خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
اسم رمان: برایم بخند
نویسنده: zary کاربر انجمن رمان ۹۸
ناظر: Ryhwn
ژانر: عاشقانه، طنز
خلاصه: گاهی وقتا توی زندگی یه چیزایی رو قبول می‌کنی که برات گرون تموم می‌شه. اما به خاطر کسی که حالا همه‌ی زندگیت شده مجبوری انتخاب کنی! من نرخ بازار رو نمی‌دونم؛ نمی‌دونم اینکارم واسم گرون تموم می‌شه یا ارزون! اما اینا مهم نیست. مهم کسیه که به خاطرش همه کار می‌کنم.


در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 13 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
مقدمه: تو زندگیم اونقدر غرق مسخره بازی و شیطنت بودم که نفهمیدم کی بزرگ شدم! بزرگ شدن یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم آماده باشه واسه دست‌اندازای زندگی. من؟ من حتی یه بارم به اونا فکر نکردم. من برای بزرگ شدن آماده نبودم. من حتی اگه می‌دونستم قراره بیفتم تو دست انداز باز هم بیخیال بودم و کار خودم رو می‌کردم. آدم ریسک‌پذیری زیاد نبودم. اما فکر می‌کردم دنیا باهام کاری نداره. حالا افتادم تو دست‌انداز!فهمیدم دنیا بی‌رحم‌تر از این حرفاست. شایدم دنیا یه چیزی از من گرفت یه چیز بهتر داد. ولی فکر کنم همه چیز تقصیر چرخ زندگیه که من افتادم تو دست‌انداز. حالا دیگه تو زندگیم همه‌ش دنبال دست‌انداز می‌گردم. حالا یه سوال بیشتر تو ذهنم نیست؛ چرا؟ چرا رفت؟ مگه من براش کافی نبودم؟ نه نبودم! چون اگر براش کافی بودم خدا هم جلوش رو می‌گرفت نمی‌رفت. سوالم فقط همینه، چرا؟ چرا؟ چرا؟ ولی هیچ وقت نخواستم بدونم. هیچ وقت نپرسیدم.


در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 13 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
به نام خالق عشق که نگذاشت چیزی جای پاک عشق را بگیرد
پارت اول :

صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شدم. یواش خاموشش کردم. رفتم تو دستشویی توی اتاقم صورتم رو شستم و بعد مسواک زدم. اومدم دم پنجره یه خمیازه کشیدم. با آب پاش گل‌ها رو آب دادم. موهام رو شونه کردم.

نه نه صبر کنید. نمی‌خوام همین اول کاری بهتون دروغ بگم. خوب از الان دیگه بهتون دروغ نمی‌گم. بریم:


خوابیده بودم. صدای زنگ گوشی بیدارم کرد. وای خدا لعنت کنه هر کی این موقع زنگ می‌زنه. بدون اینکه گوشی رو نگاه کنم برداشتم و گفتم:
-الو هان؟
-سلام چطوری؟ خوبی؟
-شما کی باشین؟
-مسخره بازی در نیار آریام.
-آریا کدوم خریه؟
-بابا اسمم آریاست. آریا رو نمیشناسی؟
-ببخشید ما خری به نام آریا نداشتیم خودتو زود معرفی کن.
-وای یاس ولم کن. آسمان کجاست؟
-آسمان کدوم خریه؟
-خر؟ خواهرته!
-اوا راست میگی؟ اهان اره خواهرمه.
-خوب؟ کجاست؟
-قبرستون!
-وا یاسی؟ چته؟ چه بی ادب شدی.
-خوب راست میگم رفت ختم زن دوست بابام. منم باهاشون رفتم ولی خوابم میومد برگشتم خوابیدم. الانم تو خواب ناز بودم. شما عین خر آقا جعفر اومدی وسط خوابم!
-آها می‌خواستم ازش آدرس تئاترشونو بگیرم. راستی تو چیکار کردی با عکاسیت؟
-من؟ هیچ چی فعلا بهمون واسه پایان نامه یه چیزایی گفتن ولی هنوز رسما نگفتن ببریم براشون.
-باشه کاری نداری؟
-نه به بقال سر کوچمون می‌سپارمت بای.
-برو بچه.

دوباره خوابیدم. ۱۰ دقیقه بعد با صدای مامان اینا بیدار شدم.


در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 13 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
پارت دوم :

-سلام مامانی
-سلام عزیزم.
-خوش گذشت بدون من؟
آسمان گفت:
-آخه دختر کدوم آدمی تو قبرستون بهش خوش میگذره؟
-به تو که بد نگذشت. پسرخوشگلا همه اونجا بودن.
-یاسی تو حرف نزنی نمیگن لالی! اصلا تو چی میگی هان؟

کل کل کردن با آسو اصلا کار جالبی نبود. یه دختری که بیست و شش سالشه و هنوز همون دخترِ غرغروست. اما هر چقدر هم نکبت باشه بازم دوست صمیمی و همدم همیشه ام حساب میشه.
گوشیم زنگ خورد. رفتم طبقه‌ بالا. در اتاقو باز کردم و رفتم گوشیمو برداشتم‌. چه امروز زنگ خورم زیاد شده. سال به سال کسی بهم زنگ نمیزد. شماره ناشناس بود! برداشتم.
-الو سلام خوبی؟ خوبم.
-سلام خانم خوشبخت. ممنونم. من مهدوی هستم. اگر یادتون باشه آقای حدادی استاد دانشگاه یه چند وقتی غیبت داشتن. ایشون به دلیل کسالت نمیتونن تشریف بیارن اما بنده جایگزین ایشون هستم. از این پس شما پایان نامه تون رو به بنده ارائه بدید.
-آهان سلام. من اسمم یاسِ. بهم میگن یاسی. ولی وقتایی که میخوان جدی حرف بزنن بهم میگن یاسمین. البته که اسمم یاسمین نیست. اما اونا این رو متوجه نمیشن.
-خانم خوشبخت بنده از شما نخواستم اسمتون رو بگین. اما بازهم ممنون. کاری ندارین؟
-آقای مهدوی شما نخواستین اما برای آشنایی بیشتر لازم دونستم بگم.
-این دلیل شما بنده رو قانع نکرد.
-اشکالی نداری. خدانگهدار.

قطع کردم. چقدر مرد پررویی بود. فکر کنم یه پنجاه سالی سنش بود.
دوباره رفتم پایین. آسمان رو صدا زدم. داشت تو لپ تاپش فیلم دانلود میکرد. نگاهم کرد.
-هان؟ چی میگی یاسی؟
-آسمان میشه تو پایان نامه کمکم کنی؟
-هنوز که زوده.
-میدونم ولی میخوام زود تموم شه بره.
-باشه. فردا تا شب کمکت میکنم. اما دیگه وقت ندارما. پس فردا باید برم تئاتر.
-تئاتر؟ راستی آریا بهم زنگ زد. آدرس تئاترتون رو میخواست.
-آره. به خودم هم زنگ زد.
-باشه.

رفتم تو اتاقم. آریا پیام داد. نوشته بود فردا صبح بریم کوه دوتایی. کارم داره؟


در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 13 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
《یاسی》
پارت سوم:

رفتم یکم تو اینستا چرخیدم. رفتم تو پیج آریا. خیره شدم به عکسش. آریا یه پسر خوشتیپ و خوشگل بود! از بچه گیام باهم دیگه بودیم. اون همبازی بچه گیم بود. آریا همسن آسمان بود. همیشه وقتی بچه بودم تو بازیا جر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
《یاسی》
پارت چهارم:

-اینجا چی کار میکنی؟
-خودت اینجا چی کار میکنی؟
-سوالم رو با سوال جواب نده ها!
داد بلندی زد و گفت:
-اینجا چیکار میکنی؟
-داشتم از اینجا رد میشدم.
یه نگاه به لباسام کرد و گفت:
-با لباس خواب؟
-آره
تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 12 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
《یاسی》
پارت پنجم:


-یاسی. یاسی پاشو.
با صدای خوابالویی گفتم:
-چته؟ چی میگی؟
-پاشو ساعت دهِ
-خوب باشه به من چه
-وای تو چقدر خنگیا! باید بری کوه خودت گفتی دیشب میخوای با آریا بری کوه.
-کوه؟ آهان آره ولی کی گفته ساعت ده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 11 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
《یاسی》
پارت ششم:


هنینطور که داشت نفس نفس میزد صدام زد:
-یاسی؟
-هوم؟
-حدا لعنتت کنه
-با منی؟
-پس با کیم؟ خب تو مارو تا اینجا زجرکش کردی
-آهان. عیب نداره خاطره میشه
-یاسی؟
-هان؟
-میشه چشمات رو ببندی؟
-نه.
-وا! چرا؟
-محض...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 11 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمان 98 | دانلود رمان
《یاسی》
پارت هفتم:


درسته همه رفتن خوابیدن. اما من نخوابیدم‌. چراغ اتاقم رو خاموش کردم و لپ تابم رو روشن کردم تا فیلم ببینم. فیلم راجب یه دختری بود که خیلی انسان بیشعوریِ. دخترِ همش به این و اون متلک میگه. بعد خودش یه روزی به فلاکت میشینه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 9 نفر دیگر

Zahramatin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/4/20
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
266
امتیاز
123
محل سکونت
مثلث برمودا
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان نویسی | دانلود رمان جدید ایرانی
《یاسی》
پارت هشتم:

-آسو
-هان؟
-من واقعا فکر نکردم اما جواب مثبت دادم. ببین مثلا من همین الانم نمیدونم دوستش دارم یا نه
-داری راجب کی حرف میزنی؟
-عمم
-عه؟
-گمشو آسو دارم راجب آریا حرف میزنم
-آهان
-خب
-چی خب؟
-وا آسو چقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان برایم بخند | zahramatin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 10 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا