- عضویت
- 30/4/20
- ارسال ها
- 9
- امتیاز واکنش
- 157
- امتیاز
- 98
- سن
- 17
- محل سکونت
- قبرستان
- زمان حضور
- 1 روز 17 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
باد بر میخیزد.باد در لا به لای این گندم های طلایی می وزد و آنها را به رقص در می آورد.
گندم ها به این طرف و آن طرف خم می شوند. انگار،میهمانی گرفته اند و دارند رقص و پای کوبی می کنند.
چه کسی آنجاست؟
به نظر میرسد کسی وسط این هیاهوی گندم ها ایستاده است و به آسمان خیره شده.او یک دختر است؟
آری.یک دختر باید کمی جلوتر بروم تا او را واضح تر ببینم.چه دختر زیبایی به ضیافت این گندم ها دعوت شده
صورت آن دختر مانند ماهی در آسمان تاریک می درخشد و پوستی سفید همانند برف دارد.
چه لباس زیبایی بر تن دارد.چه رنگ زیبایی!رنگ لباسش همانند گل سرخ رز است.آن سنجاق سـ*ـینه،بر لباسش چه جلوه ای می کند.سنجاقی به طرح طاووس که پرهایش را گشوده است.چه زیبا!پر های طاووس سبز به رنگ چمن و آبی به رنگ دریاست.
صورتی همانند ماه دارد.چشمانی درشت،گونه هایی سرخ،ابرو هایی مشکی و مو های مشکی و لـ*ـختش که تا گودی کمرش آمده.یک کلاه حصیری زیبا هم بر سر دارد کلاهی به رنگ گندم هایی که ضیافت گرفته اند با ربانی قرمز که دور آن پیچیده شده و زیبایی کلاه را چند برابر کرده.دختر دستش را به لبه ی کلاه حصیری گرفته و به آسمان خیره شده.
باز هم باد برخیزید.دامن لباس دخترک کمی به سمت عقب کشیده شد و موهایش در دست باد به سوی عقب رانده می شد.دختر مانند سوژه ای برای نقاشی زیبا بود.آری.هنگامی که باد برخیزید،زیبایی دختر چند برابر شد.آرام آرام خورشید داشت آسمان را ترک می کرد.غروب زیبایی بود!گندم ها می درخشیدند و نور عجیبی در چشمان دخترک برق می زد. کلاغ ها قار قار کنان به سوی لانه هایشان باز می گشتند چه صحنه زیبایی!هرگز این صحنه ی زیبا و پر شکوه را فراموش نخواهم کرد.واقعا که زیباست مانند تابلوی نقاشی!
نویسنده: dazay
گندم ها به این طرف و آن طرف خم می شوند. انگار،میهمانی گرفته اند و دارند رقص و پای کوبی می کنند.
چه کسی آنجاست؟
به نظر میرسد کسی وسط این هیاهوی گندم ها ایستاده است و به آسمان خیره شده.او یک دختر است؟
آری.یک دختر باید کمی جلوتر بروم تا او را واضح تر ببینم.چه دختر زیبایی به ضیافت این گندم ها دعوت شده
صورت آن دختر مانند ماهی در آسمان تاریک می درخشد و پوستی سفید همانند برف دارد.
چه لباس زیبایی بر تن دارد.چه رنگ زیبایی!رنگ لباسش همانند گل سرخ رز است.آن سنجاق سـ*ـینه،بر لباسش چه جلوه ای می کند.سنجاقی به طرح طاووس که پرهایش را گشوده است.چه زیبا!پر های طاووس سبز به رنگ چمن و آبی به رنگ دریاست.
صورتی همانند ماه دارد.چشمانی درشت،گونه هایی سرخ،ابرو هایی مشکی و مو های مشکی و لـ*ـختش که تا گودی کمرش آمده.یک کلاه حصیری زیبا هم بر سر دارد کلاهی به رنگ گندم هایی که ضیافت گرفته اند با ربانی قرمز که دور آن پیچیده شده و زیبایی کلاه را چند برابر کرده.دختر دستش را به لبه ی کلاه حصیری گرفته و به آسمان خیره شده.
باز هم باد برخیزید.دامن لباس دخترک کمی به سمت عقب کشیده شد و موهایش در دست باد به سوی عقب رانده می شد.دختر مانند سوژه ای برای نقاشی زیبا بود.آری.هنگامی که باد برخیزید،زیبایی دختر چند برابر شد.آرام آرام خورشید داشت آسمان را ترک می کرد.غروب زیبایی بود!گندم ها می درخشیدند و نور عجیبی در چشمان دخترک برق می زد. کلاغ ها قار قار کنان به سوی لانه هایشان باز می گشتند چه صحنه زیبایی!هرگز این صحنه ی زیبا و پر شکوه را فراموش نخواهم کرد.واقعا که زیباست مانند تابلوی نقاشی!
نویسنده: dazay
داستانک باد بر میخیزد | dazay کاربر انجمن رمان 98
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: