- عضویت
- 15/6/20
- ارسال ها
- 836
- امتیاز واکنش
- 3,725
- امتیاز
- 248
- زمان حضور
- 15 روز 5 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به «ابن خلدون» در سال ۷۳۲ هجری قمری/ ۱۳۳۲ میلادی در تونس متولد شد. خانوادهٔ او از اعراب جنوبی عربستان بودند که پس از پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا وارد این شهر شدند و تا زمانی که بین آنها و مسیحیان اختلافی پیش آمد در این شهر بودند و پس از آن به سمت تونس حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند. در دوران کودکی ابن خلدون، بزرگان دینی که از اسپانیا به تونس سفر میکردند در خانهٔ آنها توقف میکردند و همین امر باعث شد ابن خلدون از کودکی و به وسیلهٔ این افراد قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردمشناسی، جامعهشناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه، سـ*ـیاست، منشیگری و کارهای مربوط به حکومت را بیاموزد.
ابن خلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمهای بسیار معروف دارد و در آن به خوبی میتوان دانش و چند بعدی بودن ابن خلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد، نکتهای که مورخان پیش از وی در نظر نمیگرفتند. او در مقدمهٔ خود گفتههایش را به طرق مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار دادهاست. او علم عمران را بنیان نهاد. علمی که ما امروزه به آن جامعهشناسی میگوییم و برای شناخت و بررسی اخبار تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و در واقع علم اصول تاریخ است. ابن خلدون در سال ۸۰۸ هجری قمری/ ۱۴۰۶ میلادی در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.
نسب ابن خلدون
اصالت خانوادهٔ ابن خلدون به اعراب جنوبی عربستان میرسید که به هنگام پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا، وارد این کشور شده بودند. در اواخر قرن ۹ به علت رهبریِ تلاشهای انقلابی سویله، خانوادهٔ او اهمیت و اعتبار پیدا کرد و شناخته شد؛ آنها جز مقامات معروف و کسان مهم شدند. اما مدتی بعد در قرن ۱۳ ه.ق سویله از جانب مسیحیان تهدید شد. پس آنها اسپانیا را ترک کرده و به سمت تونس رفتند و در این شهر دارای زمین و مرتبه شدند. عدهای وارد کارهای اداری و کشوری شدند و فردی از خاندان کتابی برای پادشاه حفصی نوشت؛ شاید به دلیل سرنوشتی که پادشاه حفضی داشت، اعضای خاندان ابن خلدون درک کردند که بهتر است به عنوان استاد یا اعضای یک فرقه صوفی زندگی بگذرانند.
زندگینامه
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به ابن خلدون در سال ۷۳۲ ه.ق/ ۱۳۳۲ م در تونس متولد شد. وی تاریخنگار، سیاستمدار و قاضی بود. به هنگام کودکی، بزرگان مذهبی که از اسپانیا به تونس سفر میکرد در خانهٔ آنها سکونت میگزیدند. ابن خلدون از کودکی، قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردمشناسی، جامعهشناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه ماوراء طبیعی و سـ*ـیاست را آموخت. وی همچنین منشیگری و کارهای مربوط به حکومت را نیز آموخت. محمد بن ابراهیم الآبیلی، یکی از بزرگان عصر خود بود که ابن خلدون حدود ۵ سال نزد او به تحصیل پرداخت. آبیلی فردی بود که ابن خلدون را با آثار ابن رشد، ابن سینا و آثار جدید فلسفی قلمرو اسلامی آشنا ساخت. اولین اثر او مربوط به سال ۱۳۵۱ م است و اندیشههای فلسفی وی در روششناسی این اثر به خوبی مشخص شدهاست. او کتابی با عنوان «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» نوشته که یک «مقدمه» دارد و این مقدمه مربوط به کتابهای تاریخیاش است؛ چند بعدی بودن و عمق دانش ابن خلدون در این مقدمه مشخص میشود. او فعالیتهای سـ*ـیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، ابوعنیان شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد ابن خلدون در توطئهای که پسر عموی ابوعنیان ترتیب دادهبود شرکت کرد؛ اما موفق نشد مقام درخوری کسب کند. وی در سال ۱۳۶۲ م به قرناطه رفت. چرا که از اوضاع فرهنگی بهتری برخوردار بود؛ اما متأسفانه در این شهر تحت فشار مسیحیان شمال قرار گرفت. در این زمان لسانالدین بن خطیب که وزیرِ حاکم شهر بود، نظرش به ابن خلدون جلب شد و مورخان این وزیر را علت موفقیت ابن خلدون میدانند. در سال ۱۳۶۴ م بود که نزد پادشاهان کاستیل و لئون رفت تا دوستی مابین حکمرانان اسپانیا و قرناطه را ایجاد کند. ابن خلدون در این زمان از نفوذ خود و عقاید سـ*ـیاسیاش استفاده کرد و اندرزهایی به پادشاه جوان داد؛ ابن خطیب که از این کار به خشم آمدهبود، ابن خلدون را مجبور ساخت قرناطه را ترک کند. ابن خلدون در سال ۱۳۶۵ م نزد شاهزاده ابوعبدالله، دوست حفصی خود رفت و در طول یک سالی که او حکومت را در دست داشت سعی کرد حکومت دوست خود را استوار کند و پایداری بخشد؛ اما رفتارهای نسنجیده و نامعقول ابوعبدالله و حاکمان شهرهای اطراف، از جمله کنستانتین و تلمسن باعث شد فعالیتهای ابن خلدون تماماً بیاثر جلوه کند. ابن خلدون بیشتر عمر خود را در باسکره در حال آموزش و پژوهش گذراند. وی در سال (۱۳۷۳–۱۳۷۵ م) بود که کتابی در مورد تصوف نوشت، او پیشنهاد و درخواست حاکمان را مبنی بر ایجاد صلح میان چادرنشینها، قبایل و سرزمینهای مختلف را رد میکرد و ترجیح میداد به آموزش بپردازد. وی در سال ۱۳۷۴ م به کوشک ابن سلامه در اران رفت و به مدت ۴ سال در آنجا زندگی کرد. ابن خلدون باقی مانده عمرش را نیز صرف کارهای سـ*ـیاسی در اسپانیا کرد؛ و این چنین به بسیاری از سندها و مدارک رسمی دسترسی پیدا کرد. او در ۸۰۸ ه.ق/ ۱۴۰۶ م در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.
ابن خلدون و ابن اثیر
ابن خلدون در کتاب مقدمهٔ خود تاریخنگاران را به دو دسته تقسیم میکند. دستهٔ اول شامل افرادی میشود که مقلدانه عمل میکنند، و دستهٔ دوم مورخان بزرگ اسلام نامیده میشوند. وی پس از تفکیک مورخان، چند تن از آنها را جز این دو دسته نام میبرد، اما نکتهٔ عجیب این است که او هیچ نام و نشانی از ابناثیر نمیآورد و کوچکترین اشارهای هم به وی نمیکند. ابن خلدون به صورت دوپهلو عمل کردهاست. او در کتاب العبر خود مدام به «الکامل» ابن اثیر اشاره میکند و به گفتههای او استناد میکند، در حالیکه در العبر کوچکترین اشارهای به وی نکردهاست.
دیدگاه و تحلیل ابن اثیر در مورد روایتهای گوناگون در ابن خلدون هم تأثیرگذار بودهاست. ابن اثیر در مورد جنگ جمل این چنین مینویسد: «من در تاریخ جنگ جمل جز روایت ابوجعفر طبری روایت دیگری را نقل نکردهام؛ زیرا او موثق و معتمد بوده، مورخین دیگر روایات را پر از حشو و زائد کرده و هریک به میل خود تصرفاتی نموهاند.» ابن خلدون هم به این صورت به این واقعه اشاره میکند: «این بود واقعهٔ جمل، آن سان که ما از کتاب ابوجعفر طالبی خلاصه کردیم. از این رو برکتاب طبری اعتماد کردیم که از یک سو نگریهایی که در کتاب این قتیبه و مورخین دیگر هست به دور میباشد.»
ابن خلدون در موراد دیگری هم مثل تأیید صحت نسب علویان مصر گفتههای ابن اثیر را دوباره بازگو میکند و آنها را صادق میداند یا در مورد محمد بن تومرت، بنیانگذار موحدون ویژگیهای شخصیتی که برای او ذکر میکنند به یک شکل است. ابن خلدون در نوشتههای خود تحت تأثیر ابن اثیر است و درواقع باعث شد ابن خلدون موفق شود به وسیلهٔ نقد اخبار و اسناد که از ابن اثیر آموخته بود، به نقد آثار بزرگان دیگری چون طبری، مسعودی و.. بپردازد و حلقهٔ مفقود شده میان اینها ابن اثیر بود.
عصبیت در تاریخ از نگاه ابن خلدون
عصبیت یعنی «حمایت و طرفداری از فامیل و نسب یا فردی از منسوبان»، این صفت در اسلام پسندیده نیست؛ جز عصبیت مذهبی. بنابر نظر فراهانی منفرد، عصبیت برای کسانی است که به صورت قبیلهای زندگی میکنند و در محیطها و شرایطی زندگی میکنند که نیاز به حامی دارند و باعث میشود که قبایل بایکدیگر متحد شوند. این اتحاد آنها بیشتر پیوند نسبی است و در واقع این عصبیت است که قبایل را در کنار یکدیگر جمع میکند. عصبیت میان قبایل عرب چنان بود که حتی اگر از طریق حلف بایکدیگر متحد شدهبودند و پیوند نسبی هم نداشتند تا حدی بر سر قول و قرار خویش باقی میماندند، که به محض وقوع کوچکترین مشکل، دشمن را به شدت گوشمالی داده و ادب میکردند. ابن خلدون در مورد شکلگیری حکومتها میگوید گاهی یک قدرت برتر با غلبهٔ خود بر دیگر ملتها آنها را مجبور به اطاعت میکند و با فزونی قدرت و توانش تا حدی پیش میرود که کشورهای بسیار زیادی را زیر پرچم خود درمیآورد و به نقطهٔ اوج میرسد. از نظر ابن خلدون در این مورد دو نظریه وجود دارد؛ طریقهٔ اول این است که حکومت نزدیک خود را که در شرف فروپاشی است را به دست میگیرد یا اینکه یکی از قبایل که به اندازهٔ کافی رشد کرده و به مشروعیت خویش دست یافته، به وسیلهٔ امکانات خود به هدفش خواهد رسید، همانند ترکان و عباسیان. با رسیدن به نهایت قدرت به فکر نکات دیگری میافتد، کسی که تنها اسب، جنگ، قبیله و… برایش اهمیت داشت با تصرفات خود مجبور میشود به مزارع، مراتع، شهرها، آبادیها، صنایع و… هم فکر کند و این چنین برای ادارهٔ کشور فتح شده دست به دامن وزیران و دیوانیان میشود؛ همانند اعراب و ایرانیان. در این زمان نیروهای نظامی از خشونت خود میکاهند و مغلوب فرهنگ کشور فتح شده میشوند. درگیر مسائل و نعمتهای گوناگونی میشوند که تا آن زمان با آن برخوردی نداشتند و این راحتی، مقام و جلال سَمی است برای عصبیت. شاید افراد اولیه اندکی دچار این نعمتها شوند، اما فرزندان آنها به مرور بیشتر از پدران خود به این سمت کشیده میشوند و عصبیت پیشین خود را از دست میدهند و به آنچه حکومتهای پیشین دچارش شدهبودند، دچار میشوند. ابن خلدون هم به این تسلسل معتقد است و میگوید: «تاریخ تکرار میشود.» مرحلهٔ اول را تهاجم، سپس اوج، تجمل، استبداد و انحطاط میداند. گفتههای ابن خلدون مختص به دورهٔ اوست، زمانی که جامعهٔ اسلامی دچار مشکل شده و در حال نابودی است؛ پس نتیجه میگیریم هنگامی که عصبیت از بین رود، دولت هم از بین میرود و در واقع باید گفت با آنکه عصبیت خود از قبیله است و به هنگام تشکیل دولت لازم است، با تشکیل دولت از بین میرود. نمونهای از جوامع مورد مطالعهٔ ابن خلدون شمال آفریقا است که هرگاه قبیلهای احساس برتری میکرد بر قبایل دیگر میتاخت و قدرتی ایجاد میکرد و هنگامی که عصبیت از میان میرفت، شخص دیگری حکومت را تصاحب میکرد و دوباره این چرخه تکرار میشد.
خاورشناسان و ابن خلدون
خاورشناسان، ابن خلدون را بنیانگذار جامعهشناسی میدانند. اندیشهٔ او بدون هیچ تغییری حدود ۵ قرن اندیشهٔ جامعهشناسی بود. براساس منابع، آگوست کنت و ویکو از نظریات او استفاده کردهاند و در مطالب خود به مطالب او استناد کردهاند. افرادی مثل سوربون و گوستاو لوبون نیز به دزدی آثار ابن خلدون و نظریههای او متهم شدند. در میان خاورشناسان نیز گروه دیگری به اهمیت ابن خلدون و شخصیت برجستهٔ وی پی بردند و تلاش کردند آرای او را با نام خود به ثبت رسانند. تعدادی از خاورشناسان، ابن خلدون را مسلمانِ شرقی میدانند که ذهن و روح غربی دارد و علت آن خلق ذهنی است، برای فهم اصالت غربی نظریات ابن خلدون. آنها ابن خلدون را پرچمدار «ماتریالیسم تاریخی مارکس» میدانند و همواره تلاش کردند براساس ۳ محور اصلی به خلق وجود ذهنی ابن خلدون بپردازند و میگویند او برای نوشتن مقدمهٔ خود از منابع یهودی، مسیحی و غیر اسلامی استفاده کرده و همواره تلاش میکنند از رابـ*ـطهٔ او با اعراب و مسلمانان هیچ نگویند و او را فردی اروپایی جلوه دهند. پس خاورشناسان وجود ذهنی ابن خلدون را براساس ۳ دیدگاه بیان کردند؛ ابن خلدون سکولار، ابن خلدون غیر اسلامی و ابن خلدون اروپایی. این امر نشان میدهد که این ۳ دیدگاه برای شناخت شیوه، روش، غیت و ارائهٔ پیشفرضهاست و برای افرادی که قصد دارند از این دانش قرون وسطایی استفاده کنند و بهره ببرند. دانش و مطالب او منبع بزرگی محسوب میشود که تاریخ نهصد سالهٔ تمدن اسلامی را در خود جای داده و وسیلهای است برای خاورشناسان تا به آن صورت که میخواهند از آن بهره برند.
معرفت شناختی ابن خلدون
ابن خلدون در مقدمهٔ خود، تلاش کرد این مسائل را بیان کند:
روششناسی ابن خلدون
اثر تاریخی
او مقدمهای نوشته که در آن از جنبههای درونیِ تاریخ نیز استفاده کردهاست. این اثر تنها مربوط به منطقهای و تاریخ آن نیست بلکه به تاریخهای جهان و منطقهای که در قلمرو اسلام است نسبت دادهاست. او در این بین متوجه شد که برای نوشتن تاریخ منطقه به علل و رویدادها نیاز دارد؛ اما برای شناخت ماهیت اینها، نیاز به شناخت درست از نادرست است و برای تشخیص درست از نادرست نیاز است ماهیت رویدادها درک شود. وی نگاهی انتقادی به تاریخ داشت؛ آنچه نویسندگان و مورخان پیش از او نداشتند. او روشی را ابداع کرد که بتوان با آن به هدف، روش، شیوه و موضوع تاریخ رسید. تاریخ العبر کتابی است که در ۷ جلد نوشته شده و از یک مقدمه و ۳ بخش تشکیل شدهاست. مقدمهٔ این کتاب به تاریخ به صورت عمومی پرداختهاست و در سال ۱۳۷۷ م و به هنگام اقامت ابن خلدون در مصر نوشته شدهاست. کتاب اول در مورد تاریخ عمومی جهان تا زمان ابن خلدون است. این کتاب در تونس در سال ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م نوشته شده اما اضافات برآن در مصر نوشتهشدهاست. قسمت ۳ در مورد منطقهٔ غربی اسلامی است که آن هم در سالهای ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م در تونس نوشته شد. کتابهای ابن خلدون نوشته شدهبود تا فرهنگ و تاریخ جهان را نمایش دهد اما در واقع تاریخ معاصر غرب را نشان میدهد. او در واقع تاریخ جهان را به ۴ دوره تقسیم کرد که در هر دوره از آن یک گروه قدرت مییابد. دورهٔ سوم متعلق به اسلام است و دورهای است که تازیان برمیخیزند. فرمانروایان مسیحی در سدهٔ چهاردهم تصمیم به مبارزه با آنها میگیرند؛ در واقع تا قرن چهاردهم این دورهٔ سوم به یک دورهٔ بسته تبدیل شدهبود و دورهٔ چهارم آغاز شدهبود.
جامعهشناسی ابن خلدون
ابن خلدون طی تجربیاتی که از طریق پژوهش در رویدادهای تاریخ اسلام به دست آورده بود به علم عمران دست یافتهبود؛ که همان علم جامعهشناسی ما است. در کتاب مقدمهٔ وی به خوبی این علم بیان شدهاست. عمران دانشی است که به وسیلهٔ آن اخبار تاریخی سنجیده میشود و به عبارتی علم اصول تاریخ است. وی معتقد است تاریخ، علمی برای گزارش احوالات انسان و عمران معیاری برای تجزیه و تحلیل این احوالات است. از بیانات ابن خلدون مشخص میشود که او درصدد بیان و کشف رابـ*ـطهٔ علت و معلولی بین پدیدههای انسانی و آنچه با شرایط سـ*ـیاسی و اجتماعی پیش آمده بودهاست. وی در مورد علم عمران و رابـ*ـطهٔ آن با تاریخ میگوید:
ابن خلدون با استفاده از بیاناتی جامع و الهام از نظریات طبری، وجود مورخی بصیر به تاریخ، دانستن قواعد سـ*ـیاست، طبایع موجودات، اختلاف ملتها و سرزمینها، اخلاق، عادات و رسوم را لازم میداند و میگوید این فرد باید اینها را با آنچه هست و نیست بسنجد، موافق و مخالف آنها را در نظر بگیرد و تحقیق کند. او این چنین در نظر دارد که ۲ مورد انسانی است که در فروپاشی دولتها تأثیرگذار است؛ مورد اول قومیت و مورد دوم نخبگان است. ابن خلدون عاملی که باعث شروع حرکت علیه دولت میشود را قومهایی میداند که دست به خیزش میزنند تا نظام را برکنار کنند و نخبگان هم عامل موفقیت این عملیات میداند.
ابن خلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمهای بسیار معروف دارد و در آن به خوبی میتوان دانش و چند بعدی بودن ابن خلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد، نکتهای که مورخان پیش از وی در نظر نمیگرفتند. او در مقدمهٔ خود گفتههایش را به طرق مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار دادهاست. او علم عمران را بنیان نهاد. علمی که ما امروزه به آن جامعهشناسی میگوییم و برای شناخت و بررسی اخبار تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و در واقع علم اصول تاریخ است. ابن خلدون در سال ۸۰۸ هجری قمری/ ۱۴۰۶ میلادی در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.
نسب ابن خلدون
اصالت خانوادهٔ ابن خلدون به اعراب جنوبی عربستان میرسید که به هنگام پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا، وارد این کشور شده بودند. در اواخر قرن ۹ به علت رهبریِ تلاشهای انقلابی سویله، خانوادهٔ او اهمیت و اعتبار پیدا کرد و شناخته شد؛ آنها جز مقامات معروف و کسان مهم شدند. اما مدتی بعد در قرن ۱۳ ه.ق سویله از جانب مسیحیان تهدید شد. پس آنها اسپانیا را ترک کرده و به سمت تونس رفتند و در این شهر دارای زمین و مرتبه شدند. عدهای وارد کارهای اداری و کشوری شدند و فردی از خاندان کتابی برای پادشاه حفصی نوشت؛ شاید به دلیل سرنوشتی که پادشاه حفضی داشت، اعضای خاندان ابن خلدون درک کردند که بهتر است به عنوان استاد یا اعضای یک فرقه صوفی زندگی بگذرانند.
زندگینامه
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به ابن خلدون در سال ۷۳۲ ه.ق/ ۱۳۳۲ م در تونس متولد شد. وی تاریخنگار، سیاستمدار و قاضی بود. به هنگام کودکی، بزرگان مذهبی که از اسپانیا به تونس سفر میکرد در خانهٔ آنها سکونت میگزیدند. ابن خلدون از کودکی، قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردمشناسی، جامعهشناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه ماوراء طبیعی و سـ*ـیاست را آموخت. وی همچنین منشیگری و کارهای مربوط به حکومت را نیز آموخت. محمد بن ابراهیم الآبیلی، یکی از بزرگان عصر خود بود که ابن خلدون حدود ۵ سال نزد او به تحصیل پرداخت. آبیلی فردی بود که ابن خلدون را با آثار ابن رشد، ابن سینا و آثار جدید فلسفی قلمرو اسلامی آشنا ساخت. اولین اثر او مربوط به سال ۱۳۵۱ م است و اندیشههای فلسفی وی در روششناسی این اثر به خوبی مشخص شدهاست. او کتابی با عنوان «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» نوشته که یک «مقدمه» دارد و این مقدمه مربوط به کتابهای تاریخیاش است؛ چند بعدی بودن و عمق دانش ابن خلدون در این مقدمه مشخص میشود. او فعالیتهای سـ*ـیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، ابوعنیان شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد ابن خلدون در توطئهای که پسر عموی ابوعنیان ترتیب دادهبود شرکت کرد؛ اما موفق نشد مقام درخوری کسب کند. وی در سال ۱۳۶۲ م به قرناطه رفت. چرا که از اوضاع فرهنگی بهتری برخوردار بود؛ اما متأسفانه در این شهر تحت فشار مسیحیان شمال قرار گرفت. در این زمان لسانالدین بن خطیب که وزیرِ حاکم شهر بود، نظرش به ابن خلدون جلب شد و مورخان این وزیر را علت موفقیت ابن خلدون میدانند. در سال ۱۳۶۴ م بود که نزد پادشاهان کاستیل و لئون رفت تا دوستی مابین حکمرانان اسپانیا و قرناطه را ایجاد کند. ابن خلدون در این زمان از نفوذ خود و عقاید سـ*ـیاسیاش استفاده کرد و اندرزهایی به پادشاه جوان داد؛ ابن خطیب که از این کار به خشم آمدهبود، ابن خلدون را مجبور ساخت قرناطه را ترک کند. ابن خلدون در سال ۱۳۶۵ م نزد شاهزاده ابوعبدالله، دوست حفصی خود رفت و در طول یک سالی که او حکومت را در دست داشت سعی کرد حکومت دوست خود را استوار کند و پایداری بخشد؛ اما رفتارهای نسنجیده و نامعقول ابوعبدالله و حاکمان شهرهای اطراف، از جمله کنستانتین و تلمسن باعث شد فعالیتهای ابن خلدون تماماً بیاثر جلوه کند. ابن خلدون بیشتر عمر خود را در باسکره در حال آموزش و پژوهش گذراند. وی در سال (۱۳۷۳–۱۳۷۵ م) بود که کتابی در مورد تصوف نوشت، او پیشنهاد و درخواست حاکمان را مبنی بر ایجاد صلح میان چادرنشینها، قبایل و سرزمینهای مختلف را رد میکرد و ترجیح میداد به آموزش بپردازد. وی در سال ۱۳۷۴ م به کوشک ابن سلامه در اران رفت و به مدت ۴ سال در آنجا زندگی کرد. ابن خلدون باقی مانده عمرش را نیز صرف کارهای سـ*ـیاسی در اسپانیا کرد؛ و این چنین به بسیاری از سندها و مدارک رسمی دسترسی پیدا کرد. او در ۸۰۸ ه.ق/ ۱۴۰۶ م در سن ۷۳ سالگی در قاهره فوت کرد.
ابن خلدون و ابن اثیر
ابن خلدون در کتاب مقدمهٔ خود تاریخنگاران را به دو دسته تقسیم میکند. دستهٔ اول شامل افرادی میشود که مقلدانه عمل میکنند، و دستهٔ دوم مورخان بزرگ اسلام نامیده میشوند. وی پس از تفکیک مورخان، چند تن از آنها را جز این دو دسته نام میبرد، اما نکتهٔ عجیب این است که او هیچ نام و نشانی از ابناثیر نمیآورد و کوچکترین اشارهای هم به وی نمیکند. ابن خلدون به صورت دوپهلو عمل کردهاست. او در کتاب العبر خود مدام به «الکامل» ابن اثیر اشاره میکند و به گفتههای او استناد میکند، در حالیکه در العبر کوچکترین اشارهای به وی نکردهاست.
- تاثیرپذیری العبر از الکامل: ابن خلدون در کتاب العبر خود نقل قولهایی از ابن اثیر ذکر کرده و به مضامین و مفاهیمی پرداختهاست که نشان میدهد چند بار کتاب ابن اثیر توسط ابن خلدون خوانده شدهاست. ابن اثیر در دو بعد «مکان و جغرافیا» و «تاریخ و زمان» در زمان خود آنچنان معروف و برجسته بود که حتی ابن خلدون هم از مطالعات او استفاده کرده و گاهی در پایان نقل قولهایش نوشته: «پایان کلام ابن اثیر.» ابن خلدون در ذکر وقایع سلجوقی، مغول، زنگیان، ایوبیان، جنگهای صلیبی و… از کتاب الکامل ابن اثیر بهره بردهاست، تا حدی که مورخان دوران بعد برای تکمیل و تصحیح بعضی از مسائل کتاب ابن خلدون به کتاب ابن اثیر رجوع میکردند. استفاده از کتاب الکامل به حدی میرسد که خود ابن خلدون هم تلاش میکند از منابع دیگری برای تکمیل کتاب خود استفاده کند و در اینجا به تاریخ عتبی، سیرت جلالالدین، وفیات الاعیان ابن خلکان و … روی میآورد؛ اما بازهم کتابهای دیگر را درحد الکامل نمیداند. ابن خلدون شخصاً به رونویسی از کتاب الکامل هم اشاره کردهاست؛ او در مورد شکست سنجر از ختاییان مینویسد: «اخبار این واقعه را از کتاب ابن اثیر خلاصه میکنم.» استفادهٔ ابن خلدون از کتاب ابن اثیر به این معنا نیست که او هیچ تحقیقی به انجام نرساندهاست، او به تحقیق و بررسی بسیار علاقه داشت و گاهی از ابن اثیر هم ایراد میگرفت و نقدهایی به او وارد میساخت.
دیدگاه و تحلیل ابن اثیر در مورد روایتهای گوناگون در ابن خلدون هم تأثیرگذار بودهاست. ابن اثیر در مورد جنگ جمل این چنین مینویسد: «من در تاریخ جنگ جمل جز روایت ابوجعفر طبری روایت دیگری را نقل نکردهام؛ زیرا او موثق و معتمد بوده، مورخین دیگر روایات را پر از حشو و زائد کرده و هریک به میل خود تصرفاتی نموهاند.» ابن خلدون هم به این صورت به این واقعه اشاره میکند: «این بود واقعهٔ جمل، آن سان که ما از کتاب ابوجعفر طالبی خلاصه کردیم. از این رو برکتاب طبری اعتماد کردیم که از یک سو نگریهایی که در کتاب این قتیبه و مورخین دیگر هست به دور میباشد.»
- مقدمهٔ ابن خلدون و ابن اثیر: طبق آنچه گفتهشد، ابن خلدون شخصی بود که بیش از بقیه با گفتار، سبک و کتاب ابن اثیر آشنایی داشت، اما هیچ نامی از او در مقدمهٔ کتاب خود به میان نیاورده و این در حالی است که ابن اثیر بزرگترین سهامدار کتاب العبر است. ابن خلدون تصمیم میگیرد که در نقد و تحلیل دیدگاه و نوشتهٔ مورخان دیگر در مقدمهٔ کتاب خویش، اشارهای به ابن اثیر نداشتهباشد و احتمالاً این تصمیم وی به تأثیرپذیری اندیشههایش از ابن اثیر بازمیگردد؛ زیرا ابن خلدون نگاه نقادانه را از ابن اثیر میآموزد و در واقع ابن اثیر در این زمینه پیشگام او بودهاست. ابن اثیر برای رد بسیاری از وقایع تاریخی به آمار و ارقام دقت میکرد و به بررسی آنها میپرداخت. مثلاً وی به هنگام بررسی شمار لشکریانی که در خدمت بلقیس بودند، این چنین میگوید: «۴۰۰ پادشاه تحت امر او بودند و هرکدام ۴ هزار سرباز داشتند. بلقیس دارای ۳۰۰ وزیر و ۱۲ سپهسالار بود و هرکدام ۱۲ هزار نزد خود داشتند. وی میگوید: گروهی در این باره مبالغه کردند و با بیخردی حتی زحمت حساب کردن این تعداد هم به خود ندادند تا متوجه شوند با هیچ منطقی قابل باور نیست. ابن اثیر میگوید:
« | دروغی بدین بزرگی، یک ساعت به فکر نیفتادند که درست حساب کنند تا اندازهٔ نادانی خویش را دریابند. اگر او از عدد و رقم سر رشتهای داشت بیگمان از چنین سخن ناروایی خودداری میکرد. زیرا همهٔ مردم روی زمین از مرد، زن، پیر، جوان و بچه تعدادشان به آن اندازه نیست و چگونه ممکن است این همه مردمان ۲۵ ساله باشند، در این صورت ای کاش میدانستم کسانی که از بیست و شش بیشتر و کمتر داشتند و به جای سربازی، کشاورزی میکردند چقدر بودند، زیرا همهٔ مردم سپاهی نیستند… با این وصف باز یمن گنجایش آن همه سرباز را ندارد. | » |
ابن خلدون در موراد دیگری هم مثل تأیید صحت نسب علویان مصر گفتههای ابن اثیر را دوباره بازگو میکند و آنها را صادق میداند یا در مورد محمد بن تومرت، بنیانگذار موحدون ویژگیهای شخصیتی که برای او ذکر میکنند به یک شکل است. ابن خلدون در نوشتههای خود تحت تأثیر ابن اثیر است و درواقع باعث شد ابن خلدون موفق شود به وسیلهٔ نقد اخبار و اسناد که از ابن اثیر آموخته بود، به نقد آثار بزرگان دیگری چون طبری، مسعودی و.. بپردازد و حلقهٔ مفقود شده میان اینها ابن اثیر بود.
عصبیت در تاریخ از نگاه ابن خلدون
عصبیت یعنی «حمایت و طرفداری از فامیل و نسب یا فردی از منسوبان»، این صفت در اسلام پسندیده نیست؛ جز عصبیت مذهبی. بنابر نظر فراهانی منفرد، عصبیت برای کسانی است که به صورت قبیلهای زندگی میکنند و در محیطها و شرایطی زندگی میکنند که نیاز به حامی دارند و باعث میشود که قبایل بایکدیگر متحد شوند. این اتحاد آنها بیشتر پیوند نسبی است و در واقع این عصبیت است که قبایل را در کنار یکدیگر جمع میکند. عصبیت میان قبایل عرب چنان بود که حتی اگر از طریق حلف بایکدیگر متحد شدهبودند و پیوند نسبی هم نداشتند تا حدی بر سر قول و قرار خویش باقی میماندند، که به محض وقوع کوچکترین مشکل، دشمن را به شدت گوشمالی داده و ادب میکردند. ابن خلدون در مورد شکلگیری حکومتها میگوید گاهی یک قدرت برتر با غلبهٔ خود بر دیگر ملتها آنها را مجبور به اطاعت میکند و با فزونی قدرت و توانش تا حدی پیش میرود که کشورهای بسیار زیادی را زیر پرچم خود درمیآورد و به نقطهٔ اوج میرسد. از نظر ابن خلدون در این مورد دو نظریه وجود دارد؛ طریقهٔ اول این است که حکومت نزدیک خود را که در شرف فروپاشی است را به دست میگیرد یا اینکه یکی از قبایل که به اندازهٔ کافی رشد کرده و به مشروعیت خویش دست یافته، به وسیلهٔ امکانات خود به هدفش خواهد رسید، همانند ترکان و عباسیان. با رسیدن به نهایت قدرت به فکر نکات دیگری میافتد، کسی که تنها اسب، جنگ، قبیله و… برایش اهمیت داشت با تصرفات خود مجبور میشود به مزارع، مراتع، شهرها، آبادیها، صنایع و… هم فکر کند و این چنین برای ادارهٔ کشور فتح شده دست به دامن وزیران و دیوانیان میشود؛ همانند اعراب و ایرانیان. در این زمان نیروهای نظامی از خشونت خود میکاهند و مغلوب فرهنگ کشور فتح شده میشوند. درگیر مسائل و نعمتهای گوناگونی میشوند که تا آن زمان با آن برخوردی نداشتند و این راحتی، مقام و جلال سَمی است برای عصبیت. شاید افراد اولیه اندکی دچار این نعمتها شوند، اما فرزندان آنها به مرور بیشتر از پدران خود به این سمت کشیده میشوند و عصبیت پیشین خود را از دست میدهند و به آنچه حکومتهای پیشین دچارش شدهبودند، دچار میشوند. ابن خلدون هم به این تسلسل معتقد است و میگوید: «تاریخ تکرار میشود.» مرحلهٔ اول را تهاجم، سپس اوج، تجمل، استبداد و انحطاط میداند. گفتههای ابن خلدون مختص به دورهٔ اوست، زمانی که جامعهٔ اسلامی دچار مشکل شده و در حال نابودی است؛ پس نتیجه میگیریم هنگامی که عصبیت از بین رود، دولت هم از بین میرود و در واقع باید گفت با آنکه عصبیت خود از قبیله است و به هنگام تشکیل دولت لازم است، با تشکیل دولت از بین میرود. نمونهای از جوامع مورد مطالعهٔ ابن خلدون شمال آفریقا است که هرگاه قبیلهای احساس برتری میکرد بر قبایل دیگر میتاخت و قدرتی ایجاد میکرد و هنگامی که عصبیت از میان میرفت، شخص دیگری حکومت را تصاحب میکرد و دوباره این چرخه تکرار میشد.
خاورشناسان و ابن خلدون
خاورشناسان، ابن خلدون را بنیانگذار جامعهشناسی میدانند. اندیشهٔ او بدون هیچ تغییری حدود ۵ قرن اندیشهٔ جامعهشناسی بود. براساس منابع، آگوست کنت و ویکو از نظریات او استفاده کردهاند و در مطالب خود به مطالب او استناد کردهاند. افرادی مثل سوربون و گوستاو لوبون نیز به دزدی آثار ابن خلدون و نظریههای او متهم شدند. در میان خاورشناسان نیز گروه دیگری به اهمیت ابن خلدون و شخصیت برجستهٔ وی پی بردند و تلاش کردند آرای او را با نام خود به ثبت رسانند. تعدادی از خاورشناسان، ابن خلدون را مسلمانِ شرقی میدانند که ذهن و روح غربی دارد و علت آن خلق ذهنی است، برای فهم اصالت غربی نظریات ابن خلدون. آنها ابن خلدون را پرچمدار «ماتریالیسم تاریخی مارکس» میدانند و همواره تلاش کردند براساس ۳ محور اصلی به خلق وجود ذهنی ابن خلدون بپردازند و میگویند او برای نوشتن مقدمهٔ خود از منابع یهودی، مسیحی و غیر اسلامی استفاده کرده و همواره تلاش میکنند از رابـ*ـطهٔ او با اعراب و مسلمانان هیچ نگویند و او را فردی اروپایی جلوه دهند. پس خاورشناسان وجود ذهنی ابن خلدون را براساس ۳ دیدگاه بیان کردند؛ ابن خلدون سکولار، ابن خلدون غیر اسلامی و ابن خلدون اروپایی. این امر نشان میدهد که این ۳ دیدگاه برای شناخت شیوه، روش، غیت و ارائهٔ پیشفرضهاست و برای افرادی که قصد دارند از این دانش قرون وسطایی استفاده کنند و بهره ببرند. دانش و مطالب او منبع بزرگی محسوب میشود که تاریخ نهصد سالهٔ تمدن اسلامی را در خود جای داده و وسیلهای است برای خاورشناسان تا به آن صورت که میخواهند از آن بهره برند.
معرفت شناختی ابن خلدون
ابن خلدون در مقدمهٔ خود، تلاش کرد این مسائل را بیان کند:
- درصدد یافتن پاسخ برخی از سوالات و مسائل عصر: مطالعهٔ ابن خلدون برای کشف علتهایی بود که باعث ظهور یا سقوط حکومتها میشد. او سعی داشت عواملی که در این تغییرات اثرگذار است را بشناسد.
- واقعگرایی انسانشناسی: ابن خلدون در آغاز سعی میکند آنچه از حوادث و رویدادها را کشف کرده، به خصلتهای مشترک انسان او نیز نسبت دهد. او معتقد است انسان موجودی اجتماعی، طبیعی، تاریخی، فرهنگی، سـ*ـیاسی و اقتصادی است.
- واقعگرایی جامعهشناسی: ابن خلدون درصدد بود وجود اجتماعی و تاریخی تمدن ۵۰۰ سالهٔ عربی را درک کند و از دید جامعهشناسانه، گزارشهای تاریخی را با تجربهٔ فلسفی ترکیب کند.
- واقعگرایی روانشناختی: کتاب مقدمه از تحلیلهای جامعهشناسی با ویژگی روانشناختی بسیار بهره بردهاست. ابن خلدون براساس موضوع پژوهشی که داشته از روانشناسیهای مختلف بهره بردهاست. مثلاً: روانشناسی سـ*ـیاسی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی.
- رویکرد انتقادی: مستنداتِ نقدهای او به این صورت است: ارجاع به نقشههای جغرافیایی برای ادعاهای مختلف، ارجاع به تجربههای شخصی، ارجاع به شعر، نامههای موجود برای حل اختلافات مربوط به نسب، بعید شمردن برخی رفتارها، بحث بر سر معتبر بودن برخی منابع، ارجاع دادن جعل شدههای مدعیان به دسیسهها و توطئهها.
- رویکرد تحلیل و تبینی: ابن خلدون یکی از مشکلات و فقدانهای تاریخنگاری را عدم توجه به رابـ*ـطهٔ علت و معلولی میداند. موارد دیگری نیز مثل: اعتقاد به علت، تلاش برای شناخت جوامع، تلاش برای کشف قانون و روابط، توجه به جنبهٔ پویشی اجتماع، تجربهٔ ملموس به وقایع و تصور آنها، بهرهگیری از استدلال، نتیجهگیری براساس قواعدی خاص و کلی، رعایت بیطرفی، اعتقاد به چند لایه بودن پدیدهها و اعتقاد به اثرگذاری طبیعت بر انسان نیز دارای اهمیت است.[۱۰]
روششناسی ابن خلدون
- مطالعهٔ منابع و ارجاع به آنها: ابن خلدون در مباحث فقهی، تفسیری، سـ*ـیاسی، تاریخی و… مطالعاتی داشته و در مقدمهٔ خود نیز به آنها ارجاع داده و گاهی حتی مقایسهای نیز بین آنها انجام میدهد. ابن خلدون گاهی برای اثبات گفتههای خود به اسناد حکومتی اشاره میکند که کمتر کسی به آنها دسترسی داشتهاست.
- مشاهدهٔ مستقیم: ابن خلدون به خاطر سفرهای پژوهشی که انجام دادهبود تجربیات بسیاری در زمینههای سـ*ـیاسی، تاریخی، اجتماعی و… به دست آوردهبود. وی به دلیل شرایط مناسب خانوادگی که داشت، موفق شد در مجالس مختلف حضور پیدا کند؛ از موقعیتهای دولتی خود بهره جوید و اطلاعات درخوری برای کارهای خود بیاید.
- برهان و استدلال: از نظر ابن خلدون تاریخ از فلسفه سرچشمه میگیرد. پس از روشهای فلسفه هم بهره میگیرد. وی در مواردی از «برهان انی» یا سیر معلول به علت بهره میگیرد.
- ارجاع به آیات: ابن خلدون در مواقع مختلفی از سورههای قرآن، آیات و روایتهای دینی بهره بردهاست.
- استناد به منقولات: او سعی میکند برای اوضاع فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به منقولات بین مردم اشاره کند.
- تجربه و آزمونهای مکرر: ابن خلدون سعی کرد، از روش استقرایی برای پژوهشهای خود استفاده کند. «تجربه بیشک از راه تکرار به دفعات متعدد به دست میآید تا سرانجام از آن علم یا ظنی حاصل آید و…»
- تجزیه و تحلیل منطقی: ابن خلدون با استفاده از تحلیلهای ذهنی که انجام میدهد حضور و عدم حضور وجوه مختلف را میسنجد و سپس نتیجهگیری میکند.
- ارجاع به قواعد صحیح: ابن خلدون مهمترین معیار برای تشخیص اخبار صادق از کاذب را «عقل سلیم» میداند.
اثر تاریخی
او مقدمهای نوشته که در آن از جنبههای درونیِ تاریخ نیز استفاده کردهاست. این اثر تنها مربوط به منطقهای و تاریخ آن نیست بلکه به تاریخهای جهان و منطقهای که در قلمرو اسلام است نسبت دادهاست. او در این بین متوجه شد که برای نوشتن تاریخ منطقه به علل و رویدادها نیاز دارد؛ اما برای شناخت ماهیت اینها، نیاز به شناخت درست از نادرست است و برای تشخیص درست از نادرست نیاز است ماهیت رویدادها درک شود. وی نگاهی انتقادی به تاریخ داشت؛ آنچه نویسندگان و مورخان پیش از او نداشتند. او روشی را ابداع کرد که بتوان با آن به هدف، روش، شیوه و موضوع تاریخ رسید. تاریخ العبر کتابی است که در ۷ جلد نوشته شده و از یک مقدمه و ۳ بخش تشکیل شدهاست. مقدمهٔ این کتاب به تاریخ به صورت عمومی پرداختهاست و در سال ۱۳۷۷ م و به هنگام اقامت ابن خلدون در مصر نوشته شدهاست. کتاب اول در مورد تاریخ عمومی جهان تا زمان ابن خلدون است. این کتاب در تونس در سال ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م نوشته شده اما اضافات برآن در مصر نوشتهشدهاست. قسمت ۳ در مورد منطقهٔ غربی اسلامی است که آن هم در سالهای ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م در تونس نوشته شد. کتابهای ابن خلدون نوشته شدهبود تا فرهنگ و تاریخ جهان را نمایش دهد اما در واقع تاریخ معاصر غرب را نشان میدهد. او در واقع تاریخ جهان را به ۴ دوره تقسیم کرد که در هر دوره از آن یک گروه قدرت مییابد. دورهٔ سوم متعلق به اسلام است و دورهای است که تازیان برمیخیزند. فرمانروایان مسیحی در سدهٔ چهاردهم تصمیم به مبارزه با آنها میگیرند؛ در واقع تا قرن چهاردهم این دورهٔ سوم به یک دورهٔ بسته تبدیل شدهبود و دورهٔ چهارم آغاز شدهبود.
جامعهشناسی ابن خلدون
ابن خلدون طی تجربیاتی که از طریق پژوهش در رویدادهای تاریخ اسلام به دست آورده بود به علم عمران دست یافتهبود؛ که همان علم جامعهشناسی ما است. در کتاب مقدمهٔ وی به خوبی این علم بیان شدهاست. عمران دانشی است که به وسیلهٔ آن اخبار تاریخی سنجیده میشود و به عبارتی علم اصول تاریخ است. وی معتقد است تاریخ، علمی برای گزارش احوالات انسان و عمران معیاری برای تجزیه و تحلیل این احوالات است. از بیانات ابن خلدون مشخص میشود که او درصدد بیان و کشف رابـ*ـطهٔ علت و معلولی بین پدیدههای انسانی و آنچه با شرایط سـ*ـیاسی و اجتماعی پیش آمده بودهاست. وی در مورد علم عمران و رابـ*ـطهٔ آن با تاریخ میگوید:
« | قانون بازشناختن حق از باطل، دربارهٔ ممکن بودن و محال بودن اخبار چنان خواهد بود که به اجتماع بشری یا عمران درنگریم و این مسائل را از یکدیگر بازشناسیم. | » |
ابن خلدون | دانشمند_فیلسوف
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
پیوست ها
-
179.2 کیلوبایت بازدیدها: 6
آخرین ویرایش توسط مدیر: