خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلنوشته: اندکی هیچ!
نویسنده: نوشین سلمانوندی
ژانر: عاشقانه، تراژدی
سطح دل‌نوشته: منتخب
خلاصه:
خیس می‌خورد یادت،
در ژرفای تاریکی...
میان انبوهی از ناله‌های باد
و گریز آسمان از وحشت...
نیستی و نخواهی آمد،
می‌دانم که نمی‌شود!
به کمک کشیده می‌شوم تا پرتاب به غم نشوم.
در دورترین‌ها، شاید هم نزدیک به تویی که جز وهم هیچ نیستی...


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 

پیوست ها

آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: محدثه موحدی، parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 12 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیدگان اشکی، حضور درد و سوزِ دو بال...
متلاشی دو جسم، نیمه‌های مرگ، چشمانی نیمه باز، خاموشی؛
رهایی و دیگر هیچ!
***
نفس‌هایم خسته می‌شوند از بی‌هواییِ تویی که، در هوایم نیستی!
***
شب به بسـ*ـتر کشید غمش را وَ ماه، بیمار شد در نگاهش...


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، *KhatKhati* و 11 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به تو تهدید شده‌ام!
کسی در من، بی‌تو قصد مُردن دارد!
فریادرسم بشو؛
تا دیده نبستم‌...
***
در سپیده‌دمی، چشمان نم گرفته‌ام را ببین...
تو عبور عشق از چشمان منی!


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، ~ریحانه رادفر~، *KhatKhati* و 9 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ کس پیدا نمی‌شود دستت را بگیرد،
نفس‌هایت را بشمارد،
به خنده‌هایت نگاه کند،
دلش بلرزد؛
خانه خراب شود؛
تب کند و بیمار شود!
هیچ‌کس من نمی‌شود...
بی‌تو، همه‌چیز خاکستری‌ است!
سیاه دیگر تکراری‌ است...
اما من بی‌تو، در نبودت می‌میرم.
کشته می‌شوم!
بی‌‌تو، بی‌هیچ می‌میرم.
انجمن رمان نویسی


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، SAEEDEH.T و 6 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیال نیست، باور هم نیست.
درد است اندکی هیچ...
وَ نابودی و دگر هیچ!
***
در من جنگی به پا شده است که می‌خواهم بگریزم از
جدالش؛ اما پرسه‌های تو در این میان رخصت کاری نمی‌دهد.
***
هیچ، سکوتی‌ است پر حرف...
برخوردِ دو حرف، خودِ درد است و سکوتش؛
شکست و خاموشی


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، parädox، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 7 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب، مانند سیاهی‌ِ پشت پلکش بر روحش ریشه می‌زند.
و اندک هیچیِ زندگی‌اش،
به کشتن می‌رساندش!


***
نگاهت، سرازیریِ عطوفت‌ وَ خرمن گیسوانت نقش دستانم...
وَ این تو، وا می‌دارد مرا به دعای صبحگاهی!
***
بدوم و فرار کنم به آن‌جایی که حتی خودِ من هم در آنجا
حس نشوم...
این حد دور و غریب!
«تکه‌ای از رمان کلاغ‌زاده»


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 2 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلم‌ می‌خواهد سنگینی خاطراتم را بالا بیاورم؛ آنقدر عق بزنم‌ که ذهنم خالیِ‌، خالی شود!
《تکه‌ای از رمان کلاغ‌زاده》
***
تکه‌ای لحم خونین مرا به تویی وا داشته که نبودت را به گمان کشانده!
***
مانند خرابه‌ای، امیدوار به انتظار آبادی می‌نشینم وَ تکیه‌ام را بر آفاقِ نگاهت می‌دهم.


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به اندک کشیده می‌شوم و در هیچیِ زندگانی‌ام اعدام می‌شوم.
***
می‌خوانم تو را وَ قسم به آن زلفی که می‌کشاند مرا به سوی تو!
***
غم، می‌خشکاند چشمانم را...
وَ سیل، ویران می‌کند سو‌سوی امیدم را...


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 2 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
وَ چه بد است که در نبودت، ستیزه می‌کشد یادِ تو با فراموشی‌ات!
***
او، اقتداری‌ است که تمامش گنجانده شده در جان من!
***
پرسه، خیال توست در هوای من...
به وقتِ دلگیری میانِ بی‌راهه‌های افکارم.


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، ^moon shadow^ و یک کاربر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,973
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 3 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
وَ شب، شبانگاهی‌ است که مرا وا می‌دارد به دعا برای وصال به تو...
وَ چه آرزوی محالی‌ است؛ تو وَ من، به وقت شب، به هنگام دعا!
***
اندک، اندک، اندک...
فرو می‌پاشم وَ بی‌هیچ مسیر و مقصدی در بی‌راهه‌ها گم می‌شوم وَ در تلاطم زندگانی‌ام‌ جان می‌دهم!


دلنوشته اندکی هیچ | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: parädox، Z.A.H.Ř.Ą༻، ~ریحانه رادفر~ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا