چیزی همیشگی نیست
فردا که بیاید
امروز فراموش شده است
***
باور کن
این را با تمام وجودت باور کن که
آن کس که وعده‌ی همیشه ماندن را می‌دهد
از همه رفتنی‌تر است

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
به آن‌هایی که عاشقشان نیستم
خیلی مدیونم
احساس آسودگی خاطر می‌کنم
وقتی می‌بینم کسِ دیگری به آن‌ها بیشتر نیاز دارد

شادم از این که
خوابشان را پریشان نمی‌کنم
آرامشی را که با آن‌ها احساس می‌کنم
آزادی‌ای را که با آن‌ها دارم
عشق نه می‌تواند بدهد ، نه بگیرد
***
وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بلند گفت
طوری شدم
که انگار گُل رُزی از پنجره ی باز
به اتاق پرت شده باشد

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسیار به او نزدیکم
آنقدر به او نزدیکم که نمی تواند خواب مرا ببیند
او خوابش می برد
و به زنی که بلیط سفری یک طرفه گرفته است
تا منی که در آ*غو*شش خوابیده ام
نزدیک تر است
بیچاره من
در کالبدِ خویشتن گرفتارم
به آرامی
دستم را از زیر سرش بیرون می کشم
به او خیلی نزدیکم
آنقدر که او نمی تواند خواب مرا ببیند
نزدیکم
خیلی به او نزدیکم

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق حقیقی
آیا به راستی بدان نیازی هست ؟
عقل و احساس به ما می گوید
که با سکوت از آن بگذریم
همچون ننگی در حساس ترین لحظات زندگی
به راستی که فرزندانِ خَلَف
بی هیچ نیازی بدان زاده می شوند

عشق حقیقی
نمیتواند در میان جمعیت زمین شیوع پیدا کند
چرا که به ندرت رخ می دهد

بگذار آنان که عشق حقیقی را نیافته اند
بگویند هرگز چنین چیزی وجود ندارد
چنین باوری
مرگ و زندگی را برای شان آسوده تر خواهد کرد

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ چیز تغییر نکرده است
فقط تعداد آدم ها بیشتر شده است
در کنار گنـ*ـاه های قدیم ، گنـ*ـاه هایی جدید ظهور کرده است
واقعی ، موهومی ، موقتی
اما فریادی که بدن به آن پاسخ می دهد
به استناد معیار قدیم و آوای کلام
فریاد معصومیت بوده
و هست
و خواهد بود

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینما را ترجیح می‌دهم
گربه‌ها را ترجیح می‌دهم
درختان بلوط کنار رود وارتا را ترجیح می‌دهم
دیکنز را بر داستایفسکی ترجیح می‌دهم
خودم را که آدم‌ها را دوست دارد
بر خودم که بشریت را دوست دارد، ترجیح می‌دهم
ترجیح می‌دهم نخ و سوزن آماده دمِ دستم باشد
رنگ سبز را ترجیح می‌دهم
ترجیح می‌دهم نگویم که
همه اش تقصیر عقل است

استثناها را ترجیح می‌دهم
ترجیح می‌دهم زودتر بیرون بروم
ترجیح می‌دهم با پزشکان ، درباره‌ی چیزهای دیگر صحبت کنم
تصویرهای قدیمیِ راه راه را ترجیح می‌دهم
مزخرف بودن شعر نوشتن را
به مزخرف بودن شعر ننوشتن ترجیح می‌دهم
در روابط عاشقانه
جشن‌های بی‌مناسبت را ترجیح می‌دهم
برای این که هر روز جشن گرفته شود
اخلاق‌گرایان را ترجیح می‌دهم
آن‌هایی را که هیچ وعده‌ای نمی‌دهند

مهربانیِ حساب‌شده را
به اعتمادِ بیش‌ازحد ترجیح می‌دهم
منطقه‌ی غیرنظامی را ترجیح می‌دهم
کشورهای اشغال‌شده را بر کشورهای اشغال‌کننده ترجیح می‌دهم
ترجیح می‌دهم به هر چیزی ، کمی شک بکنم
جهنمِ بی‌نظمی را بر جهنمِ نظم ترجیح می‌دهم
قصه های برادران گریم را بر اخبار صفحه‌ی اول روزنامه‌ها ترجیح می‌دهم
برگ‌های بدون گُل را بر گُل‌های بدون برگ ترجیح می‌دهم
سگ‌هایی که دُم‌شان بریده نشده را ترجیح می‌دهم
چشم‌های روشن را ترجیح می‌دهم ، چرا که چشم‌های خودم تیره‌اند

کشوهای میز را ترجیح می‌دهم
چیزهای زیادی را که در این‌جا از آن‌ها نامی نبرده‌ام
به چیزهای زیادی که خودم ناگفته گذاشته‌ام ترجیح می‌دهم
صفرهای آزاد را به صفرهای به‌صف‌شده برای عدد شدن، ترجیح می‌دهم
تعیین زمان توسط حشرات را به تعیین زمان توسط ستاره‌ها ترجیح می‌دهم
ترجیح می‌دهم بزنم به تخته
ترجیح می‌دهم نپرسم تا کِی و کِی
ترجیح می‌دهم حتی این امکان را درنظربگیرم
که دنیا به یک دلیلی به‌وجود آمده است

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
مدیون آنانی هستم
که عاشقشان نیستم
این آسودگی را
آسان می پذیرم
که آنان با دیگری صمیمی ترند

با آن ها آرامم و
آزادم
با چیزهایی که عشق نه توان دادنش را دارد و
نه گرفتنش

دم در
چشم به راه شان نیستم
شکیبا
تقریبا مثل ساعت آفتابی
چیزهایی را که عشق در نمی یابد
می فهمم
چیزهایی را که عشق هیچ گاه نمی بخشد
می بخشم

از دیداری تا نامه ای
ابدیت نیست که می گذرد
تنها روزی یا هفته ای

سفر با آنان همیشه خوش است
کنسرت شنیده شده
کلیسای دیده شده
چشم انداز روشن
و هنگامی که هفت کوه و رود
ما را از یک دیگر جدا کند
این کوه و رودی ست
که از نقشه به خوبی می شناسی شان

اگر در سه بعد زندگی کنم
این انجام آنان است
در فضایی ناشاعرانه و غیر بلاغی
با افقی ناپایدار

خودشان بی خبرند
چه زیاد دست خالی می برند
عشق در مورد این امر بحث انگیز
می گفت دینی به آنان ندارم

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
قهر نکن عزیزم
همیشه که عشق
پشت پنجره هامان سوت نمی زند
گاهی هم باد
شکوفه های آلوچه را می لرزاند
دنیا همیشه قشنگ نیست

پاشو عزیزم
برایت یک سبد ، گل نرگس آورده ام
با قصه ی آدمها روی پل
آدم ها روی پل راه می روند
آدم ها روی پل می ترسند
آدمها
روی پل
می میرند

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ چیز نمی‌تواند دو بار اتفاق بیفتد
و اتفاق نخواهد افتاد
درنتیجه ناشی
به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت

حتی اگر کودن ترین شاگرد ِ مدرسه ی دنیا می بودیم
هیچ زمستانی یا تابستانی را تکرار نمی کردیم

هیچ روزی تکرار نمی شود
هیچ شبی ، دقیقاً مثل شب پیش نیست
هیچ بـ*ـو*سه‌ای ، مثل بـ*ـو*سه‌ی قبل نیست
و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی

دیروز وقتی کسی در حضور من
اسم تو را بر زبان آورد
طوری شدم ، که انگار گل رزی از پنجره ی باز
به اتاق افتاده باشد

امروز که با همیم
رو به دیوار کردم
رز ، رُز دیگر چیست ؟
آیا رز ، گل است ؟ شاید سنگ باشد

روزها ، همه زودگذرند
چرا ترس ، این همه اندوه بی‌دلیل برای چیست ؟
هیچ چیزی همیشگی نیست
فردا که بیاید ، امروز فراموش شده است

هر دو خندان
خود را با طالع و سرنوشت‌مان هماهنگ می کنیم
هر چند باهم متفاوتیم
مثل دو قطره ی آب زلال

انجمن رمان نویسی




اشعار ویسلاوا شیمبورسکا

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا