شاعرانه شعرهای خیالی | حمید حسینی شاعر انجمن رمان ۹۸

shaerhamid · 18/3/20

این همه ناز نکن شهر به هم می ریزد
از پسِ لرزه ی **** بم می ریزد

موج چشمان تو هر بار که برمی خیزد
ساحل منظر و منظور به هم می ریزد

چشم وا کن که از آن شعر بنوشم قدری
چشم می بندی و از قافیه غم می ریزد

*** در آینه خندیدی و باران خیال
به سر انگشت دل از پنجره نم می ریزد

د‌ست من نیست اگر خنده به لـ*ـبهایم نیست
پیـ*ــ*ـک لـ*ـــبهای تو بر حاشیه کم می ریزد

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

هنوز حال دلم را کسی نمی فهمد

هنوز منتظرم تا بهار سر برسد

نه اینکه از تو سراغی بگیرم از گل ها

فقط نشسته ام اینجا، قطار سر برسد

عجب خیال محالی ، من و تو و جنگل

و گله های غزالی که جفت هم هستند

در این میان دو قناری دو آرزو دو نفر

شبیه زوج جوانی که مفت هم هستند

و آبشار بلندی که می برد دل را

به پیچشی که تنیده ستاره را در خود

و روح رود خروشان کنار زنبق و یاس

چه ناز بـ*ـو*سه زده ماه پاره را در خود

عجب خیال محالی به فکرم افتاده

دو دست سرخوش تو در دست من گره خورده

و مهر در دو نگاهت که نور آن جاریست

مرا از این تن خسته به ماوراء برده

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

قرار خیال

خیال می کنم اکنون تو را نمی بینم

برای با تو نشستن هوا نمی بینم

نفس نفس زده ام تا به موج ها برسم

تو را به ساحل دریا چرا نمی بینم

تو آسمان دلم را به آتش افکندی

شهاب در پی جانی، خطا نمی بینم

تو با منیّ و من از تو جدا نخواهم شد

که از وجود تو خود را جدا نمی بینم

خدای قصه ی شب‌های من تو هستی و بس

که جز نگاه سیاهت خدا نمی بینم

تو استجابت محضی برای آغـ*ـوشـ*ـم

که حاجتی به دعا و ندا نمی بینم

من از وجود تو هستم، وجود لم یزلت

که هیچ لحظه خودم را فنا نمی بینم

بهشت جای نجات و مکان آزادی ست

پرندگان زمین را رها نمی بینم

خدا کند که نگاهت نصیب من گردد

که سجده های خودم را بها نمی بینم

فقط قرار من امشب خیالْ کردن شد

خیال می کنم اکنون تو را نمی بینم

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

باران نگاهش به نگاهم برخورد

برگشت و کلاهش به کلاهم برخورد

می خواست بگوید که خداحافظ ِ تو

اما به سلام پشت آهم برخورد

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

لبخند بزن پنجره ها را وا کن

درد و غم توی خانه را حاشا کن

عشق ست که می زند به در، تق تق تق

صبحانه ی عاشقانه ای برپا کن

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

دوای درد تو عشق ست و اینجاست

نگاه آبی ات مانند دریاست

دو سه فنجان بنوش از شعرهایم

که حرف دل همیشه خوب و گیراست

#حمید_حسینی

shaerhamid · 18/3/20

آهای دختر دیوانه! دختر باران!

آهای هق هق بی شانه ! دختر باران

سلام می کنمت در هوای بارانی

سلام ! شرشر جانانه ! دختر باران !

بریز بر سر راه دلم نگاهت را

نگیر از تب و تابم لـ*ـب کلاهت را

بریز بر سر شعرم ستاره هایت را

نگیر از شب آشفته بوی ماهت را

چراغ خاطره ها را بیا و روشن کن

لباس شاد غزل را دوباره بر تن کن

چقدر فتنه شدی با صلیب گیسویت

دو باف فتنه کشت را دوباره خرمن کن

دو موج تازه بیفکن به ساحل دریا

که شور تازه بگیرد سواحل دریا

بدون سرخوش نگاهت خمار می میرند

نهنگ و کوسه و ماهیِّ در دل دریا

#حمید_حسینی

shaerhamid · 19/3/20

هر چند به تو عرض ارادت دارم

از باغ لـ*ـبت خیال غارت دارم

گفتی که نیا در تله ام می افتی

گفتم که به دام عشق عادت دارم

#حمید_حسینی

shaerhamid · 19/3/20

ای دل بسوز پای گناهی که روشن است

امشب شکفته غنچه ی ماهی که روشن است

حالا که سوخت شمع وجودم به پای عشق

باید رسید به شعله ی آهی که روشن است

چشمم طلوع کرده در آن سوی مرزها

در من دخیل بسته نگاهی که روشن است

دارد دوباره پای غزل سبز می شود

شاید رسید در خم راهی که روشن است

حوّای عشق یک شبه با من چکار کرد؟!

آدم شدم به سیب گناهی که روشن است

#حمید_حسینی

shaerhamid · 19/3/20

تو که باشی خوبم

حال و روزم بد نیست

اندکی شعر تر و

لقمه ای از احساس

داخل کاسه ی لبخند تو می ریزم و بعد

با خیال تو به سر می کشم این لـ*ـذت را

چشم‌هایت با من

بس که پر مهر شدند

روزهایم خوبند

لحظه هایم گرمند

گیسوانت را باد

چه پریشان کرده

قصد دارد انگار

که دلم را با آن

متلاطم سازد

و به دریاچه ی آبی تو راهی بکند

من تو را شعر کنم

و تو خوشحال شوی

و از این منظره حتی قوها

به حسادت پر و بالی بزنند

#حمید_حسینی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

شاعر انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین