خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

yeganeh yami

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/3/20
ارسال ها
1,025
امتیاز واکنش
17,402
امتیاز
323
سن
20
محل سکونت
زیر گنبد کبود
زمان حضور
92 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
1589054670393.png

روزی که تصمیم به خواندن این کتاب گرفتم مدام با خودم فکر می‌کردم چطور یک نویسنده توانسته سیصد و خرده‌ای صفحه فقط در مورد پرستارهایی که در جنگ حضور داشتن بنویسد. بعد حدس زدم چون نویسنده زن هستش، پس حتما کلی احساسات میان داستان‌ها گنجانده و حتما قصه‌ها کشیده شده‌اند به سمت سانتی مانتالیسم. بعد که کتاب به دستم رسید و توانستم یادداشت پشت جلد را بخوانم دیدم تمام روایات مستند هستند و تعجب من وقتی به اوجش رسید که با خوندن کتاب فهمیدم زن‌ها در جنگ فقط پرستاری نمی‌‌کردند، آن‌ها کارهایی مثل خلبانی، چتر بازی، مسلسل چی، مین روبی و تک تیراندازی انجام میدادن.
چطور ممکنه یک زن با این روحیه‌ی لطیف و شکننده در جبهه‌ها در خط مقدم، سخت‌ترین و وحشتناک‌ترین شرایط را بدون اینکه خم به ابرو بیاورد و به صورت کاملا داوطلبانه، پشت سر بگذارد و بعد از آن بتواند دوباره به زندگی عادی، به زندگی زنانه‌اش برگردد؟ بعد از دیدن آن همه صحنه خون آلود و وحشیانه دوباره بتواند لاک بزند، کفش پاشنه‌بلند بپوشد، دامن و پیراهن به تن کند و از همه مهمتر همه‌ی اثرات مخرب جنگ را از ذهنش دور کند و به زندگی عادی‌اش برگردد.
من یک هفته درگیر کتاب جنگ چهره‌ی زنانه ندارد بودم، دوست داشتم زمان بیشتری را به این کتاب اختصاص بدهم. این کتاب جزو آن کتاب‌هایی است که نمی‌توانید از آن دست بکشید، نمی‌توانید تند تند از روایاتش بگذرید و بی اعتنا فقط آن را مطالعه کنید.
اولِ کتاب یادداشت کردم: «ما فقط این‌ها را می‌خوانیم، اما آن‌ها زندگی‌اش کردند!» آیا وحشتناک‌تر از این لحظات وجود دارد؟ زندگی در جنگ، در ترس و در حسرت و فقدان! بارها موقع خوندنش به گریه افتادم، در تاکسی، در محل کارم، در خانه، بغض می‌کردم و اشک می‌ریختم، مگر می‌شود، مگه می‌شود این همه سیاهی و تلخی را ببینی و اشک نریزی؟
با این حال باز هم میگم که ما فقط این تلخی‌ها را می‌خوانیم اما آن‌ها در خود این تلخی‌ها و وحشت زندگی کردند و روزگار گذراندند. چطور امکان دارد بعد از این همه رنج دوباره زندگی را از سر گرفت؟ می‌دانم که حرف‌هایم شاید خیلی تلخ و گزنده باشد و ممکن است حتی شما زا زده کند و باعث شود که قید کتاب را بزنید.
با این وجود کتاب جنگ چهره‌ی زنانه ندارد سراسر تلخی نیست، درست است که در بحبوحه جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد ولی مگهر ممکن است جنس مونث جایی حضور داشته باشد و خبری از زیبایی، عشق و فداکاری نباشد؟
بهترین قسمت کتاب از نظر من بخشی بود که مربوط به عشق در جبهه بود، اینکه می‌شود در اوج وحشیگری‌های انسانی عاشق شد و زیبایی‌های انسانیت را به رخ وحشیگری جنگ کشید. می‌شود هر لحظه در زشت‌ترین و منزجر کننده‌ترین لحظه‌ها، انسان بود و از عطر خوش انسانیت محظوظ شد.
کتاب جنگ چهره‌ی زنانه ندارد را بخوانید. حتما هم بخوانید. حتی اگه می‌توانید به دیگران هم پیشنهادش بدهید، تاریخ فراموش نخواهد کرد این همه تلخی، این بار سنگینی که بر گرده روزگار تحمیل شد. در نهایت اینکه این کتاب نوبل ادبیات گرفته است، می‌توانید از آن بگذرید؟!


معرفی کتاب جنگ چهره زنانه ندارد | سوتلانا اکساندرا الکسیوویچ

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا