خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
نام رمان: غریبه
نام نویسنده: mana
نام ناظر: Narges_Alioghli
ژانر: اجتماعی، جنایی_پلیسی
خلاصه: دو برادر دو قلو عاشق محیا می‌شن. محیا پیشنهاد ازدواج یکی از اون‌ها رو قبول می‌کنه و سعی می‌کنه که اون هم عاشقش بشه؛ اما با این انتخاب پای محیا به ماجرایی باز می‌شه که هیچ وقت انتظارش رو نداره. ماجرایی که باعث می‌شه روابطش با خانواده‌ش به هم بریزه و جونش به خطر بیفته!
غریبه.jpg


در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Narín✿، khas، miss.sin و 32 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
مقدمه
به نام تو که همیشه بامنی
دلتنگ توام به وسعت دریا.. به بزرگی دنیا
دلتنگ تو به هر اندازه و مقیاس بزرگ که میشناسی..
دلتنگ توام اما راهی به تو ندارم.. نوری در تاریکی وجودم شدی نگارم
دنیا پیشرفته شده خیلی... اما من هنوز وسیله ای برای دیدار تو ندارم
شما دعوت هستین به یه چالش احساسی...
یه راه پر تلاطم...
یه پایان تلخ و شیرین..
شما دعوتین به " غریبه "
داستان یه عشق پاک و پر دردسره.. پایانش هم تلخه هم شیرین.. بستگی به نگاهتون داره.. غریبه اومده سهم بعضی از غریبه ها رو ادا کنه.. غریبه غریبه ست اما از جنس آشنایی.
نکات: شخصیت ها کاملا زاده تخیل خودمه و واقعی نیستن. مکان هایی که طی رمان بهش اشاره میشه مثل یه کافه، فروشگاه، رستوران و.. وجود دارن اما نه به اون اسمی که من استفاده کردم. ممنونم از نگاه هاتون :rose:


در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: miss.sin، khas، فاطمه بیابانی و 33 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 1
تو حیاط، لبه ی حوض ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﻧﻪ مادربزرگم نشستم ﻭ از هرچیزی که به نظرم جذابه عکس می‌گیرم. ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ عکاسی ام، ﺍﻭﻧﻘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ 2ﺳﺎﻝ ﭘﻮﻝ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺧﻮﺏ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﻋﮑﺎﺳﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ.
ﺑﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺳﻤﺖ ﻧﮕﺎﻩ می‌کنم. مادربزرگم ﺑﺎ ﯾﻪ ﺳﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﺎﯼ ﻭ کلوچه ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ پایین میاد.
ای جان مهربون منه! ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺳﺮﺍﻏﺶ میرم ﻭ ﺳﯿﻨﯽ ﺭﻭ ﺍﺯﺵ می‌گیرم ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﻩ.
" ﭘﯿﺮ ﺷﯽ ﺍﻟﻬﯽ" ﺑﻬﻢ می‌گه ﻭ باهم ﺭﻭی ﺗﺨﺖ می‌شینیم. ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺷﻘﺸﻢ! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ. ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ، ﻧﺎﺯ ﻭ ﯾﻪ ﻗﻠﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ داره.. ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﺎﻣﯿﻞ، ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻥ، ﺷﻌﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺵ ﺍﯾﻨﻪ " ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ نمی‌مونه. ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻣﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﺍﮔﻪ ﯾﺎﺩﻣﻮﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﯾﻪ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﯼ، ﺻﻠﻮﺍﺗﯽ ﻭ ﯾﺎ ﻧﻪ ﺍﺻﻼ ﯾﻪ ﺧﺪﺍ بیامرزی ﺧﺸﮏ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﮕﻦ" ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ عالمه.
از دار دنیا سه ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﻭ پنج ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺭﻩ. ﻣﻨﻢ ﻧﻮﻩ ﯼ ﺩﺧﺘﺮﯾﺶ می‌شم.. 10ﺳﺎﻟﯽ ﻫﺴﺖ که بابابزرگم ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ و تنها زندگی می‌کنه.
ﻋﺼﺮﻭﻧﻪ‌ﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﻫﺎﺭﻭ می‌شورم ﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﺭﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﯽ، ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ می‌کنم ﻭ به ﺳﻤﺖ ﺧﻮﻧﻪ می‌رم. سر راهم باید به ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺗﺤﺮﯾﺮﯼ هم برم.
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻋﻼﯾﻖ ﻣﻦ ﻧﻘﺎﺷﯿﻪ. ﺍﻻﻧﻢ می‌خوام ﺭﻧﮓ ﺑﺨﺮﻡ تا ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻣﻨﻈﺮﻩ‌ای ﮐﻪ به تازگی کشیدم و ﻧﺼﻔﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ رو ﺗﻤﻮﻣﺶ ﮐﻨﻢ.. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺟﺸﻨﻮﺍﺭﻩ ﺳﺖ، معمولا نقاشی هام رو به غرفه‌ﯼ ﺧﺎﻟﻢ تو جشنواره می‌برم تا ﺑﺮﺍﻡ بفروشه.
وقتی به خونه رسیدم، سریع به اتاقم رفتم تا دوش بگیرم، تابستونه و هوا گرم. از حموم که بیرون میام، موهای قهوه‌ایم رو شونه می‌کنم و میبافمش، روشون سشوار می‌گیرم. همیشه وقتی این کار رو می‌کنم حالت موهام موج دار میشه.
همین که از اتاقم بیرون اومدم، زنگ خونه رو زدن. مامان تو آشپزخونه‌ست برای اینکه نیاد بیرون و نره درو باز کنه، بلند می‌گم:
- من باز می‌کنم مامان.
جلوی آیفون می‌رم، بابامه! درو باز می‌کنم و به آشپزخونه می‌رم تا به مامان کمک کنم، میز رو بچینیم.
مشغول خوردن هستیم که مامانم می‌گه:
-امروز زن داییت زنگ زد.
به مامان با کنجکاوی نگاه می‌کنم و می‌گم:
-خب؟
-برای 2شب دیگه دعوت شدیم،تولد هستیه.
-اوهوم باشه ( به بابا نگاه می‌کنم) راستی امسال من برای تولدم یه چیز خاص می‌خواما.
بابا یه لبخند کوچیک می‌زنه و می‌گه:
-باز چه خوابی برای جیب من دیدی؟
با خنده می‌گم:
-حالا بعدا مهرداد می‌گه چه خوابی.
-هم دستم که داری.
می‌خندم و برمی‌گردم سمت مامان و می‌گم:
-راستی مهرداد کو؟
-زنگ زدم بهش گفت مشتری داره دیرتر میاد.
سرم رو تکون دادم و به غذا خوردنم ادامه دادم.
~~~~
از اونجایی که وقت زیادی تا تولد ندارم، بلافاصله بعد از ناهار به اتاقم برگشتم و شروع کردم به زیر و رو کردن کمدم تا ببینم چیزی دارم بپوشم یا باید برم خرید؟!
ﯾﮑﻢ لباس‌هام رو ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ می‌کنم، بالاخره یه پیراهن به رنگ آبی کاربنی پیدا می‌کنم. یقه اش قایقی هست که سرشونه و گردنم مشخص می‌شه.
از اونجایی که جمع مختلطه و اگه اینجوری برم مهرداد منو می‌کشه، یه زیر سرافنی کرم رنگ حریر هم بیرون می‌زارم که بپوشم. بلندی لباس تا یکم بالاتر از زانوهام هست که مشکل دیده شدن پاهام ﺑﺎ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ حل می‌شه.
این لباسو ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ پارسالم ﺧﺮﯾﺪ و تا به حال جایی نپوشیدمش، می‌دونم که بهم میاد، پس لباس خریدنی ندارم!


در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Narín✿، miss.sin، Miss.M و 32 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 2
خب لباسم که حل شد، برای مدل موهامم پیش مامان می‌رم، آرایشمم که خیلی چیز خاصی نیست، چون ممکنه مثل پارسال آخرای جشن چند نفری بزنیم بیرون، پس نباید خیلی زیاد باشه، شال هم که دارم تازه یه شال براق مشکی خریدم، فقط کفش می‌مونه.
سراغ جا کفشیم می‌رم، یکم کفشام رو اینور اونور می‌کنم، این که پاشنه اش خیلی بلنده، اینم که پام رو اذیت می‌کنه، کتونی هم که نمیشه پوشید، اینم که قدیمی شده.. نه! مثل اینه باید برم خرید.
مامان که وقت نداره با من بیاد، گوشیم رو برمی‌دارم و وارد لیست شماره‌ها می‌شم، بهتره اول سراغ مریم برم، اگه نیومد حالا نفر بعدی.. رو اسمش زدم و گوشی رو کنار گوشم گذاشتم.
-ﺍﻟﻮ ﺳﻼﻡ ﻣﺮﯾﻤﯽ. ﺧﻮﺑﯽ؟ ﺧﻮﺍﺏ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ؟
-ﺳﻼﻡ ﮔﻠﻢ. ﻣﺮﺳﯽ ﺗﻮ ﭼﻄﻮﺭﯼ؟ ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ. ﭼﻄﻮﺭ؟
-ممنون. میگم ﻣﺮﯾﻤﯽ می‌تونی ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ؟ ﮐﻔﺶ می‌خوام ﺑﺨﺮﻡ.
-ﺍﻣﺮﻭﺯ؟
-ﺁﺭﻩ
-ﺑﺰﺍﺭ ﺍﺯ مامانم بپرسم، اگه ﺟﺎﯾﯽ نمی‌ره یا ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﻬﺖ ﺧﺒﺮ می‌دم.
-ﺧﻮﺑﻪ ﭘﺲ ﻣﻨﺘﻈﺮ جوابتم ﻓﻘﻂ ﺯﻭﺩ خبر بده ﮐﻪ ﺍﮔﻪ نمی‌تونی ﺑﺮﻡ ﺳﺮﺍﻍ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ.
-ﺑﺎﺷﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ می‌پرسم، ﺧﺐ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ؟
-ﻣﺮﺳﯽ،ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ. ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ. ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﻓﻌﻼ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ.
-ﻓﺪﺍﺗﺸﻢ، ﺗﻮﻫﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻥ. ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
تا مریم پیام بده من برم لباسم رو اتو کنم، میز اتو رو باز می‌کنم و اتو رو به برق می‌زنم، لباسم رو برمی‌دارم، روی میز اتو پهنش می‌کنم و شروع به اتو کردن می‌کنم.
دیگه داشت کار اتو کردنم تموم می‌شد که مریم پیام داد می‌تونه بیاد. لباسم رو آویزون کردم که اتوش خراب نشه. بهتره برم به مامان بگم امروز بازار می‌رم.
از اتاقم بیرون میام و به پذیرایی نگاه میکنم، اینجا که نیست، به سمت ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ می‌رم. نه! اینجا هم نیست! همینطوری که به سمت ﺍﺗﺎﻗﺸﻮﻥ می‌رم تا اونجا ﺭﻭ هم ﻧﮕﺎﻩ کنم، چندبار صداش می‌کنم؛ ﻭﻟﯽ ﺧﺒﺮﯼ نیست! ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺍﻭﻣﺪﻩ و پایین رفته.
بابام ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ خونمون ﯾﻪ ﺍﺗﺎﻗﮏ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩه ﻭ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎﻣﺎﻥ شده. البته مجهز و همیشه پرمشتری هست. یه نگاه به لباسم کردم، مشکلی نداشت، ﯾﻪ شالم روی ﺳﺮﻡ می‌زارم ﻭ پایین می‌رم.
ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺗﻘﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎﻣﺎﻥ زدم ﻭ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ دادن ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺧﻞ رفتم. یکی از همسایه‌هامون مشتری مامانم هست. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ با همسایمون ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ می‌گم ﮐﻪ ﻋﺼﺮﯼ به ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻔﺶ می‌رم.
-ﺑﺎ ﮐﯽ می‌ری ﻣﺎﻣﺎﻥ؟
-با ﻣﺮﯾﻢ.
-ﺑﺎﺷﻪ، ﺍﮔﻪ بالا نبودم. قبل رفتنت حتما بیا ﺑﻬﻢ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻩ.
-ﭼﺸﻢ، ﭼﯿﺰﯼ نمی‌خوای؟ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ؟
-ﭼﺸﻤﺖ ﺑﯽ ﺑﻼ، ﻧﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ، ﺑﺮﻭ.
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ می‌کنم ﻭ به اتاقم ﺑرمی‌گردم.

مرسی از نگاهتون عشقای من:roseb:


در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Narín✿، miss.sin، Karkiz و 32 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 3
تا حالا چندتا کفش فروشی رو رد کردیم؛ ولی یا چیزی چشمم رو نگرفته یا اگه خوشم اومده سایز پای من رو تموم کردن.
همینطور داریم تو پیاده‌رو قدم می‌زنیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Karkiz، فاطمه بیابانی، Nazgol.H و 29 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 4
خونه من و مریم چندتا خیابون باهم فاصله داره، از این طرف هم که داریم برمی‌گردیم اول خونه مریم و بعد خونه ما هست. به سر خیابونشون که رسیدیم ﺑﺎ ﺗﺸﮑﺮ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: Mrs.hosseiny، miss.sin، Karkiz و 27 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 5
نگاهی به همه کردم و گفتم
-راستی! داشتم بر می گشتم خونه یه گوشی پیدا کردم، سالمم هست! احتمالا صاحبش گمش کرده!
مهرداد درحالی که از روی میز بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Mrs.hosseiny، miss.sin، Ghazaleh.A و 28 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 6
مهرداد با اخم نگاهم کرد و گفت
-ﺑﺮﯾﻢ؟ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ 1درصد ﺑﺰﺍﺭﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﯿﺎﯼ، ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺟﺸﻦ!
ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻭﻟﯽ بی توجه به قیافه وارفته من ﺑﺎ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Mrs.hosseiny، Ghazaleh.A، miss.sin و 27 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 7
من، ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ و چندتا از جوونای فامیل اومدیم ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﮔﺮﺩﯼ، تو ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ برام از ﻗﺮﺍﺭﺵ گفت.
-ﻃﺮﻑ ﭘﺴﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻠﻪ ﮔﻨﺪﻩ ﻫﺎست محیا، ﺍﮔﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﺗﻮ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Mrs.hosseiny، Ghazaleh.A، miss.sin و 27 نفر دیگر

Mana

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/5/20
ارسال ها
375
امتیاز واکنش
9,411
امتیاز
263
زمان حضور
35 روز 20 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
پارت 8
-ﺍﻭﻧﺎ ﮐﯿﻦ ﭘﯿﺶ آرمان ﻭ ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ، محیا؟!
برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم، ﺧﻮﺩﺷﻮنن.. ﺳﺎﻣﯿﺎﺭ ﻭ اون ﺩﺧﺘﺮه، ایول! ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻮﺑﯽ گیرم اومد، حالا می‌تونم قشنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان غریبه | mana کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: Mrs.hosseiny، Ghazaleh.A، miss.sin و 29 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا