خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
"دوستت دارم" ولی با ترس و پنهانی

که پنهان کردن یک عشق یعنی اوج ویرانی!


دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما

نجابت می کند مانند بانو های ایرانی. . .


تحمل کردن این راز از من سخت و دشوار است

که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی


غمت را میخورد هر شب دل نازک تر از شیشه

تو سنگی را نمی خواهی کنار شیشه بنشانی!


مرا باور کنی شاید به راه عشق برگردم

نه از این دست باورهای مردم در مسلمانی!


"عزیزم دوستت دارم" غم این جمله را دیدی ؟!

تفاوت دارد این سیلاب با شب های بارانی....​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
به کجا پر بزنم ؟! من که پرم ریخته است

شهر آوار شده و روی سرم ریخته است !


من به شوق قفس ات آمده ام ، در بگشا

وعده ی دانه مده ، دور و برم ریخته است


سر کشیدم که دل دوست نرنجد ، چه کنم ؟!

زهر در ساغر من همسفرم ریخته است


شمعم و بعد تو دیگر دل من روشن نیست

قطره قطره بدنِ شعله ورم ریخته است


ماهی قرمز کوچک ، دل من پر تَـرک است

آب این تنگ تو را تا ببرم ، ریخته است


ترسم این است که در شهر شما سیل شود

اشکهایی که فقط نامه برم ریخته است


خواستم پیش تو برگردم و عاشق باشم

هر چه پل بود ولی پشت سرم ریخته است...!​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
خسته ام اما بخواهی تکیه گاهت می شوم

بین تنهایی ِ آدم ها پناهت می شوم


یک شب از دنیا به عشقت دست ِ خود را می کشم

در هوای خانه ای تاریک ماهت می شوم


تا نگاهم می کنی از شوق می ریزد دلم

خیره در آئینه ی چشم سیاهت می شوم


با تو دنیا تیره و تاریک هم باشد خوش است

تو فقط عاشق بمان ... فانوس راهت می شوم


گاه ابرم ... گاه باران ... گاه شیرین ... گاه تلخ ...

همدم حال و هوای گاه گاهت می شوم


بی تو مردن آخرین درد من از این لحظه هاست

در کنار تو شبی از مرگ راحت می شوم​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفتا که میبوسم تورا, گفتم تمنا میکنم

گفتا اگر بیند کسی, گفتم که حاشا میکنم


گفتا ز بخت بد اگر, ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری, او را ز سر وا میکنم


گفتا که تلخی های می گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لـ*ـبم, آنرا گوارا میکنم


گفتا چه میبینی بگو, در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن بی پوشش تماشا میکنم


گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما میکند

گفتم که با یغماگران باری مدارا میکنم


گفتا که پیوند تو را با نقد هستی میخرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا میکنم


گفتا اگر ازکوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صدسال دگر امروز و فردا میکنم​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفته بودی که دگر زلف پریشان نکنی

ماه را روز و شب چارده حیران نکنی


تو مگر قول ندادی ندهی مو به نسیم

دل عشاق به یک زلزله ویران نکنی


نذر کردی که نبندی بـ*ـغل پنجره تا

شهر ویران مرا قمصر کاشان نکنی


مادر از بچگیم داد مرا بیم نزاع

رو برو کودک ما با صف مژگان نکنی


ای گران ناز چگونه دل تو می آید

مشتری آمده نازت کمی ارزان نکنی


هـ*ـوس سیب نکن فصل انار است انار

پی این میوه مرا راهی لبنان نکنی


تو اگر در بلد کفر به مسجد بروی

این محال است که یک شهر مسلمان نکنی


با همان خنده ی داغت به خدا گرم شدم

خانه ی گرم مرا باز زمستان نکنی


چون ز یک قصه شدآغاز به خودم میگویم

تا تو باشی هـ*ـوس خواندن رمان نکنی . ..​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli

Niloo. J

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/3/20
ارسال ها
208
امتیاز واکنش
3,267
امتیاز
228
زمان حضور
53 روز 19 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی نهایت دوستت دارم ، اگر باور کنی

می توانی این سند را، ثبت در دفتر کنی

می توانی باورت را‌ ، از نگاهم بشنوی

یا بسوزانی به پای عشق و خاکستر کنی

شک نکن، ققنوسم و آتش، نمی سوزد مرا

بلکه از سوزاندنم، حال مرا بهتر کنی

امتحان عشق را، با نرخ جان ، پس می دهم

می توانی رد کنی، یا رتبه ی برتر کنی

آنچه می خواهی بکن ، اما مبادا عاقبت

غنچه ی نشکفته ی عشق مرا، پرپر کنی

باورت کردم که برحکم تو گردن می نهم

گرچه تبعیدم به شهر و کشوری دیگر کنی

در کنارت هستم و آنگونه جذبت می شوم

تا مرا هم مثل خود، سرخوش می و ساغر کنی​


♡ عاشقیات♡

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا