خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله؛ به نام مقدّس حضرت دوست که جانم فدای اوست:roseb:

خلاصه و مفید: نقدهاتون رو دوست :flowerb:

نام رمان: سیتا

نویسنده: سارا اکبری

ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمّایی و ... :)
مقدمه:
سیاره ای گرد که در مرکزش حرارتی سرخ بر افراشته بود .... در افسانه ها می گویند حرارتش غیر قابل کنترل بود و وسعتش وصف ناپذير ...
می گویند اهالی سیاره برای کم کردن این حرارت افول ناپذیر، دست به دامان اهورای بزرگ شدند و او تنها یک راه پیشنهاد داد ...
خارج کردن حرارت با ماده ای ناشناخته و مرموز
در افسانه آمده است این کار بسیار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود این ماده در اذهان عمومی هنوز ناشناخته و مقهور بود ... طوری که در سنن قدیمی اهالی از این ماده دوری می کردند و آنرا منحوس و مایه ی بدیمنی می دانستند و گاه برای دور کردن بلایا، با سوزاندن این ماده از اهورای بزرگ طلب بخشش می کردند ...
اما اهورای بزرگ خارج از سنن کاری خواسته بود ... و آن آغشته کردن دست های بزرگان به این ماده بود!...
اهالی برای بررسی وسعت این مشکل به نزد بزرگان سیاره رفتند
آنجا مردی بود به نام رکابد
وی مردی مومن و اهل عبادت بود و روزی نبود که نزد اهورا به ستایش برنخواسته باشد ...
رکابد در نزد اهالی به بالاترین درجه ی اعتماد رسیده بود و وقتی رکابد حرف می زد اهالی سند را امضا شده مهر می کردند ....
و آن روز رکابد گفت:
فردا بالای کوه می رویم و آن را آزاد می کنیم
این ماده تنها راه نجات ماست
و آن ماده نامی نداشت جز
سیتـــــــــــــــــــــــــــــــــــا ...
:sorrow:


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، MĀŘÝM، SheRviN DoKhT و 4 نفر دیگر

elnaź вαnσσ

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
2/2/20
ارسال ها
541
امتیاز واکنش
4,709
امتیاز
228
سن
23
زمان حضور
47 روز 14 ساعت 25 دقیقه
سم الله رحمن الرحیم
نقد رمان سیتا

اول ازهمه از اسم این رمان شروع میکنیم
خب سیتا معانی متفاوتی داره.
در دین هندو، همسر راما، آواتار یا مظهری از خداوند ویشنو؛ شخصیتی در حماسۀ رامایانا که اسوۀ پاکدامنی و مهربانی است.
همینطور که گفته شد، هم اسم دخترانه به معنی جهان وگیتی است و هم همسر یکی خدایان هندو در هند است.
ربط این اسم با رمان همچنان گنگ است. اگر ماده ای که از آن نام بردید که سیتا بود یک موجود زنده باشد قابل قبول است اما اگر اگر صرفا یک ماده باشد باتوجه به معانی که گفتم کمی غیرمنتظره و غیرقابل باوره، چون خواننده با شنیدن اسم سیتا یاد یک آدم یا دختر میوفته وانتظار برخورد با یک شخصیت را در قصه داره و وقتی بفهمه که این اسم یک مادست شاید دیگه نخواد به خوندن ادامه داستان ادامه بده اما اگر دلیل محکمی دارین برای انتخاب این اسم حتما ذکر کنید و ابهامات رو برای خواننده برطرف کنین
یکی از نکته های جالب که دیدم این بود که رمان خلاصه نداشت. مگه میشه؟ مگه داریم؟
رمان بدون خلاصه مثل یک سوسیس بندریه بدون تندی میمونه. همینقدر بی مزه.
خلاصه ای رو حتما برای رمانتون بنویسید. خلاصه باید جذاب و شفاف ودرعین حال مبهم باشه، یعنی جوری باشه که خواننده با خوندن خلاصه کنجکاو بشه به خوندن ادامه داستان و با خودش بگه بقیش چی میشه؟ سعی کنید از... در خلاصه استفاده نکنید چون خلاصه رو نامرتب نشون میده. یک خلاصه مختصر و مفید.
و اما مقدمه
مقدمه ای که برای داستان نوشته بودید هیچ ربطی به ژانر های ذکر شده نداشت، مقدمه شما یک رمان تخیلی رو نشون میداد، اما ژانرهای شما عاشقانه، اجتماعی، معمایی + سه نقطه که اصلا منظورتون رو از سه نقطه نمی‌فهمم. شناسنامه رمان باید کامل باشه، اینکه شما از سه نقطه توی نوشتن ژانرها استفاده کنید شاید جذاب باشه اما خواننده رو نسبت به نویسنده بی اعتماد میکنه. جوری که خواننده باخودش میگه "ای بابا این نویسنده هم تکلیفش باخودش مشخص نیست، ژانرش یه چیز دیگس مقدمش ی چیز".
این هم برطرف بشه لطفا.
می‌رسیم سر ژانرها.
ژانر عاشقانه و معمایی که فعلا مبهمه چون تازه اول داستانه و من مطمئنم که بعدا این ابهام برطرف میشه.
اما ژانر اجتماعی داستان رو کاملا توی چندپارت اول نشون داده بودین و این از مزایای این رمانه، این که فرهنگسازی برای تکدی گری رو از زبون شخصیت داستان و به عنوان باور یک فرد به خواننده تزریق میکنید بسیار جذاب بود و من که لـ*ـذت بردم و باید بگم اعتقاد خودم هم درباره تکدی گرها همین هست.
شروع داستان جذاب بود و با ایده پرتاب ذهن خواننده وسط حادثه رئیس و منشی و شرکت پیزا تاحدودی برام جذاب بود.
کلیشه ای تکراری و خسته کننده.
اول اینکه چرا بیشتر رئیس شرکتا باید اندامی باشند و اکثرا هم یا خیلی با منشیشون گرم میگیرن یا خیلی بد رفتار میکنن؟ نمیشه یک رئیس با منشیش رفتار عادی داشته باشه؟
این یک کلیشه.
اما ایده جذابی که توی رمانتون به چشم میومد این بود که مثل بقیه رمانا ساده نبود. مثلا چرا حتما باید توی آبسرد کنا آب باشه؟ خب می‌تونه آبمیوه باشه، این خلاق بودن ذهن نویسنده رو میرسونه.
شخصیت پردازی توی داستان نشون از قلم قوی نویسنده میداد، امیر حسین یک شخصیت اخمو و بداخلاق و پراز غم وغصه و مهران یک شخصیت الکی خوش و تاحدودی بالهوس بود. و منشی هم که یک شخصیت افاده ای رو نشون میداد.
اما می‌رسیم به توصیفات
توصیفات داستان چه از لحاظ مکانی و چهره، متوسط بودن و اگر شما این دو رو توی رمان بهتر جلوه بدید قطعا رمان خیلی قشنگ تر میشه، توصیفات رو به حالت قطره چکانی باید به خواننده تزریق کرد، نه اینکه یهو کلی اطلاعات رو توسر خواننده فرو کنی، چون قطعا فراموش می‌کنند. توصیفاتی مثل چهره امیرحسین و خونش و شرکت و بقیه چیزا رو همراه با داستان نشون بده.
فضا سازی داستان خوب بود و خواننده با خوندن داستان خیلی راحت میتونه با شخصیت امیرحسین ارتباط برقرار کنه و خودشو جاش بذاره چون غم وغصه هاش خیلی خوب نشون داده شده بود.
باور پذیری
خب توی داستان چیز غیرقابل باوری وجود نداشت غیرازاینکه شما توی ژانر از تخیلی نام نبرده بودید اما مقدمه کاملا تخیلی بود.
نام هاي ب کاربرده شده مثل آسمان ابری و... هم خواننده رو به سمت ژانر تخیلی سوق میداد، اما خبری از تخیل توی قسمت ژانر نبود.
خسته نباشید


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~HadeS~، ^moon shadow^، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سم الله رحمن الرحیم
نقد رمان سیتا

اول ازهمه از اسم این رمان شروع میکنیم
خب سیتا معانی متفاوتی داره.
در دین هندو، همسر راما، آواتار یا مظهری از خداوند ویشنو؛ شخصیتی در حماسۀ رامایانا که اسوۀ پاکدامنی و مهربانی است.
همینطور که گفته شد، هم اسم دخترانه به معنی جهان وگیتی است و هم همسر یکی خدایان هندو در هند است.
ربط این اسم با رمان همچنان گنگ است. اگر ماده ای که از آن نام بردید که سیتا بود یک موجود زنده باشد قابل قبول است اما اگر اگر صرفا یک ماده باشد باتوجه به معانی که گفتم کمی غیرمنتظره و غیرقابل باوره، چون خواننده با شنیدن اسم سیتا یاد یک آدم یا دختر میوفته وانتظار برخورد با یک شخصیت را در قصه داره و وقتی بفهمه که این اسم یک مادست شاید دیگه نخواد به خوندن ادامه داستان ادامه بده اما اگر دلیل محکمی دارین برای انتخاب این اسم حتما ذکر کنید و ابهامات رو برای خواننده برطرف کنین
یکی از نکته های جالب که دیدم این بود که رمان خلاصه نداشت. مگه میشه؟ مگه داریم؟
رمان بدون خلاصه مثل یک سوسیس بندریه بدون تندی میمونه. همینقدر بی مزه.
خلاصه ای رو حتما برای رمانتون بنویسید. خلاصه باید جذاب و شفاف ودرعین حال مبهم باشه، یعنی جوری باشه که خواننده با خوندن خلاصه کنجکاو بشه به خوندن ادامه داستان و با خودش بگه بقیش چی میشه؟ سعی کنید از... در خلاصه استفاده نکنید چون خلاصه رو نامرتب نشون میده. یک خلاصه مختصر و مفید.
و اما مقدمه
مقدمه ای که برای داستان نوشته بودید هیچ ربطی به ژانر های ذکر شده نداشت، مقدمه شما یک رمان تخیلی رو نشون میداد، اما ژانرهای شما عاشقانه، اجتماعی، معمایی + سه نقطه که اصلا منظورتون رو از سه نقطه نمی‌فهمم. شناسنامه رمان باید کامل باشه، اینکه شما از سه نقطه توی نوشتن ژانرها استفاده کنید شاید جذاب باشه اما خواننده رو نسبت به نویسنده بی اعتماد میکنه. جوری که خواننده باخودش میگه "ای بابا این نویسنده هم تکلیفش باخودش مشخص نیست، ژانرش یه چیز دیگس مقدمش ی چیز".
این هم برطرف بشه لطفا.
می‌رسیم سر ژانرها.
ژانر عاشقانه و معمایی که فعلا مبهمه چون تازه اول داستانه و من مطمئنم که بعدا این ابهام برطرف میشه.
اما ژانر اجتماعی داستان رو کاملا توی چندپارت اول نشون داده بودین و این از مزایای این رمانه، این که فرهنگسازی برای تکدی گری رو از زبون شخصیت داستان و به عنوان باور یک فرد به خواننده تزریق میکنید بسیار جذاب بود و من که لـ*ـذت بردم و باید بگم اعتقاد خودم هم درباره تکدی گرها همین هست.
شروع داستان جذاب بود و با ایده پرتاب ذهن خواننده وسط حادثه رئیس و منشی و شرکت پیزا تاحدودی برام جذاب بود.
کلیشه ای تکراری و خسته کننده.
اول اینکه چرا بیشتر رئیس شرکتا باید اندامی باشند و اکثرا هم یا خیلی با منشیشون گرم میگیرن یا خیلی بد رفتار میکنن؟ نمیشه یک رئیس با منشیش رفتار عادی داشته باشه؟
این یک کلیشه.
اما ایده جذابی که توی رمانتون به چشم میومد این بود که مثل بقیه رمانا ساده نبود. مثلا چرا حتما باید توی آبسرد کنا آب باشه؟ خب می‌تونه آبمیوه باشه، این خلاق بودن ذهن نویسنده رو میرسونه.
شخصیت پردازی توی داستان نشون از قلم قوی نویسنده میداد، امیر حسین یک شخصیت اخمو و بداخلاق و پراز غم وغصه و مهران یک شخصیت الکی خوش و تاحدودی بالهوس بود. و منشی هم که یک شخصیت افاده ای رو نشون میداد.
اما می‌رسیم به توصیفات
توصیفات داستان چه از لحاظ مکانی و چهره، متوسط بودن و اگر شما این دو رو توی رمان بهتر جلوه بدید قطعا رمان خیلی قشنگ تر میشه، توصیفات رو به حالت قطره چکانی باید به خواننده تزریق کرد، نه اینکه یهو کلی اطلاعات رو توسر خواننده فرو کنی، چون قطعا فراموش می‌کنند. توصیفاتی مثل چهره امیرحسین و خونش و شرکت و بقیه چیزا رو همراه با داستان نشون بده.
فضا سازی داستان خوب بود و خواننده با خوندن داستان خیلی راحت میتونه با شخصیت امیرحسین ارتباط برقرار کنه و خودشو جاش بذاره چون غم وغصه هاش خیلی خوب نشون داده شده بود.
باور پذیری
خب توی داستان چیز غیرقابل باوری وجود نداشت غیرازاینکه شما توی ژانر از تخیلی نام نبرده بودید اما مقدمه کاملا تخیلی بود.
نام هاي ب کاربرده شده مثل آسمان ابری و... هم خواننده رو به سمت ژانر تخیلی سوق میداد، اما خبری از تخیل توی قسمت ژانر نبود.
خسته نباشید
الناز جانم بی نهایت ممنونم؛ و همه ی نقد هات بجاست و مفید :roseb:


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، ^moon shadow^ و 4 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
به نام آنکه من و تو هر دو می‌پرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان سیتا
نام و مقدمه‌ی سیتا ژانر فانتزی یا علمی-تخیلی را القا می‌کرد اما هیچ یک از این‌ها از ژانرها نبودند. ربط مقدمه به داستان را درک نمی‌کنم اما شاید هنوز برای قضاوت زود باشد. رمان شما خلاصه نداشت، بهتر است خلاصه‌ای تحریر شود. ژانرها با سه نقطه به پایان رسیده بود علاقه‌ی شما به سه نقطه را نمی‌فهمم. ژانر باید تکمیل باشد.
معرفی کاراکتر: امیرحسین بهاروند 28 ساله ... فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه های داخلی ... مجرد و بسیار باهوش ... از کودکی به نقاشی علاقه ی فراوان داشته و هنوز هم دارد ... بسیار عبوس و تند خو ... بسیار متموّل ولی به دلائلی افسرده!
این رسم متداول انیمه‌هاست که لحظه‌ی ورود کاراکتر به داستان لحظه‌ای صحنه متوقف شده و کاراکتر معرفی می‌شود اما در رمان...! مهارت یک رمان‌نویس زمانی آشکار می‌شود که این اطلاعات را آرام آرام به وسیله‌ی اتفاقات به خواننده بدهد. مجرد بودن امیرحسین که در بحثش با مهران مشخص شد، هوشش هم در دیدار اولش با اکراد. عبوس و تندخو بودنش از فریادهایش بر سر منشی‌ها برداشت می‌شود و افسرده بودنش نیز در لحظات سرخوشی که با آسمان حرف میز‌ند مشخص است. با آن ماشین و خانه و آیفون هم که نمی‌تواند از لحاظ مالی ضعیف باشد، می‌تواند؟ فکر نمی‌کنم برای نویسنده‌ای که تمام این‌ها را با اتفاق نشان داده نشان دادن سن، رشته‌ی تحصیلی و علاقه به نقاشی سخت بوده باشد پس این معرفی کاراکتر دیگر برای چیست؟
حیدری و علیزاده‌ی داستان کجا هستند؟ چرا اثری از کارکنان دیگر شرکت نیست؟ یعنی فقط امیرحسین است و منشی و آسمان؟ راستی، طبق برداشت من امیرحسین و آسمان دارند عاشق می‌شوند اما عشق منشی و مدیرعامل دیگر فوق کلیشه‌ای شده است.
بهتر بود این شرح حال امیرحسین و شرح حال آسمان نباشد. همان *** به خودی خود گویای مطلب هست و با وجود اینکه زاویه دید برتر استفاده شده این پاس کاراکتر حسی شبیه زاویه دید اول شخص به من می‌داد که خوب درست نبود.
آنقدر از سه نقطه استفاده شده بود که من یکی را آزار می‌داد. علاقه‌ی وافری به سه نقطه دارید که غنای متن را پایین می‌آورد.
معرفی کاراکتر : آسمان ... 19 ساله .... دیپلم تجربی..... مجرد و بسیار شکننده ... تمام دغدغه ی ذهنی اش سیر کردن شکم خانواده اش است .....آرزو های زیادی دارد که در دفتر آرزوهایش نوشته ... اعتقادش بر این است که روزی به همه اشان خواهد رسید .... چون او یکی از معتقدان قانون جاذبه است ....
اینجا باز هم معرفی کاراکتر داشتیم. مجرد بودن که از خانه‌ی پدر بودن معلوم است، شکننده بودن هم که از اشک‌هایش نمایان شد. دغدغه‌ی ذهنی هم با تلاش و التماس بسیار برای کار و بحث با علی و عباس مشخص شد. اعتقاد به قانون جاذبه هم در قسمت شکر به خاطر موهایش مشخص شد. سن و تحصیلات را هم در متن می‌گنجاندید خیلی بهتر از این معرفی کاراکتر بود. بارها بحث کرده‌ام که دنیای انیمه و رمان از زمین تا آسمان تفاوت دارد و اینگونه چیزها که در انیمه و مانهوآ و مانگا درست است در رمان نقص به حساب می‌آید.
شخصیت‌پردازی تا حدودی کلیشه‌ای ما را با مردی ثروتمند اما نه خوشبخت همراه می‌کند و دختری که برای نان شب خانواده‌اش جان می‌کند. پسر داستان ما مغرور، بداخلاق و از خود راضی است و دختر داستان مظلوم، ساده و مهربان و گاهی اوقات هم مصمم. زیادی استفاده شده.
اعتماد آسمان به امیرحسین کمی گیج‌کننده اما قابل درک بود. خوب ابتدا که مجبور بود و کسی جز امیرحسین نمی‌توانست به دادش برسد و شبی که در اتاق او بود و امیرحسین آسیبی به او وارد نکرد می‌توانست اعتماد او را ساخته باشد. توصیفات خیلی ضعف داشت. فقدان توصیفات در رمان شما به چشم می‌خورد. من هیچ نظری ندارم چهره‌ی امیرحسین چطور است. آسمان را توصیف کردید اما آنقدر یکهویی که من بار اول به عنوان خواننده یاد نداشتم و بار دوم که به عنوان منتقد رمان را می‌خواندم یادم ماند.
فلسفه‌ی امیرحسین را دوست دارم. خاص است و جدید. اما خوب، شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای بر این مسئله تاثیر گذاشته و ارزشش را پایین آورده. حتما باید پسر داستان قدبلند و عضلانی باشد؟ حتما باید دختر داستان ریزه میزه و ظریف باشد؟ نباشد داستان شکل نمی‌گیرد؟
مادرش سفارش کرده بود به جای آن مجسمه ی سیاه ببر نفرت انگیزی که می گویی شکسته آن گلدان سبز را بگذار تا هر روز صبح، چشم صابکارت بخوره بهش خلقش باز شه..
اینجا متن ادبی محاوره‌ای شده. اگر می‌خواستید این بخش محاوره‌ای باشد می‌توانستید دیالوگ مادر را مستقیم به یاد آسمان بیاورید اما به این شکل اشتباه است.
بخش آبمیوه را دوست داشتم. یک ویژگی منحصربه‌فرد به امیرحسین داده بود که مطمئنم خواننده اگر نام رمان و کاراکترها را هم فراموش کند این آبمیوه توی آب سردکن ریختن را فراموش نمی‌کند.
به طور کلی می‌توان گفت رمانی زیبا، غنی از فلسفه و جذاب، با هدف، اما با ایراداتی که نمی‌توان نادیده گرفت.
قلمتان مانا
۱۳۹۹/۱/۲۵
کادر نقد رمان۹۸


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، mahaflaki و 3 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام آنکه من و تو هر دو می‌پرستیم، آنکه به جسم روح و جان و به ذهن اندیشه و خیال بخشید؛ خدا
نقد و بررسی رمان سیتا
نام و مقدمه‌ی سیتا ژانر فانتزی یا علمی-تخیلی را القا می‌کرد اما هیچ یک از این‌ها از ژانرها نبودند. ربط مقدمه به داستان را درک نمی‌کنم اما شاید هنوز برای قضاوت زود باشد. رمان شما خلاصه نداشت، بهتر است خلاصه‌ای تحریر شود. ژانرها با سه نقطه به پایان رسیده بود علاقه‌ی شما به سه نقطه را نمی‌فهمم. ژانر باید تکمیل باشد.
معرفی کاراکتر: امیرحسین بهاروند 28 ساله ... فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه های داخلی ... مجرد و بسیار باهوش ... از کودکی به نقاشی علاقه ی فراوان داشته و هنوز هم دارد ... بسیار عبوس و تند خو ... بسیار متموّل ولی به دلائلی افسرده!
این رسم متداول انیمه‌هاست که لحظه‌ی ورود کاراکتر به داستان لحظه‌ای صحنه متوقف شده و کاراکتر معرفی می‌شود اما در رمان...! مهارت یک رمان‌نویس زمانی آشکار می‌شود که این اطلاعات را آرام آرام به وسیله‌ی اتفاقات به خواننده بدهد. مجرد بودن امیرحسین که در بحثش با مهران مشخص شد، هوشش هم در دیدار اولش با اکراد. عبوس و تندخو بودنش از فریادهایش بر سر منشی‌ها برداشت می‌شود و افسرده بودنش نیز در لحظات سرخوشی که با آسمان حرف میز‌ند مشخص است. با آن ماشین و خانه و آیفون هم که نمی‌تواند از لحاظ مالی ضعیف باشد، می‌تواند؟ فکر نمی‌کنم برای نویسنده‌ای که تمام این‌ها را با اتفاق نشان داده نشان دادن سن، رشته‌ی تحصیلی و علاقه به نقاشی سخت بوده باشد پس این معرفی کاراکتر دیگر برای چیست؟
حیدری و علیزاده‌ی داستان کجا هستند؟ چرا اثری از کارکنان دیگر شرکت نیست؟ یعنی فقط امیرحسین است و منشی و آسمان؟ راستی، طبق برداشت من امیرحسین و آسمان دارند عاشق می‌شوند اما عشق منشی و مدیرعامل دیگر فوق کلیشه‌ای شده است.
بهتر بود این شرح حال امیرحسین و شرح حال آسمان نباشد. همان *** به خودی خود گویای مطلب هست و با وجود اینکه زاویه دید برتر استفاده شده این پاس کاراکتر حسی شبیه زاویه دید اول شخص به من می‌داد که خوب درست نبود.
آنقدر از سه نقطه استفاده شده بود که من یکی را آزار می‌داد. علاقه‌ی وافری به سه نقطه دارید که غنای متن را پایین می‌آورد.
معرفی کاراکتر : آسمان ... 19 ساله .... دیپلم تجربی..... مجرد و بسیار شکننده ... تمام دغدغه ی ذهنی اش سیر کردن شکم خانواده اش است .....آرزو های زیادی دارد که در دفتر آرزوهایش نوشته ... اعتقادش بر این است که روزی به همه اشان خواهد رسید .... چون او یکی از معتقدان قانون جاذبه است ....
اینجا باز هم معرفی کاراکتر داشتیم. مجرد بودن که از خانه‌ی پدر بودن معلوم است، شکننده بودن هم که از اشک‌هایش نمایان شد. دغدغه‌ی ذهنی هم با تلاش و التماس بسیار برای کار و بحث با علی و عباس مشخص شد. اعتقاد به قانون جاذبه هم در قسمت شکر به خاطر موهایش مشخص شد. سن و تحصیلات را هم در متن می‌گنجاندید خیلی بهتر از این معرفی کاراکتر بود. بارها بحث کرده‌ام که دنیای انیمه و رمان از زمین تا آسمان تفاوت دارد و اینگونه چیزها که در انیمه و مانهوآ و مانگا درست است در رمان نقص به حساب می‌آید.
شخصیت‌پردازی تا حدودی کلیشه‌ای ما را با مردی ثروتمند اما نه خوشبخت همراه می‌کند و دختری که برای نان شب خانواده‌اش جان می‌کند. پسر داستان ما مغرور، بداخلاق و از خود راضی است و دختر داستان مظلوم، ساده و مهربان و گاهی اوقات هم مصمم. زیادی استفاده شده.
اعتماد آسمان به امیرحسین کمی گیج‌کننده اما قابل درک بود. خوب ابتدا که مجبور بود و کسی جز امیرحسین نمی‌توانست به دادش برسد و شبی که در اتاق او بود و امیرحسین آسیبی به او وارد نکرد می‌توانست اعتماد او را ساخته باشد. توصیفات خیلی ضعف داشت. فقدان توصیفات در رمان شما به چشم می‌خورد. من هیچ نظری ندارم چهره‌ی امیرحسین چطور است. آسمان را توصیف کردید اما آنقدر یکهویی که من بار اول به عنوان خواننده یاد نداشتم و بار دوم که به عنوان منتقد رمان را می‌خواندم یادم ماند.
فلسفه‌ی امیرحسین را دوست دارم. خاص است و جدید. اما خوب، شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای بر این مسئله تاثیر گذاشته و ارزشش را پایین آورده. حتما باید پسر داستان قدبلند و عضلانی باشد؟ حتما باید دختر داستان ریزه میزه و ظریف باشد؟ نباشد داستان شکل نمی‌گیرد؟
مادرش سفارش کرده بود به جای آن مجسمه ی سیاه ببر نفرت انگیزی که می گویی شکسته آن گلدان سبز را بگذار تا هر روز صبح، چشم صابکارت بخوره بهش خلقش باز شه..
اینجا متن ادبی محاوره‌ای شده. اگر می‌خواستید این بخش محاوره‌ای باشد می‌توانستید دیالوگ مادر را مستقیم به یاد آسمان بیاورید اما به این شکل اشتباه است.
بخش آبمیوه را دوست داشتم. یک ویژگی منحصربه‌فرد به امیرحسین داده بود که مطمئنم خواننده اگر نام رمان و کاراکترها را هم فراموش کند این آبمیوه توی آب سردکن ریختن را فراموش نمی‌کند.
به طور کلی می‌توان گفت رمانی زیبا، غنی از فلسفه و جذاب، با هدف، اما با ایراداتی که نمی‌توان نادیده گرفت.
قلمتان مانا
ممنونم نرگس جانم؛ نقدت خیلی خوب بود و مفید عزیزم:roseb:


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

Narges_Alioghli

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/1/20
ارسال ها
486
امتیاز واکنش
13,869
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار
زمان حضور
84 روز 17 ساعت 20 دقیقه
ممنونم نرگس جانم؛ نقدت خیلی خوب بود و مفید عزیزم:roseb:
از رمان خیلی لـ*ـذت بردم ببخشید که کمی تند شد


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، آیدا رستمی و 2 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
از رمان خیلی لـ*ـذت بردم ببخشید که کمی تند شد
اول اینکه خیلی خوشحالم که هستی و حضور سبزت رو می بینم دوما عزیز دلم نقد به تند بودنش جذذذذاب میشه ... عزیزی و نقد خیلی عالی بود مخصوصا اون دیالوگ عجیب! که واقعا یه بام و دو هوا شده بود و مشخص نبود محاوره ایِ یا ادبیه! تصحیحش کردم و این نقطه ی قوتِ نقدت که به جزئیات دقت می کنی رو خیلی سپاس:aiwan_light_give_heart2:


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، ^moon shadow^ و یک کاربر دیگر

Asal_Zinati

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/2/20
ارسال ها
593
امتیاز واکنش
19,814
امتیاز
303
محل سکونت
دیوار..
زمان حضور
129 روز 11 ساعت 21 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد رمان سیتا
نقد رو از اسم رمان شروع می‌کنم؛ سیتا به معنای جهان و گیتی، اسمی که مرا کنجکاو کرد تا رمان رو بخونم و از کلمه‌ی سیتا سر در بیارم! تا به اینجای رمان، این اسم ربط خاصی نداشت اما مقدمه، اسم رو پوشش می‌داد.
یکی از نکات تعجب‌آور رمان سیتا نبود خلاصه بود! خلاصه یکی از معیارهای رمان‌نویسی است و نبودن آن یعنی مشکل در رمان! حتما برای رمان خود خلاصه‌ای خوب و استاندارد بنویسید، یک خلاصه‌ی مناسب که مبهم و گنگ باشه و خواننده رو کنجکاو به خواندن رمان کنه! پیشنهاد می کنم خلاصه رو برخلاف مقدمه در مورد قسمت‌های رئالیسم رمان بنویسید تا خواننده قبل از خواندن رمان، ایده‌ی محوی از آن داشته باشد.
البته به این نکته توجه کنید که خلاصه، مقدمه، ژانرها، اسم و جلد باید باهم مرتبط باشند، چیزی که در رمان سیتا وجود نداشت؛ ژانرها یک چیز می‌گفتند مقدمه یک چیز دیگر، همه رو یکدست کنید!
مثلا مقدمه که شما آن رو تخیلی نوشتید، اگر قرار است در ادامه‌ی رمان، از تخیل در نوشتن استفاده کنید (با توجه به مقدمه) حتما ژانر "فانتزی" رو به ژانرهای دیگر اضافه کنید. با اضافه کردن این ژانر، مقدمه و ژانرها با اسم رمان مرتبط میشوند، خلاصه رو هم بر همین اساس بنویسید!
البته ایده‌ای در مورد ژانر معمایی و عاشقانه ندارم، ولی اجتماعی رو شاهد بودم؛ فقر و تنگدستی خانواده آسمان و فال‌فروشی و گل‌فروشی در خیابان(هر چند کمرنگ بود) بیانگر این ژانر بودند!
و البته جلد رمان که کاملا با مقدمه تناقض داشت!
امیدوارم متوجه‌ی منظور من شده باشید، اسم، خلاصه، مقدمه‌، ژانر و جلد، پنج عنصر رمان‌نویسی هستند که باید با هم مرتبط باشند.
خب، از این بحث بیرون می‌آیم و به شروع رمان می‌پردازیم، همراه با امیرحسین در شرکت!
پس از خواندن پارت اول رمان برای من سوالی پیش اومد.
چند رمان به موضوع شرکت پرداختند؟ چند شروع را در شرکت خواندیم؟ شاهد چند رمان بودیم که کاراکترها، یا رئیس بودند با منشی و مدیرعامل؟
قطعا خیلی زیاد؛ طوری که انگار، هیچ شغل دیگری برای قشر ثروتمند وجود ندارد! اگر هدف شما از انتخاب این شغل، نشان دادن ثروت و قدرت امیرحسین بود، امیرحسین می‌توانست با توجه به علاقه‌اش، یک نقاش ماهر و ثروتمند باشد که نمایشگاه خودش را دارد! هر چند که دیگر دیر ‌شده است زیرا محور اصلی رمان همین شرکت بود و بس!
اما اگر بحث کلیشه رو کنار بگذاریم، حقیقتا نویسنده به خوبی توانست فضای شرکت رو به نمایش بگذارد و حس همزادپنداری رو میان خواننده و کاراکترها ایجاد کند و به طوری‌که در همان پارت اول، خواننده همراه رمان می‌شود.
اما یک نکته...
معرفی کاراکتر: امیرحسین بهاروند 28 ساله ... فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه های داخلی ... مجرد و بسیار باهوش ... از کودکی به نقاشی علاقه ی فراوان داشته و هنوز هم دارد ... بسیار عبوس و تند خو ... بسیار متموّل ولی به دلائلی افسرده!
به این جمله دقت کنید.
"به من نگو ماه می‌درخشد؛ درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده!"
مفهوم این جمله از آنتوان چخوف، نشان دادن به جای مستقیم بیان کردن است؛ ویژگی‌ها و خلقیات کاراکترها باید نشان داده شود، آرام آرام در طی رمان و این، در مورد رمان سیتا نیز صدق می‌کند!
نگویید امیرحسین فلان سال سن دارد و فلان مدرک! بلکه آن را در ری‌اکشن‌های مختلف به خواننده نشان دهید!
به جرعت می‌تونم بگم حتی اگه شما، این چند خط رو نمی‌نوشتید باز ما متوجه‌ی خلقیات امیرحسین می‌شدیم، شما به خوبی به ما نشان دادید امیرحسین فردی‌ست عصبی، تندخو و جدی که فلسفه‌ای متفاوت دارد!
برای مثال می‌توانم به شخصیت مهران اشاره کنم، شخصیتی که شما نیامدید مثل این دو کاراکتر، توصیفش کنید بلکه با رفتارهای مهران، او را به ما شناسایی کردید که فردی‌ست بی‌دغدغه و شاد و یک حامی برای امیرحسین! پس این چند خط رو پاک کنید و سعی کنید با "نشان دادن" امیرحسین رو به ما بشناسونید!
معرفی کاراکتر : آسمان ... 19 ساله .... دیپلم تجربی..... مجرد و بسیار شکننده ... تمام دغدغه ی ذهنی اش سیر کردن شکم خانواده اش است .....آرزو های زیادی دارد که در دفتر آرزوهایش نوشته ... اعتقادش بر این است که روزی به همه اشان خواهد رسید .... چون او یکی از معتقدان قانون جاذبه است ....
دقیقا مثل توضیحات بالا، آسمان هم باید آرام آرام شناسایی شود. مثلا آسمان می‌توانست به اتاقش برود و دفتر آرزوهایش رو باز کند، کمی از آن را بخواند و بعد با خودش بگوید که آره، قانون جاذبه و...
این رو بدست شما نویسنده‌ی عزیز می‌سپارم تا به بهترین نحو ممکن برسونید!
البته یک مورد دیگر را هم اضافه کنم، سر در نمیارم چرا نویسندگان فکر می‌کنند تمام منشی‌ها یا باید با آرایش‌های غلیظ و رفتارهای نادرست باشند یا فقیر و بدبخت؟ این رو به هیچ وجه قبول ندارم!
خب، کمی جلوتر می‌رویم و تغییر راوی را از امیرحسین به آسمان مشاهده می‌کنیم؛ اول اینکه نیازی به نوشتن "شرح حال فلانی" نیست! چرا؟ چون زاویه دید دانای کل است، گذشته از این نویسنده باید آنقدر ماهر باشد تا بدون نوشتن" شرح حال" خواننده رو متوجه تغییر راوی کند!
سخت است، ولی نشدنی هم نیست! تصور کنید که شما شرح حال آسمان ابری رو ننوشتید، آیا خواننده متوجه میشود که راوی تغییر کرده است؟ بله!
حال آیا متوجه میشود این تغییر از امیرحسین به آسمان است؟ باز هم بله، شما به خوبی با توصیف احساسات و حال و هوای آسمان توانستید این تغییر راوی رو نشان بدهید‌؛ پس شرح حال‌ها رو پاک کنید و با هنر خود تغییر راوی رو به نمایش بگذارید!
از بحث راوی که بگذریم به آسمان ابری می‌رسیم...
آسمان ابری جزو کاراکترهای اصلی رمان بود که حقیقتا به خوبی تصویر پردازی شده بود؛ مخصوصا در ریکشن اول، خارج شدن از شرکت! سادگی و ناراحتی در تمامی کلمات مشهود بود و آسمان رو ساده، غمگین ولی امیدوار به نمایش می‌گذاشت، آسمانی که امیدوار بود با رفتن چند باره به شرکت، دل امیرحسین را به رحم بیارد و اجازه‌ی کار کردن در شرکت را از او بگیرد!
در واقع این توصیف احساسات بود که آسمان رو انقدر به ما نزدیک کرد، احساسات و حالت کاراکترها به خوبی در رمان نشان داده شدند و اگر نویسنده، در توصیف چهره (که ضعیف بود) و توصیف مکان هم همینطور عمل کند، می‌شود گفت رمان سیتا، از توصیفات خوبی برخوردار است!
اما چند نکته...
قسمتی که آسمان به خانه‌اش رفت و برادران او به ما معرفی شدند، فاصله‌ی سنی بین برادران گفته ‌شد اما سن آنها خیر! بهتر است سن برادران نیز گفته شود البته من پیشنهاد می‌کنم شما فقط سن یکی از برادران (بزرگ‌ترین یا کوچک‌ترین) را بگویید و محاسبه بقیه رو به خواننده بسپارید!
نکته‌ی دیگر رمان رها، برادرزاده‌ی چهارده ساله‌ی امیرحسین بود! مگر قرار نبود دو هفته‌ی دیگر به ایران بی‌آید؟ یا آمده و رفته و نویسنده اهمیتی به این قسمت نداده‌ است و یا همچنان این دوهفته تمام نشده است که طبق محاسبات من، این‌چنین نیست! امیدوارم این قسمت هم مورد بررسی نویسنده، قرار بگیرد!
و اما یکی از نکات مثبتی که در رمان سیتا دیدم، استفاده از اسامی ساده برای کاراکترها بود، نویسنده‌ی رمان سیتا مثل اکثر نویسنده‌ها، مثلا برای بالا بردن سطح رمانش از اسامی عجیب‌غریب و ناشناخته استفاده نکرد و با استفاده از اسامی ساده نظیر آسمان، مهران و امیرحسین باورپذیری رمان رو تا حد مقبول بالا برد و من، ممنون نویسنده هستم چون این رو که نویسنده‌ها از اسامی عجیب و... استفاده می‌کنند رو قبول ندارم!
گموشزد نکات ویرایشی کار منتقد نیست ولی شما استفاده‌ی وافری از (...) سه نقطه دارید و این، مورد قبول نیست؛ سعی کنید علائم نگارشی رو جایگزین (...) ها کنید!
خب، سیر رمان رو تا قسمت زنگ زدن آسمان به امیرحسین ادامه می‌دهیم.
این قسمت رمان عجیب بود ولی نه تا حدی که نشود پذیرفت، اما قسمت عجیب‌تر ماجرا، خوابیدن آسمان بود، آن هم یک خواب عمیق...
به آسمان حمله شده است و امیرحسین با تحقیر و تمسخر فراوان او را به خانه‌اش می‌برد، آسمان سردرگم است و کار خود را اشتباه می‌داند، به هرحال وارد خانه‌ی یک مرد غریبه شده و قطعا پدرش اگر او شب در خانه نباشد نگران خواهد شد! با این همه دغدغه فکری برای آسمان، آیا او می‌تواند خواب عمیقی داشته باشد؟
قطعا خیر؛ حتی اگر در را قفل کرده باشد!
و قسمت عجیب‌تر وقتی‌ست که ما هیچ پارتی رو در توصیف حالت خانواده‌ی آسمان، پس از یک شب به خانه نیومدن وی، نمی‌بینیم! این یعنی تمام نگرانی‌ها و ترس‌های آسمان پوچ بوده است، شاید هم نویسنده این قسمت رو مهم نمی‌دانست که اگر این‌چنین است، پیشنهاد می‌کنم حتما قسمتی رو به این بپردازید!
و رمان می‌گذرد و می‌گذرد و با هر کلمه‌ی آن، خواننده کنجکاوتر می‌شود تا رمان رو ادامه بدهد و سر از موضوع و مخصوصا ژانر معمایی و فانتزی آن سر در بیاورد! ژانر عاشقانه که تا حدودی معلوم است!
این رمان به همه عزیزان پیشنهاد می‌شود
99/1/25
کادر نقد رمان 98


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: MĀŘÝM، SheRviN DoKhT، BlueMσOη و 3 نفر دیگر

س اکبری

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
30/3/20
ارسال ها
119
امتیاز واکنش
2,654
امتیاز
213
سن
42
زمان حضور
2 روز 14 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد رمان سیتا
نقد رو از اسم رمان شروع می‌کنم؛ سیتا به معنای جهان و گیتی، اسمی که مرا کنجکاو کرد تا رمان رو بخونم و از کلمه‌ی سیتا سر در بیارم! تا به اینجای رمان، این اسم ربط خاصی نداشت اما مقدمه، اسم رو پوشش می‌داد.
یکی از نکات تعجب‌آور رمان سیتا نبود خلاصه بود! خلاصه یکی از معیارهای رمان‌نویسی است و نبودن آن یعنی مشکل در رمان! حتما برای رمان خود خلاصه‌ای خوب و استاندارد بنویسید، یک خلاصه‌ی مناسب که مبهم و گنگ باشه و خواننده رو کنجکاو به خواندن رمان کنه! پیشنهاد می کنم خلاصه رو برخلاف مقدمه در مورد قسمت‌های رئالیسم رمان بنویسید تا خواننده قبل از خواندن رمان، ایده‌ی محوی از آن داشته باشد.
البته به این نکته توجه کنید که خلاصه، مقدمه، ژانرها، اسم و جلد باید باهم مرتبط باشند، چیزی که در رمان سیتا وجود نداشت؛ ژانرها یک چیز می‌گفتند مقدمه یک چیز دیگر، همه رو یکدست کنید!
مثلا مقدمه که شما آن رو تخیلی نوشتید، اگر قرار است در ادامه‌ی رمان، از تخیل در نوشتن استفاده کنید (با توجه به مقدمه) حتما ژانر "فانتزی" رو به ژانرهای دیگر اضافه کنید. با اضافه کردن این ژانر، مقدمه و ژانرها با اسم رمان مرتبط میشوند، خلاصه رو هم بر همین اساس بنویسید!
البته ایده‌ای در مورد ژانر معمایی و عاشقانه ندارم، ولی اجتماعی رو شاهد بودم؛ فقر و تنگدستی خانواده آسمان و فال‌فروشی و گل‌فروشی در خیابان(هر چند کمرنگ بود) بیانگر این ژانر بودند!
و البته جلد رمان که کاملا با مقدمه تناقض داشت!
امیدوارم متوجه‌ی منظور من شده باشید، اسم، خلاصه، مقدمه‌، ژانر و جلد، پنج عنصر رمان‌نویسی هستند که باید با هم مرتبط باشند.
خب، از این بحث بیرون می‌آیم و به شروع رمان می‌پردازیم، همراه با امیرحسین در شرکت!
پس از خواندن پارت اول رمان برای من سوالی پیش اومد.
چند رمان به موضوع شرکت پرداختند؟ چند شروع را در شرکت خواندیم؟ شاهد چند رمان بودیم که کاراکترها، یا رئیس بودند با منشی و مدیرعامل؟
قطعا خیلی زیاد؛ طوری که انگار، هیچ شغل دیگری برای قشر ثروتمند وجود ندارد! اگر هدف شما از انتخاب این شغل، نشان دادن ثروت و قدرت امیرحسین بود، امیرحسین می‌توانست با توجه به علاقه‌اش، یک نقاش ماهر و ثروتمند باشد که نمایشگاه خودش را دارد! هر چند که دیگر دیر ‌شده است زیرا محور اصلی رمان همین شرکت بود و بس!
اما اگر بحث کلیشه رو کنار بگذاریم، حقیقتا نویسنده به خوبی توانست فضای شرکت رو به نمایش بگذارد و حس همزادپنداری رو میان خواننده و کاراکترها ایجاد کند و به طوری‌که در همان پارت اول، خواننده همراه رمان می‌شود.
اما یک نکته...
معرفی کاراکتر: امیرحسین بهاروند 28 ساله ... فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه های داخلی ... مجرد و بسیار باهوش ... از کودکی به نقاشی علاقه ی فراوان داشته و هنوز هم دارد ... بسیار عبوس و تند خو ... بسیار متموّل ولی به دلائلی افسرده!
به این جمله دقت کنید.
"به من نگو ماه می‌درخشد؛ درخشش نور را در شیشه‌ای شکسته نشانم بده!"
مفهوم این جمله از آنتوان چخوف، نشان دادن به جای مستقیم بیان کردن است؛ ویژگی‌ها و خلقیات کاراکترها باید نشان داده شود، آرام آرام در طی رمان و این، در مورد رمان سیتا نیز صدق می‌کند!
نگویید امیرحسین فلان سال سن دارد و فلان مدرک! بلکه آن را در ری‌اکشن‌های مختلف به خواننده نشان دهید!
به جرعت می‌تونم بگم حتی اگه شما، این چند خط رو نمی‌نوشتید باز ما متوجه‌ی خلقیات امیرحسین می‌شدیم، شما به خوبی به ما نشان دادید امیرحسین فردی‌ست عصبی، تندخو و جدی که فلسفه‌ای متفاوت دارد!
برای مثال می‌توانم به شخصیت مهران اشاره کنم، شخصیتی که شما نیامدید مثل این دو کاراکتر، توصیفش کنید بلکه با رفتارهای مهران، او را به ما شناسایی کردید که فردی‌ست بی‌دغدغه و شاد و یک حامی برای امیرحسین! پس این چند خط رو پاک کنید و سعی کنید با "نشان دادن" امیرحسین رو به ما بشناسونید!
معرفی کاراکتر : آسمان ... 19 ساله .... دیپلم تجربی..... مجرد و بسیار شکننده ... تمام دغدغه ی ذهنی اش سیر کردن شکم خانواده اش است .....آرزو های زیادی دارد که در دفتر آرزوهایش نوشته ... اعتقادش بر این است که روزی به همه اشان خواهد رسید .... چون او یکی از معتقدان قانون جاذبه است ....
دقیقا مثل توضیحات بالا، آسمان هم باید آرام آرام شناسایی شود. مثلا آسمان می‌توانست به اتاقش برود و دفتر آرزوهایش رو باز کند، کمی از آن را بخواند و بعد با خودش بگوید که آره، قانون جاذبه و...
این رو بدست شما نویسنده‌ی عزیز می‌سپارم تا به بهترین نحو ممکن برسونید!
البته یک مورد دیگر را هم اضافه کنم، سر در نمیارم چرا نویسندگان فکر می‌کنند تمام منشی‌ها یا باید با آرایش‌های غلیظ و رفتارهای نادرست باشند یا فقیر و بدبخت؟ این رو به هیچ وجه قبول ندارم!
خب، کمی جلوتر می‌رویم و تغییر راوی را از امیرحسین به آسمان مشاهده می‌کنیم؛ اول اینکه نیازی به نوشتن "شرح حال فلانی" نیست! چرا؟ چون زاویه دید دانای کل است، گذشته از این نویسنده باید آنقدر ماهر باشد تا بدون نوشتن" شرح حال" خواننده رو متوجه تغییر راوی کند!
سخت است، ولی نشدنی هم نیست! تصور کنید که شما شرح حال آسمان ابری رو ننوشتید، آیا خواننده متوجه میشود که راوی تغییر کرده است؟ بله!
حال آیا متوجه میشود این تغییر از امیرحسین به آسمان است؟ باز هم بله، شما به خوبی با توصیف احساسات و حال و هوای آسمان توانستید این تغییر راوی رو نشان بدهید‌؛ پس شرح حال‌ها رو پاک کنید و با هنر خود تغییر راوی رو به نمایش بگذارید!
از بحث راوی که بگذریم به آسمان ابری می‌رسیم...
آسمان ابری جزو کاراکترهای اصلی رمان بود که حقیقتا به خوبی تصویر پردازی شده بود؛ مخصوصا در ریکشن اول، خارج شدن از شرکت! سادگی و ناراحتی در تمامی کلمات مشهود بود و آسمان رو ساده، غمگین ولی امیدوار به نمایش می‌گذاشت، آسمانی که امیدوار بود با رفتن چند باره به شرکت، دل امیرحسین را به رحم بیارد و اجازه‌ی کار کردن در شرکت را از او بگیرد!
در واقع این توصیف احساسات بود که آسمان رو انقدر به ما نزدیک کرد، احساسات و حالت کاراکترها به خوبی در رمان نشان داده شدند و اگر نویسنده، در توصیف چهره (که ضعیف بود) و توصیف مکان هم همینطور عمل کند، می‌شود گفت رمان سیتا، از توصیفات خوبی برخوردار است!
اما چند نکته...
قسمتی که آسمان به خانه‌اش رفت و برادران او به ما معرفی شدند، فاصله‌ی سنی بین برادران گفته ‌شد اما سن آنها خیر! بهتر است سن برادران نیز گفته شود البته من پیشنهاد می‌کنم شما فقط سن یکی از برادران (بزرگ‌ترین یا کوچک‌ترین) را بگویید و محاسبه بقیه رو به خواننده بسپارید!
نکته‌ی دیگر رمان رها، برادرزاده‌ی چهارده ساله‌ی امیرحسین بود! مگر قرار نبود دو هفته‌ی دیگر به ایران بی‌آید؟ یا آمده و رفته و نویسنده اهمیتی به این قسمت نداده‌ است و یا همچنان این دوهفته تمام نشده است که طبق محاسبات من، این‌چنین نیست! امیدوارم این قسمت هم مورد بررسی نویسنده، قرار بگیرد!
و اما یکی از نکات مثبتی که در رمان سیتا دیدم، استفاده از اسامی ساده برای کاراکترها بود، نویسنده‌ی رمان سیتا مثل اکثر نویسنده‌ها، مثلا برای بالا بردن سطح رمانش از اسامی عجیب‌غریب و ناشناخته استفاده نکرد و با استفاده از اسامی ساده نظیر آسمان، مهران و امیرحسین باورپذیری رمان رو تا حد مقبول بالا برد و من، ممنون نویسنده هستم چون این رو که نویسنده‌ها از اسامی عجیب و... استفاده می‌کنند رو قبول ندارم!
گموشزد نکات ویرایشی کار منتقد نیست ولی شما استفاده‌ی وافری از (...) سه نقطه دارید و این، مورد قبول نیست؛ سعی کنید علائم نگارشی رو جایگزین (...) ها کنید!
خب، سیر رمان رو تا قسمت زنگ زدن آسمان به امیرحسین ادامه می‌دهیم.
این قسمت رمان عجیب بود ولی نه تا حدی که نشود پذیرفت، اما قسمت عجیب‌تر ماجرا، خوابیدن آسمان بود، آن هم یک خواب عمیق...
به آسمان حمله شده است و امیرحسین با تحقیر و تمسخر فراوان او را به خانه‌اش می‌برد، آسمان سردرگم است و کار خود را اشتباه می‌داند، به هرحال وارد خانه‌ی یک مرد غریبه شده و قطعا پدرش اگر او شب در خانه نباشد نگران خواهد شد! با این همه دغدغه فکری برای آسمان، آیا او می‌تواند خواب عمیقی داشته باشد؟
قطعا خیر؛ حتی اگر در را قفل کرده باشد!
و قسمت عجیب‌تر وقتی‌ست که ما هیچ پارتی رو در توصیف حالت خانواده‌ی آسمان، پس از یک شب به خانه نیومدن وی، نمی‌بینیم! این یعنی تمام نگرانی‌ها و ترس‌های آسمان پوچ بوده است، شاید هم نویسنده این قسمت رو مهم نمی‌دانست که اگر این‌چنین است، پیشنهاد می‌کنم حتما قسمتی رو به این بپردازید!
و رمان می‌گذرد و می‌گذرد و با هر کلمه‌ی آن، خواننده کنجکاوتر می‌شود تا رمان رو ادامه بدهد و سر از موضوع و مخصوصا ژانر معمایی و فانتزی آن سر در بیاورد! ژانر عاشقانه که تا حدودی معلوم است!
این رمان به همه عزیزان پیشنهاد می‌شود
99/1/25
کادر نقد رمان 98
سلام و بسیار ممنونم نقاد عزیز که اسمت رو نمی دونم ولی دوست داشتنی هستی؛ نقد هات به دیده ی منت قبول عزیز دلم:roseb: فقط یک نکته در مورد برادر زاده ی امیرحسین در یکی از پارت ها توضیح داده شده در افکار امیرحسین که چرا دیگه نیومد؛ نقد دوست داشتنی شما قشنگ بود:aiwan_light_give_rose:


نقد و بررسی رمان سیتا | س اکبری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، MĀŘÝM، SheRviN DoKhT و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا