فاخته مسکوت | yeganeh yami کاربر انجمن رمان 98

yeganeh yami · 21/5/20

امروز به آیینه نگاه کردم
و به جای خود، تو را دیدم.
حتی آیینه هم تو را در دل خود دارد!

yeganeh yami · 21/5/20

فاخته؟
عاشقم نیستی؟ بگو دیگر...
جانم از قلبم گذشت و اثرش تیر شد.
از گلویم گذشت؛ بغض و...
رسید به لـ*ـب!
بگو دیگر...
صبر و جانم به سر رسید!

yeganeh yami · 21/5/20

گوینده خبر می‌گوید از سکه و ارز و جنگ
تا
انتخابات ریاست جمهوری.
چه خرسندند!
کاش دمی جای من... نباشند!
مادرم می‌گفت:
«نفرین برای دشمن هم خوب نیست.»
آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار
بحران ندیدن تو را من چه کنم؟ *

_____
*شعر از فرامرز عرب‌عامری

yeganeh yami · 21/5/20

پای تخته سیاه نوشتم:
* مبر: نفی از مصدر...
ادامه‌اش را چه بنویسم؟
از کدام عمل نهی بهتر است؟
دل بِبُری یا جان بِبَری؟
-استاد نفی کدام مصدر؟
دمی عمیق می‌گیرم از هوای کلاس.
-مبر، نفی از مصدر مُردن!

_________
*مبر را می‌توان به دو شکل مَبَر یا مَبُر تلفظ کرد و هر دو فعل نفی هستند.

yeganeh yami · 21/5/20

و امروز دانستم،
زندگی‌ام بی ‌تو، دایره است!
در هر نقطه سردرگمم،
نمی‌دانم در انتهای راهم، یا ابتدای مسیر؟

yeganeh yami · 21/5/20

من تو را دیدم؛
با دیگری از کوچه گذشتی!
چه گرد و خاکی به پا کردی جان دلم!
چقدر چشمانم سوخت.
چقدر اشک‌هایم سرازیر شد...

yeganeh yami · 21/5/20

امروز خود را غرق در عالم کتاب‌هایم کردم؛
مثل آن روزهای بی ‌تو!
تا شاید کمی کم‌تر از تو، به تو پناه بیاورم.
فاخته؛
چرا معنی شعرها را عوض کردی؟
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود. *

____
*شعر از شیخ الاجل

yeganeh yami · 21/5/20

جایی خواندم:
«انسان بر اساس باورهایش می‌زید.»
و من، توهماتم را باور دارم!
زندگی، بس شیرین است.
دنیای وهم برای من!
حقایق را دور کنید؛
من در توهماتم او را دارم!

yeganeh yami · 21/5/20

امروز خود را
در عطر، غرق کردم؛
در کتاب‌هایم،
در روزمرگی‌هایم،
در نوای استاد شجریان،
در...
چه پهنه‌ای هستی که کرانه‌ای جز خیالت مرا در خود غرق می‌کند؟

yeganeh yami · 22/5/20

برنامه‌‌ای چیده‌ام؛
روز اول رنج های ورتر جوان را می‌خوانم. *
شب اول خاطرات دستانت را بازگو می‌کنم.
روز دوم به شب های روشن سری می‌زنیم. *
شب دوم از گیسوان پریشانت می‌گویم.
روز سوم...
چقدر کم عاشقانه نوشتند نویسندگان!
من روز هزار و چهارصد و نود و هفتم از کدام عشق بگویم برایت؟
اصلاً از اول...
روز اول: من و تو پشت پنجره
روز دوم: من و تو پشت پنجره
روز سوم: من و تو پشت پنجره!
چه داستان قشنگی!
هیچ تکراری نمی‌‌‌‌‌‌‌شود.

ـــــــ
*کتابی از گوته.
*عاشقانه‌‌ای از داستایوفسکی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین