خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر اساس کتاب منشاء خانواده و مالکیت خصوصی و دولت "فردریش انگلس"

تنظیم کنندگان: مهر نوش نصیری، مائده جلایی، مهدیه خواجه‌وندی، محبوبه شاهنده، میلاد معینی

بنابر گفته‌ی انگلس: اولین فردی که کوشید تا نظم معینی در ما قبل تاریخ انسان وارد کند مورگان بود که به سه دوران عمده توحش، بربریت و تمدن توجه داشت او هر یک از این دورانها را بر حسب پیشرفتی که در تولید و وسائل معاش پیدا شده بود به مراحل پائینی، میانی و بالای تقسیم می کند.

1)توحش

مرحله پائینی: کودکی نسل بشر ،بشر هنوز در جنگلهای مناطق حاره و تحت حاره زندگی می کرد. میوه جات،دانه ها و هسته ها و ریشه گیاهان غذای اصلی بشر را تشکیل می د‌هد.‌ انسان این دوره گردآورنده بوده است .

مرحله میانی: (تیره) در این مرحله از ماهی و آبزیانی دیگر با استفاده از آتش برای خوراک مورد مصرف قرار گرفتند.

مرحله بالائی : این مرحله با اختراع تیرمکان شروع شد که شکار حرفه‌ و اشتغال معمولی مردم شده بود.

2-بربریت:

مرحله پائینی: با سفالگری شروع می شود. ویژگی مشخص دوران بربریت اهلی کردن و دام پروری و کشت گیاهان است.

مرحله میانی: در نیمکره شرقی با اهلی کردن حیوانات شروع می شود در نیمکره غربی با پرورش گیاهان خوردنی به وسیله آبیاری آغاز می گردد و نیز از خشت و سنگ برای ساختمان‌سازی استفاده می کردند.

مرحله بالایی: با ذوب و تصفیه سنگ آهن شروع می شود و با اختراع نوشتن الفبایی و استفاده از آن برای نوشته های ادبی به مرحله تمدن می رسد و همچنین برای اولین بار شخم آهنی که توسط احشام کشیده می شد

تیره در مرحله میانی توحش به وجود آمد، در مرحله بالائی آن تکامل بیشتری یافت و در مرحله پائینی بربریت به اوج خود رسید. بنابراین بررسی خود را با این مرحله آغاز می کنیم. البته پس از اشاره‌ی مختصری در مورد خصوصیات و رسوم کلی تیره ها .

افراد در تیره شخصاً آزاد و مدافع آزادی یکدیگرند و امتیازات و حقوق مساوی دارند آزادی ,برابری,برادری از اصول اساسی تیره است.

هر تیره ساچم(ریس صلح ) و رئیس (رهبر زمان جنگ) خود را انتخاب می کردند قدرت ساچم خصلتی پدرانه و مطلقا" معنوی بود, ابزاری برای سرکوبی در اختیار نداشتند. رئیس جنگ خارج از تیره انتخاب می شد, او فقط در ماموریت های نظامی فرمان می داد.

تیره هر زمانی می توانست ساچم و رئیس جنگ را برکنار کند. آنها در زمان برکناری به صورت یک جنگجوی ساده و شخص معمولی در می آمدند

دارایی های شخص فوت شده,میان اعضاء تیره تقسیم می شدو افراد برای حفظ امنیت خود به حمایت تیره متکی بودند. اگر به فردی صدمه می زدند مثل این بود که به تیره صدمه زده اند.

هر تیره می توانست بیگانگان را به درون خود بپذیرد و آنها را وارد قبیله کند,اسرای جنگی که کشته نمی شدند با پذیرفته شدن به درون یک تیره ,عضو قبیله می شدند و حقوق کامل قبیله ای و تیره ای را کسب می کردند(عضو جدید برای مردان به صورت خواهر یا برادر و برای زنان در حکم فرزند بود.که در طی یک مراسم تشریفاتی بدرون قبیله وارد می شدند.)

تیره یک شورا دارد که همگی آرای مساوی دارند.این شورا می تواند ساچم ها و روسای جنگی و سایر "نگهدارندگان ایمان" را خلع یا انتخاب کند. درمورد تاوان یا انتقام خونی برای اعضا ء مقتول می توانند تصمیم بگیرند و بیگانگان را به تیره می پذیرند.در واقع قدرت عالیه در تیره اند.

در این مرحله– پائینی بربریت – ما سیستم تیره‌ای را در تکامل می بینیم. یک قبیله به چند – در غالب موارد به دو – تیره تقسیم می شد؛ با ازدیاد جمعیت، این تیره‌های اصلی مجدد؛ به چند تیره دختر تقسیم شدند، که تیره مادر در رابـ*ـطه با آنها به صورت فراتری در آمد، خود قبیله به چند قبیله تقسیم شد، که در آنها در غالب موارد، مجدداً تیره‌های قدیمی را باز می یابیم. لااقل در بعضی موارد یک کنفدراسیون، قبیله های خویشاوند را با هم متحد می کرد. این سازمان ساده برای شرایطی اجتماعی که آن را به وجود آورده بود، کاملا مکفی بود. این سازمان چیزی نبود جز یک گروهبندی طبیعی خاص، که قادر بود تمام منازعات داخلی – که می توانست در یک جامعه سازمان یافته بر مبنای این خطوط به وجود آید – را رفع کند. در عرصه خارجی، منازعات توسط جنگ حل می شدند، که می توانست به نابودی یک قبیله منجر شود، ولی هیچگاه به انقیاد آن منجر نمی گشت. عظمت، و در عین حال محدودیت، نظام تیره ای این بود که در آن هیچ تمایزی بین حقوق و وظائف وجود نداشت؛ این سؤال که آیا شرکت در امور عمومی یک حق یا یک وظیفه است، هیچگاه برای یک سرخ پوست مطرح نشد. برای او چنین سؤالی همانقدر بیهوده و پوچ بود که این سوال که آیا خوردن، خوابیدن یا شکار یک حق است یا یک وظیفه. تقسیم قبیله یا تیره به طبقات مختلف نیز به همین سان غیر ممکن بود. این امر ما را به بررسی پایه اقتصادی آن شرایط می کشاند.


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این‌دوره جمعیت خیلی پراکنده بود و فقط در موطن قبیله‌ متراکم بودکه توسط شکارگاهای وسیع و در ماوراء آن ها جنگل محافظ طبیعی که آن را از قبائل دیگر جدا می کرد، محصور می شد.

تقسیم کار یک محصول خالص و ساده طبیعت بود، و فقط بین دو جنس وجود داشت. مردان به جنگ می‌رفتند، شکار می کردند، ماهیگیری می کردند، مواد خام برای غذا و ابزار برای اینکارها را تأمین می‌کردند.

زنان به کارهای خانه می‌پرداختند، غذا و پوشاک را آماده می‌کردند و می‌پختند و می بافتند و می دوختند.



هریک صاحب ابزاری بود که خود ساخته بود و به کار می برد. مردان صاحب اسلحه و ابزار شکار و ماهیگیری بودند و زنان صاحب اسباب و اثاثیه خانه.

خانوار، جامعه اشتراکی بود و شامل چندین خانواده می‌شد. همه چیز به طور اشتراکی تولید می‌شد و به‌طور اشتراکی مورد استفاده قرار می‌گرفت و ملک، مشترک شمرده می‌شد مثل خانه، باغ و زورق.

در اینجاست که ما یک «مالکیت حاصل دسترنج » را مشاهده می کنیم. پس مالکیت حاصل دسترنج در جامعه‌ی متمدن شکل نگرفت

در همان دوره نیز انسان در آسیا حیواناتی را یافت که قابل اهلی شدن بودند. سپس دامداری و دامپروری را حرفه اصلی خود کردند. (آریائی‌ها- سامی‌ها- تورانی‌ها )

قبائل شبان، خود را از توده عام بربرها جدا نمودند: اولین تقسیم کار اجتماعی بزرگ به وجود آمد.

شبانان نه تنها از سایر بربرها مقدار بیشتری مواد غذائی تولید می‌کردند، بلکه انواع متنوع تری هم تولید می‌نمودند. مقادیر روزافزون موادخام باعث استفاده عمومی‌تر از آنها شده بود. این امر برای اولین بار مبادله منظم را امکان‌پذیر ساخت. در مراحل قبلی مبادله گهگاه انجام می‌شد.

در مراحل قبلی هیچ مبادله‌ دیگری بجز مبادله در قبیله‌ نمی‌توانست به وجود آید و حتی این نیز یک امر استثنائی بود.

ولی بعد از متمایز شدن قبائل شبان، تمام شرایط مساعد برای مبادله بین اعضاء قبایل مختلف و تکامل و انسجام بیشتر، آنرا به صورت یک نهاد منظم شکل گرفت.

در آغاز قبیله به قبیله از طریق رؤسای تیره‌ی مربوطه مبادله می‌کرد. ولی زمانی که گله‌ها به ملک‌های مجزا تبدیل شدند، مبادله میان افراد بیش از پیش رواج یافت جنس عمده‌ای که قبائل شبان به همسایگان خود می‌دادند احشام بود.

احشام یک کالای ارزشی شد و عملکرد پول را بر‌عهده گرفت. نیاز برای یک کالای پولی، در همان ابتدای مبادله‌ی کالائی با چنین ضرورت و سرعتی گسترش یافت. (تا اینکه پول نیز به وجود آمد در ابتدا پول نقش واسطه‌ای داشت (کالا – پول – کالا) اما امروزه در دنیای سرمایه داری کالا نقش واسطه را بازی می‌کند کالا در همان آغاز برای کسب سود و پول به وجود می‌آید)

بـ*ـو*ستان‌کاری در مرحله میانی برای بربرهای آسیائی به عنوان پیش‌آهنگ کشاورزی در مزرعه به وجود آمد. آب ‌و‌هوای این منطقه اجازه یک زندگی شبانی بدون داشتن ذخیره از علوفه برای یک زمستان سخت طولانی را نمی‌دهد. از این رو کشت علوفه و غلات در اینجا امری ناگذیر بود. وقتی غلات برای احشام کشت شد، بزودی به غذای انسان تبدیل شد. زمین قابل کشت هنوز در تملک قبیله باقی بود، و اول به تیره واگذار شد، که بعدا تیره به نوبه خود آن را به استفاده این جماعت‌های خانواری و بالاخره بین افراد توزیع کرد.

از دست‌آوردهای صنعتی این مرحله دو دستاورد اهمیت خاصی دارند:

1- چرخ بافندگی 2- ذوب سنگ‌های معدنی و کاکردن با فلزات

افزایش تولید در تمام رشته‌ها– دامپروری، کشاورزی، صنایع دستی خانگی- نیروی کار انسانی را قادر ساخت که بیش از آنچه که برای گذران خویش ضروری بود، تولید کند.

درعین حال، مقدار کار روزانه‌ای که به عهده عضو یک تیره یا جماعت خانواری یا خانواده واحد می‌افتاد افزایش یافت.

افزایش نیروی‌کار بیشتر مورد توجه قرار گرفت. و این، از طریق جنگ تأمین شد. اسیر به برده مبدل شد.


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 
آخرین ویرایش:

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
اواین تقسیم کار اجتماعی بزرگ، با ازدیاد بارآوری کار – ازدیاد ثروت- و توسعه عرصه تولید -تحت آن شرایط عام تاریخی معین- لزوماً برده‌داری را به دنبال خود آورد.

از اولین تقسیم کار اجتماعی بزرگ، اولین تقسیم بزرگ جامعه به دو طبقه، تولد یافت :

اربابان و بردگان ، استثمار کنندگان . استثمار شوندگان.

تأمین معاش همیشه کار مرد بوده است، او وسائل را تولید می کرد و مالک آنها بود. و مرد مالک احشام و کالاها و بردگانی بود که در مبادله با آن‌ها به‌دست میآورد.

تمام اضافه مازادی که اکنون از تولید حاصل می‌شد، متعلق به او بود. زن در مصرف آن شریک بود ولی در مالکیت آن سهمی نداشت. تقسیم کار در خانواده، توزیع مالکیت بین مرد و زن را تنظیم کرده بود.

کار خانگی زن در قیاس با کار مرد در تأمین معاش اهمیت خود را از دست داد. دومی همه چیز بود و اولی یک کمک ناچیز.

انگلس معتقد است تا زمانی که زن از کار مولده اجتماعی بر کنار بوده و محدود به کار خانگی، یعنی خصوصی باشد، چنین می‌بایست بماند.

رهایی زن فقط هنگامی ممکن خواهد شد که زنان قادر شوند که در تولید، در حد وسیع، در مقیاس اجتماعی سهیم شوند. هنگامی که تکالیف خانگی فقط جزء کوچکی از توجه آنها را لازم داشته باشد. با انتقال وسائل تولید به مالکیت اشتراکی خانواده فردی دیگر واحد اقتصادی جامعه نخواهد بود خانه داری خصوصی تبدیل به صنعت اجتماعی می‌شود.



در مرحله بالائی بربریت آهن نیز کشف و مورد استفاده قرار گرفت. شمشیر آهنی، گاوآهن و تبر آهنی مورد استفاده قرار گرفت.

آهن موجب پیشرفت سریع در کشاورزی در سطح وسیع‌تر، تسطیح جنگل‌ها برای زراعت، هنر خانه‌سازی و... را رونق بخشید. در نتیجه ثروت به سرعت افزایش می‌یافت، اما این ثروت، ثروت فردی اشخاص بود. بافندگی، فلزکاری و سایر حرفه‌ها که بیش از پیش تخصصی می‌شدند تنوع روزافزون و صیقل هنری در محصولات‌شان را نشان می دادند. فعالیت های متنوع دیگر نمی توانست توسط یک شخص واحد انجام شود، دومین تقسیم کار بزرگ به وقوع پیوست : صنایع دستی از کشاورزی جدا شد.

ازدیاد مداوم تولید و همراه با آن ازدیاد بارآوری کار موجب بالا بردن ارزش نیروی کار انسانی شد و برده‌داری که در دوران پیش یک عامل نوظهور و پراکنده بود اکنون یک بخش اساسی سیستم اجتماعی شد.

این تقسیم تولید باعث پیدایش تولید برای مبادله تولید کالائی شد و همراه با آن تجارت بوجود آمد.

در این دوره فلزات قیمتی به عنوان کالای پولی جهانی رواج یافت ولی هنوز مسکوک نبودند و صرفاً از روی وزن مبادله می‌شدند. در نتیجه تمایز میان غنی و فقیر به تمایز میان آزادمردان و برده‌گان اضافه شد. تقسیم کار جدید، یک تقسیم جدید جامعه به طبقات را بدنبال آورد.

اختلاف ثروت رؤسای‌ مختلف خانواده‌ها باعث شد که جماعت‌های خانواری اشتراکی کهن، هرکجا که هنوز باقی مانده بودند، متلاشی شوند و این امر به کشت اشتراکی زمین به حساب جماعت پایان داد. زمین قابل کشت به چند خانواده واگذار شد. در ابتدا برای یک مدت محدود و بعد به طور همیشگی ؛ گذار به مالکیت خصوصی کامل به تدریج و همزمان با گذار از خانواده یارگیر به تک‌همسری انجام گرفت. تک خانواده شروع کرد که واحد اقتصادی جامعه شود.

دیگر فرمانده نظامی خلق، رکس یا بازیلئوس یک مقام رسمی قابل چشم پوشی و دائمی شد مجمع خلق هرکجا که وجود نداشت تأسیس شد. فرمانده نظامی، شورا و مجمع خلق ارگان‌های دموکراسی نظامی‌ای را تشکیل می‌دادند که از جامعه تیره‌ای تکامل یافته بود.


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
ثروت همسایگان طمع مردمی را که تازه شروع کرده بودند کسب ثروت را یکی از هدف‌های عمده زندگی بشمارند، برمی‌انگیخت.

آنها بربر بودند، به نظر آن‌ها غارت سهل‌تر و حتی شرافتمندانه تر از کار تولیدی بود. جنگ که سابقاً فقط هنگامی شروع می شد که انتقام یک بی احترامی را بگیرد، یا به مثابه یک وسیله برای توسعه قلمروی به کار رود که نامکفی شده بود، اینک به خاطر غارت صرف شروع می‌شد و به صورت یک شغل عادی درآمده بود.

جنگ ها ی غارتگرانه موجب افزایش قدرت فرمانده عالی نظامی و نیز فرماندهان جزء شد.

انتخابات مرسوم برای تعین جانشین از یک خانواده – بخصوص بعد از پدرسالاری- به تدریج به جانشینی موروثی مبدل گشت که ابتدا تحمل سپس مطالبه و بالاخره غصب می‌شد، بنیاد سلطنت موروثی و اشرافیت موروثی نهاده شد.

بدین گونه ارگان‌های ساخت تیره‌ای، از ریشه‌های خود در خلق، در تیره در فراتری و در قبیله به تدریج گسیخته شدند و کل نظام تیره‌ای به ضد خود تبدیل شد. از یک سازمان قبایل برای اداره کردن آزاد امور خودشان، به صورت یک سازمان برای غارت و سرکوب همسایگان‌شان تبدیل شدند و در انطباق با آن ارگان‌های آن از ابزار اعمال اراده خلق به ارگان‌های مستقل برای حکمرانی و ستم بر خلق خودشان مبدل شدند.

تمدن تمام تقسیم کارهای برقرار شده را استحکام بخشید و گسترش داد. بویژه تقابل بین شهر و ده (شهر برتری اقتصادی بر روستا داشت)

و یک تقسیم کار سوم هم که ویژه خود تمدن بود و اهمیت تعین کننده‌ای داشت بدان افزوده شد : طبقه‌ای ایجاد شد که بدون شرکت در تولید، منحصراً به مبادله محصولات اشتغال داشت. « تجار »

تجار بدون هیچ شرکتی در تولید، اداره تولید را تماماً غصب می‌کند و از نظر اقتصادی تولید کنندگان را تحت انقیاد خویش در می‌آورد، طبقه‌ای که خود را به عنوان واسطه غیر قابل چشم پوشی بین دو تولید کننده‌(بزرگ و کوچک) در می آورد و هر دو را استثمار می‌نماید. به این بهانه که تولید کنندگان را از زحمت و خطرات مبادله نجات می‌دهد. وبرای محصولات آن‌ها بازارهای دوردست پیدا کند.

در این دوره پول فلزی و سکه مضروب مورد استفاده قرار گرفت .

بعد از فروش کالاها در برابر پول، وام دادن پول فرا رسید، که بهره و رباخواری را به همراه داشت.

در کنار ثروت به شکل کالاها و برده‌ها، در کنار ثروت به شکل پول ، ثروت به شکل زمین نیز بوجود آمد. زمین دیگر کالائی شد که می‌توانست به فروش رود و یا به وثیقه نهاده شود. و هنوز چیزی از مالکیت خصوصی نگذشته بود، که توسط انسان هایِ متمدنِ مبتکر!!! گروگذاری به‌وجود آمد.

همانطوری که زناکاری و فحشا به دنبال تک‌همسری روان بودند، همین طور هم از این پس، رباخواری به ثروت خصوصی و گروگذاری به مالکیت زمین چسبید.


بدین ترتیب گسترش تجارت، پول فلزی، رباخواری، مالکیت و گروگذاری زمین، از یکسو با تراکم و تمرکز ثروت در دست یک طبقه کوچک همراه بود و از سوی دیگر، با فقر روزافزون توده‌ها، و توده فزونی یابنده فقرا.

تیره در برابر عناصر نوینی که بدون دخالت او رشد کرده بودند، ناتوان بود. و به دلیل اینکه دیگر اعضا یک تیره یا قبیله، در یک سرزمین واحد با هم زندگی نمی‌کردند.

تیره ها و قبیله ‌ها درهم آمیخته شده بودند؛ در همه جا بردگان، وابستگان و بیگانگان در میان شهروندان زندگی می‌کردند.


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن‌های تیره‌ای در مقابل این توده‌ها به صورت ارگان‌‌های انحصاری و ممتاز جلوه می‌کردند؛ چیزی که در اصل یک دموکراسی به‌طور طبیعی به وجود آمده بود، به یک اشرافیت نفرت‌انگیز مبدل شده بود. بالاخره اساسنامه تیره‌ای از جامعه برخاسته بود که هیچ نوع تناقض درونی را نمی‌شناخت، و فقط برای چنین جامعه‌ای پذیرفته شده بود. هیچ نیروی اجباری، به‌جز افکار عمومی وجود نداشت.

ولی اکنون جامعه‌ای به وجود آمده بود که به نیروی تمامی شرایط اقتصادی موجودیتش، می‌بایست به آزادمردان و بردگان ، به ثروتمندان استثمارگر و فقرای استثمار شونده، تقسیم شود. جامعه‌ای که نه‌تنها قادر به آشتی دادن این تناقض ها نبود، بلکه مجبور بود که آنها را بیش از پیش به سوی انفجار براند.

چنین جامعه ای تنها می‌توانست در یک حالت مبارزه مداوم و آشکار این طبقات بر علیه یکدیگر، و یا تحت سلطه یک نیروی سومی وجود داشته باشد، که در عین‌حال که به صورت ظاهر فوق طبقاتی که در مبارزه با یکدیگر بودند قرار داشت، از برخوردهای علنی آنها ممانعت می‌کرد، و تنها یک مبارزه طبقاتی –حداکثر در زمینه اقتصادی ، به شکل به اصطلاح قانونی – را مجاز می شمرد ساخت تیره‌ای از حد سودمندیش بیشتر زیسته بود. و در اثر تقسیم کار و نتیجه آن،یعنی تقسیم جامعه‌ به طبقات، متلاشی و مطرود شد. جای آن‌را دولت گرفت.
  • دولت
«دولت به هیچ‌وجه نیروئی نیست که از خارج به جامعه تحمیل شده باشد، و نیز دولت بر خلاف ادعای هگل (تحقق ایدهء اخلاق) و (نمودار و تحقق عقل ) نیست. دولت محصول جامعه در پلهء معینی از تکامل آنست؛ وجود دولت اعترافی است به این که این جامعه سردرگم تضاد‌های لاینحلی با خود گردیده و به نیروهای متقابل آشتی ناپذیری منشعب شده است که خلاص از آن در ید قدرتش نیست. و برای اینکه این نیروهای متقابل یعنی این طبقات دارای منافع اقتصادی متضاد در جریان مبارزه‌ای بی‌ثمر یکدیگر و خود جامعه را نبلعد، نیروئی لازم آمد که ظاهراً مافوق جامعه قرار گرفته باشد، نیروئی که از شدت تصادمات بکاهد و آنرا در چهارچوب «نظم» محدود سازد. همین نیروئی که از درون جامعه برون آمده ولی خود را مافوق آن قرار می‌دهد و بیش از پیش با آن بیگانه می‌شود – دولت است.)

انگلس در اینجا نقش تاریخی و اهمیت دولت را با وضوح کامل بیان کرده است. دولت محصول و تجلی آشتی ناپذیری تضاد‌های طبقاتی است.

دولت در آنجا، در آن زمان و در حدودی پدید می آید که تضادهای طبقاتی در آنجا و در آن حدود دیگر نمی تواند آشتی پذیر باشد. وبالعکس وجود دولت ثابت می کند که تضاد‌های طبقاتی آشتی ناپذیرند.

طبق نظر مارکس، اگر آشتی طبقات ممکن بود دولت نمی‌توانست نه پدید آید و نه پایدار بماند.

ایدئولوگ‌های بورژا و خرده بورژا، با استناد به مارکس چنین می‌گویند که این دولت است که طبقات را آشتی می‌دهد. طبق نظر مارکس : دولت ارگان سیادت طبقاتی، ارگان ستمگری یک طبقه بر طبقه دیگر و حاکی از ایجاد نظمی است که این ستمگری را با تعدیل تصادمات طبقات، قانونی و استوار می‌سازد.

طبق نظر سیاستمداران خرده‌ بورژوا، نظم همان آشتی طبقات است نه ستمگری یک طبقه به طبقه‌ای دیگر، تعدیل تصادمات معنایش آشتی است نه محروم ساختن طبقات ستمکش از وسائل و طرق معین مبارزه برای برانداختن ستمگران.

دموکراسی خرده بورژائی هرگز قادر به درک این مطلب نیست که دولت ارگان سیادت طبقه معینی است که با قطب مقابل خود (طبقه‌ی مخالف) نمی تواند آشتی‌پذیر باشد.

(به دلیل متضاد بودن منافع دو طبقه‌ی اصلی یعنی سرمایه‌داران که بدنبال بهره‌کشی بیشتر استفاده بیشتر از نیروی انسانی کارگران با حداقل دستمزد و در نتیجه سود بیشتر هستند و کارگران - به وجود آورندگان اصلی سرمایه- به دنبال دستمزد بیشتر مصرف نیروی کمتر و در نتیجه سهیم شدن در سرمایه‌ای که تولید می‌کنند می باشند و اینجا به نیرویی فراتر از این دوطبقه نیاز است تا قوانینی را وضع کند و از شدت برخوردهای این دو طبقه بکاهد)

وجه تمایز دولت با سازمان ژابس (طایفه یاclan ) سابق اولاً عبارتست از تقسیم‌بندی اتباع دولت بر‌حسب تقسیمات ارضی ...)


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومین علامت ممیزه – ایجاد قدرت حاکمه‌ی اجتماعی است که اکنون دیگر با اهالی که خود خویشتن را به صورت نیروی مسلح متشکل می سازند مستقیماً منطبق نیست این قدرتِ حاکمه‌یِ اجتماعیِ خاص از این نظر ضروری است. که زمان انشعاب جامعه به طبقات دیگر وجود سازمانِ مسلحِ خودکارِ اهالی محال شده است.... این قدرتِ حاکمه‌یِ اجتماعی در هر کشوری وجود دارد .

این قدرت تنها مرکب از افراد مسلح نیست بلکه ضمائمی نیز دارد. از قبیل زندان‌ها و انواع موسسات قهریه که جامعه‌ي دارای سازمان طایفه‌ای ( ‌clan ) از آن بی‌خبر بود

دولت آلت استثمار طبقه‌ی ستمکش است .

برای تأمین هزینه قدرتِ حاکمه‌یِ اجتماعیِ خاص، که مافوق جامعه قرار دارد . مالیات‌ها و وام‌های دولتی لازم است .

مستخدمین دولتی که از قدرت اجتماعی و حق اخذ مالیات برخوردارند. به عنوان مقامات جامعه، مافوق قرار می‌گیرند . آن احترام آزاد و داوطلبانه‌ای که برای مقامات جامعه‌ی طایفه ای قائل بودند اکنون دیگر برای اینان – حتی اگر هم می‌نوانستند آنرا بدست آورند کافی نیست قوانین ویژه‌ای درباره‌ی قدس و مصونیت و مقام مسئول بودن و مستخدمین دولتی وضع می‌شود.

از آنجا که انگیزه‌ی پیدایش دولت لزوم لگام زدن برتقابل طبقات بوده از آنجا که در عین‌حال خود دولت ضمن تصادم این طبقات به وجود آمده است لذا بر وفق قائده کلی این دولت طبقه‌ای است که از همه نیرومند‌تر بوده و دارای سلطه‌ی اقتصادی است و به یاری سلطه‌ی اقتصادی دارای سلطه‌ی سـ*ـیاسی نیز می‌شود و بدین طریق وسائل نوینی برای سرکوب و استعمارى طبقه‌یِ ستمکش بدست می آورد.

تنها دولت ایام باستان و دوران فئودال ارگان استعمار بردگان و سرف‌ها نبود بلکه دولت انتخابی کنونی هم آلت استعمار کارمزدوری از طرف سرمایه است ولی استثناً دوره‌هایی پیش می‌آید که در آن طبقات به آنچنان توازنی از حیث نیرو می‌رسند که قدرتِ حاکمه‌يِ‌ دولتی موقتاً نسبت به هر دو طبقه یک نوع استقلالی بدست می‌آورد و ظاهراً میانجی آنان به نظر می‌رسد.

انگلس چنین ادامه می دهد در جمهوری دموکراتیک ثروت به‌طور غیر مستقیم و به همین سبب مطمئن‌تر از قدرت خود استفاده می‌کند. یعنی اولاً به وسیله‌ی رشوه‌دهی مستقیم به مستخدمین (امریکا) ثانیاً به وسیله‌ی عقد اتفاق میان دولت و بورس .

در حال حاضر امپریالیسم وسلطه‌ی بانک‌ها به هر دو شیوه‌ی دفاع از قدرتِ مطلقِ ثروت و جامه‌ي عمل پوشاندن به این قدرت در هر نوع جمهوری دموکراتیک تا مرحله‌ی یک هنر خارق‌العاده تکامل بخشیده اند.

قدرتِ مطلقِ ثروت در جمهوری دموکراتیک از این لحاظ مطمئن‌تر است که در این رژیم سرمایه داری با لفافه‌ی سـ*ـیاسی زشت پوشانده نمی‌شود. جمهوری دموکراتیک بهترین لفافه سـ*ـیاسی ممکن برای سرمایه‌داری است و بهمین جهت هم سرمایه پس از بدست آوردن این بهترین لفافه برای قدرت خود را بر پایه‌ای آنچنان مطئن و موثق مبتنی می‌سازد که هیچ‌گونه تغییر و تبدیل افراد و ادارات و احزاب در جمهوری دموکراتیک بورژوازی این قدرت را متزلزل نمی‌سازد .

انگلس در مشهورترین اثر خود از نظریاتش این نتیجه‌ی کلی را می گیرد:

پس دولت از ازل وجود نداشت جوامعی بودند که کار خود را بدون آن از پیش می‌بردند و از دولت و قدرتِ‌دولتی تصوری نداشتند در مرحله‌ی معینی از تکامل اقتصادی که ناگزیر با تقسیم جامعه به طبقات مربوط بود وجود دولت به علت این تقسیم ضروری شد.


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 

ASaLi_Nh8ay

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/20
ارسال ها
7,644
امتیاز واکنش
13,283
امتیاز
428
محل سکونت
خیابآن بَهآر | کوچه اُردی‌بهشت | پِلآکِ 1
زمان حضور
82 روز 4 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
اکنون ما با گام هائی سریع به آنچنان مرحله‌ای از تکامل تولید نزدیک می‌شویم که در آن وجود این طبقات نه تنها ضرورت خود را از دست داده بلکه به مانع مستقیم تولید مبدل می‌شود. طبقات با همان نازگزیری که در گذشته پدید شدند ناپدید خواهند شد. به ناپدید شدن طبقات دولت نیز ناگزیر ناپدید خواهد گردید جامعه‌ای که تولید را براساس اشتراک آزاد و متساوی مولدین شیوه‌ی نوین تنظیم خواهد کرد. تمام ماشین دولتی را به آنجاوی خواهد فرستاد که در آن زمان جای واقعی آن است به موزه‌ی آثار عتیق در کنار دوک نخریسی وتبر مفرغی.

در پایان باز‌هم اشاره می کنیم که دولت بدون ارجاع به اقتصاد قابل توضیح دادن نیست دولت وقتی بوجود می آید که چیزی برای گرفتن از کسی وجود داشته باشد وقتی تمام وقت بشر صرف این می شد تا شکمش را سیر کند نه کسی هست که وقت آزادی داشته باشد و نه چیزی برای گرفتن وجود دارد که بتوان گرفت در نتیجه تمام قوه قهریه دولت زمانی لازم می‌شود که یک اضافه محصولی وجود داشته باشد که بتوان از یکی گرفت و به یکی داد و دولت می‌شود ابزار گرفتن اضافه محصول از کسی و دادن آن به کسی دیگر .دولت ابزای آن کسی که می‌گیرد، می‌شود.

درنتیجه‌ مقوله استثمار باید وجود داشته باشد تا دولت باشد و اضافه محصول باید باشد تا دولت باشد.

مارکس از ازخودبیگانگی صحبت می‌کند. از این واقعیتی که ما هر کدام یک فردیم و در مقابل یک پدیده‌ای مثل جامعه که با ما روبروست و ما حس می‌کنیم با یک نیروی قوی‌ای بیرون از خودمان روبرو هستیم که باید معاشمون خود را از او بگیریم، اجازه حرف زدن و فکر‌کردن رو بگیریم عمرمان و اجازه‌ی زندگی را هم از او بگیریم یه کاری کنیم یا پولی بدیم که بهداشت و خدمات بهداشتی به ما دهد .

پدیده‌ای که در توجه ما جامعه نامیده می شود و این جامعه به صورت یک نیروی خارجی با ما روبرو می‌شود. از دورتر که نگاه کنیم این نیروی خارجی مخلوق دست خود ماست.

اساس تئوری از خودبیگانگی مارکس این است که چگونه خود این شیوه‌ی اقتصادی – اجتماعی و تولیدی بشر، که بشر تلاشش برای بقاء آنرا به وجود آورد تبدیل می شود به یک نیرویی علیه خودش، و ما بدون درک شیوه‌ی تولید نمی‌توانیم این خصلت جامعه‌ی امروز رو بفهمیم .

شیوه‌ء تولیدی عبارت‌است از نحوه‌ی که ما تولید اجتماعی رو سازمان می‌دهیم و بر مبنای آن نحوه‌یی که ما تولید رو سازمان می دهیم مناسبات مابین آدمها، افکار آدمها و تمام زندگی روبنایی، حقوقی، سـ*ـیاسی، هنری و ادبی و ... انسان را شکل می‌دهیم.

این شیوه‌ی تولید یک شیوه‌ی زندگی است شیوه‌ی تولید اساس درک تاریخ است در تولید و بازتولید مادی زیست خود انسان‌ها ناگزیر وارد روابطی می‌شوند که مستقل از ارادهء آنهاست و این روابط، روابط تولیدی هستند که در هر مقطع و هر دوره وجود دارد.

شیوه‌ي تولیدی فقط یه شیوه‌ی به اصطلاح فیزیکی رابـ*ـطه با طبیعت و ساختن چیزی نیست این تمام شیوه‌ی زندگی ماست اولین نکته درون تئوری ماتریالیسم تاریخی مقوله شیوه‌ی تولید است.


انجمن رمان 98
انجمن رمان 98 | برترین انجمن رمان نویسی
رمان 98


روند نکامل اجتماعی طبقات و دولت

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا