خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخر به چه درد می خورد
آفتاب اسفند
این که جای پای تو را
آب کرده است

******

در هر ایستگاهی که پیاده شوی
کنار توام
این قطار
مثل همیشه در کف دستم راه می رود

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati*، -ZAℍЯმ- و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
امشب
دریاها سیاه اند
باد زمزمه گر
سیاه است
پرنده و گیلاس ها
سیاه اند
دل من روشن است
تو خواهی آمد

******

بی آن که بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم
در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند : بهار، بهار
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
روزگار است

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati*، -ZAℍЯმ- و یک کاربر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راه ها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن قدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکران روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام

******

می‌خواهم دوباره به دنیا بیایم
بیرون در، تو منتظرم بوده باشی
و بی‌ آنکه کسی بفهمد
جای بیداری و خواب را
به رسم خودمان درآریم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر می روم از خویش
از گوشه گوشه فرو می ریزم
و عطر تو
رسوایم می کند

******

نوروز منی تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من
به شور میوه شدن
در هوای تو پر می کشم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
میوه بی مانندت
عطر توست، شکوفه نارنج!
توده یی از عطرها
که از آسمانش می چینیم
چه مثل شبنم صبحگاهان باشی
چه شکل شاخه مرجان
میوه بی مانندت
عطر توست

******

تو را به ترانه‌ها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفه‌ها
که به میوه بدل می‌شوند
و از دستم می‌چینند
تو را به ترانه‌ها بخشیدم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود

******

دست‌های تو
صبحی روشن اند
صبح جمعه‌ی پاییز
که زیر ملافه‌ ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌ کنم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
باران صبح
نم نم
می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی
و ویران کردی
خانه کهنه را …

******

دور از تو
فواره ی بی قرارم
پرپر می زنم
که از آسمان تهی
به خانه ی اولم برگردم

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,267
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
هدیه ام از تولد
گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
سنگ بوده ام
تو کوهم کردی
برف بوده ام
تو آبم کردی

آب می شدم
تو خانه دریا را نشانم دادی
می دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی

انجمن رمان نویسی




اشعار شمس لنگرودی

 
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، *KhatKhati* و -ZAℍЯმ-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا