خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
١۰- درباره ی گذاشتن و گزاردن:

یکی از غلط های بسـیار رایج املایی، در کار برد درسـت و به جای این دو واژه قرار دارد. به ویژه در نوشـتن ترکیبات آن ها، مانند: قانون گذار، بنیادگذار، نماز گزار، خدمت گزار و غیره . نخست باید دانست که نوشتن این دو فعل به صورت گزاشـتن و گذاردن نادرست اسـت و درسـت آن ها همان گذاشـتن و گزاردن اسـت.

گذاشـتن به معنی قرار دادن چیزی به طور عینی و مشـهود در جایی اسـت. مثلن " او کتاب را در قـفـسـه گذاشـت ." و مجازاً نیز به معنی پی انداختن، وضع کردن و بنیاد نهادن چیزی است، مانند قانون گذار که کسی اسـت کـــه قانون را وضع می کند یا بنیاد گذار که چیزی را تاسیس می کند، یا نام گذاری که وضع کردن نام برای چیزی است.

گزاردن را نیز می توان در دو معنی کلی به شـرح زیر خلاصه کرد:

١- به معنای " به جا آوردن " ، " ادا کردن" ، " انجام دادن" . مثلاً نماز گزاردن یعنی " ادا کردن نماز" ، یا وام گزاردن یعنی " ادا کردن وام "، بنا برین وام گزاردرسـت اسـت نه وام گذار. به همین ترتیب باید نوشـت: حج گزار، خراج گزار، سپاس گزار، شکرگزار، خدمت گزار، حق گزار، پاسخ گزار، مدح گزار، پیغام گزار، گله گزاری، خبرگزاری، کارگزار( اجرا کننده وانجام دهـنده ی کار )، پیغام گزار( کسی که پیغام را باز گو می کند یا پیغام را می آورد) و...

۲- به معنای " برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر، یا از نظامی به نظام دیگر اسـت" بنا براین برابر اسـت با ترجمه کردن و گزارنده وگزارش به معنای مترجم و ترجمه.می باشد. خواب گزاری نیز یعنی " تعبیر خواب" و خواب گزار یعـنی تعبیرکننده خواب ( معّبر) و اصطلاحات دیگری همچون گزارشـگر



١١- در طی دست کم یک سده ی گذشته، برخی از " اهل قلم " که دود چراغ نخورده و تازه از گرد راه رسیده دست به قلم برده اند، بدون داشتن شناخت از معنا و کاربرد درست گروهی از واژه ها و عبارات فارسی، آن ها را به جای گروه دیگری از واژه ها و عبارات به کار برده اند که با گروه نخست معنا و مفهومی نزدیک داشته است و با این کار امروز موجب سردرگمی در دریافت برخی معانی و ازمیان رفتن دقت در بیان برخی مفاهیم شده و از آن بدتر سبب رایج شدن جا افتادن کاربردهای نادرست بسیاری از واژه ها و عبارات در میان فارسی زبانان شده اند.

نسل جدید "اهل قلم" های دود چراغ نخورده، که امروز به کار "نویسندگی" و "شاعری" مشغولند، هرگاه با نادرستی های رایج در زبان فارسی آشنا می شوند کاری جز برافروخته شدن ندارند و با کسانی که با نیت پاس داری از شالوده و بنیاد زبان فارسی، بر دقت معنا و مفهوم و کاربرد درست واژه ها و عبارات فارسی پای فشاری می کنند، اغلب با این استدلال سست و نخ نما برخورد می کنند که این اشتباهات دیگر آن اندازه جا افتاده و بر زبان های جاری است که زدودن آن ها شدنی نیست.

اگر نتوان این استدلال را راحت طلبی نامید، دست کم باید آن را برخاسته از نا آشنایی با دانش زبان و دگرگونی های آن و نداشتن اندریافت مسئولیت و نیز بی مهری نسبت به زبان مادری دانست.

آنانی که به پیروی از ترکان عثمانی واژه های اختراعی و دروغین عربی نمایی از قبیل : بر علیه، نظمیه، قیمومیت، بلدیه، داخله، خارجه، متوسطه، تمدن، انقلاب، جامعه ، ابتدایی، بی احترامی، تولید، خجالت، ملت، جمعیت، عرض انـ*ـدام و . . . را که عرب با شنیدن آن ها کاری جز شاخ درآوردن از شگفتی ندارد، وارد زبان فارسی کردند، زمانی بلند ما را از داشتن برابرهای درست این وآژه ها محروم ساختند و آنانی که امروز "نگارنده" را به جای "نویسنده" به کار می گیرند و "معاصر" را "همروزگار" و "مجسمه" را "پیکر" یا "پیکره" معنی می کنند و با خیالی آسوده "پیدا شد" را "پیدا گردید" می نویسند و بدون توجه به شیوه ی گفتار پارسی زبانان "پیشوند" و "پسوند" را به جای "پیشاوند" و "پساوند" به کار می برند، بایسته است که مرور بیش تری بر معنی این واژه ها کرده و بر احتیاط خود بیافزایند.

شوربختانه جای نهاد رسمی صلاحیت داری که مراقب کار برد درست زبان فارسی در همه ی سطوح باشد و با اتخاذ تدابیر لازمی بتواند از آموزش نادرست آن در مراکز آموزشی و کاربرد های ناروای آن در انواع رسانه های گروهی جلوگیری کند، در کشور ما خالی است و این وظیفه تاکنون تنها بر دوش بزرگان دلسوز ادب فارسی قرار داشته است که گرچه لازم ولی ناکافی بوده و البته همچنان ادامه دارد.

آن چه که ما در این بخش تاکنون آورده و در دنباله نیز خواهیم آورد، تنها تلنگری برای هشدار است تا آسوده خیالان قلم به دست به اهمیت کاری که می کنند و تاثیرات آن بر خوانندگانشان پی ببرند و نخست درباره ی آن چه که می خواهند در نوشته های خود به کار گیرند دو بار بیاندیشند و سپس آن را بر کاغذ آورند.

ما از آنانی که بر این باورند که الفاظ تنها باید بر معنی دلالت کند و وقتی که طرف، مراد ما را دریابد چه تفاوتی دارد که ما "شدن "بگوییم یا "گردیدن" و یا "آن" بگوییم یا "او" ، می پرسیم آیا شما حاضرید کلاه خود را معکوس به سر بگذارید یا نیم تنه ی خود را وارونه به تن کنید و در خیابان به راه بیافتید ؟ کلاه و جامه هر دو پوشش سر و تن است، پس دیگر کج یا راست بودن آن چه تفاوت دارد ؟

دکتر خانلری نیز درباره ی کاربرد واژه ها و عبارات نادرست می گوید: « می گویید چه عیبی دارد که آن را به این معنی تازه به کار ببریم ؟ هیچ عیبی ندارد، کفش را هم به جای کلاه و سر را به معنی پا به کار ببرید و آن وقت ادعا کنید که تجددی هم در زبان و ادبیات فارسی ایجاد کرده اید». ( دستور زبان فارسی، برگ ٣۵۴)

ما تردیدی نداریم که سرانجام فرزندان دانا و هشیار فارسی زبانان از میدان پاک سازی زبان فارسی از آلودگی های سده ها و سده ها سربلند بیرون خواهند آمد و زبان پارسی را برای همپایی هر چه بیش تر با کاروان پیشرفت و ترقی جهانی، دقت، نیزو و غنایی بیش تر و تازه تر خواهند بخشید.

با این توضیح کوتاه پیرامون اهمیت این مساله، در این جا من به توضیح نمونه هایی می پردازم که در بالاتر، از آن ها به عنوان مثال یاد کردم

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره ی نگارنده و نویسنده:

مدت هاست که واژه ی نگارنده به جای نویسنده به کار می رود. در حالی که این واژه از ریشه ی نگارش و از معنای نقش و کنده کاری و تصویر است و اگر در شعر گاهی این واژه و مشتقات آن در موردی به جز اصل معنای خود به کار رفته باشد، برای اغراق در توصیفات شعری و به مجاز بوده است. لیکن در نثر های علمی و ساده هیچ گاه آوردن لفظ نگارنده به معنی نویسنده و دبیر درست نیست. نگارنده در واقع به معنی نقاش است نه نویسنده، در شعر نیز تنها در جایی که شاعر خود یا دیگری را به نقاش تشبیه کرده باشد این واژه را ذکر می کند.

تنها موردی که می توان کاربرد لفظ نگارنده را برای نویسندگی به جا دانست، در روزنامه نگاری و موارد مربوط به آن است، آن هم چون روزنامه خود چیزی ساخته و ایجاد شده است و چیزی را بر آن نقش می کنند، مانند فردوسی که خداوند را "نگارنده ی لاجوردی سپهر " آورده و نگارش را به معنی نقش و ایجاد به کار برده است.

درباره ی معاصر و همروزگار

روزگار، هم به معنی عصر و هم به معنی بخت و طالع و سرنوشت است. چون آن که می گوییم: روزگارم سیاه شد یا من روز و روزگاری داشتم. از این رو نمی توان روزگار را به معنی عام که زمانه و عصر است گرفت و مثلن گفت: « مسیح و اشک پنجم همروزگار بودند »، یعنی حال و روز و بخت و سرنوشتشان شبیه یکدیگر بوده است، چرا که این ادعایی نادرست است و آن دو حال و روز و سرنوشتی شبیه به هم نداشته اند و در فارسی باید گفت: مسیح و اشک پنجم در یک روزگار می زیسته اند، یا هم دوره بوده اند.

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره ی مجسمه و پیکر (یا پیکره)

هرگاه شکل چیزی و یا نیمرخ (یا چهره ی کامل ) و یا انـ*ـدام کسی را به صورت برجسته بر سنگ، چوب و یا گچ نشان بدهند در فارسی به آن پیکر و در فرنگی پارلیف می گویند.

مجسمه اما شکل کامل و تمام تنه ی چیزی یا انسان است که جوانب آن به جز پایه ی آن به جایی نچسبیده باشد و چون مجسمه شکلی شبیه به تنه ی چیزی یا تن انسان را نشان می دهد، به فارسی به آن تندیس می گویند ( نه پیکر یا پیکره) زیرا معنی تن که معلوم است و "دیس" هم به معنی "شبیه و مانند" است. یعنی معنی مجسمه می شود "شبیه تن " که همان تندیس است.

درباره ی شدن و گردیدن

گردیدن و گشتن در زبان فارسی در جایی به کار می رود که مراد در آن نشان دادن تغییر و دگرگونی در چیزی و از حالی به حالی گشتن آن چیز باشد. مثلن می گویند: کتاب ترجمه گشت ( یعنی پیش از آن به زبان دیگری بوده است) شهر ویران گردید ( یعنی پیش از آن آباد بوده است)، مرد پیر گشت ( یعنی پیش از آن جوان بوده است)، درخت سبز گشت ( یعنی پیش از آن نروییده بوده است)، چراغ روشن گشت ( یعنی پیش از آن خاموش بوده است) و . . . که در همه ی این موارد می توان شدن را نیز به کار برد.

لیکن هر گاه نشان دادن تغییر و دگرگونی در چیزی مراد نباشد، نمی توان از گشتن بهره گرفت و باید شدن به کار برد. مثلن گفتن : « مداد پیدا گردید» نادرست است چرا که چیزی در مداد تغییر نکرده است.

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
درباره ی پیشاوند و پساوند

در زبان فارسی اغلب به هنگام ساختن واژه های مرکبی که از دو اسم، دو قید و یا دو حرف و غیره تشکیل می شود بین آن دو یک الف گذاشته اند که آن را الف وقایه می نامند. انبوهی از این واژه ها در زبان فارسی وجود دارد که برخی از آن ها عبارت است از : جوراجور، سراسر، پشتاپشت، روآرو ( که رویارو شده)، دمادم، دورادور، ریشاریش ( که ریش ریش شده)، برابر، پیشاپیش، دمباوند ( نام اصلی دماوند) و بسیاری نمونه های دیگر.

در دهه های گذشته، پس از آن که ضرورت یافتن برابری برای واژه های Prefix و Suffix که معنای آن ها در دستور زبان فارسی مورد نیاز است، پدید آمد، بزرگان و صاحب نظران ادب معاصر فارسی که همگی از مولفان فرهنگ های لغت و نویسندگان کتاب های دستور زبان فارسی هستند، مانند دکتر سعید نفیسی، ملک الشعرای بهار، استاد همیایون فرخ، دکتر حسن عمید و برخی دیگر، با توجه به شیوه ی گفتار فارسی زبانان و وجود قاعده ی الف وقایه که در بالا از آن یاد کردیم و نیز به دلیل وجود واژه ی پساوند در ادبیات فارسی که دیگر معنی گذشته ی خود را از دست داده است ( این واژه "قافیه ی شعر" و به عقیده ی برخی دیگر "مقطع قصیده" معنی داشته است )، از آن برای معنی Suffix بهره گرفتند و پیشاوند را هم به همان قیاس برای معنی Preffix تعیین کردند و به کار بردند.

اکنون ولی برخی ار حتا بزرگان زبان فارسی و دیگر نویسندگان، بدون توجه به همه ی نکات گفته شده در بالا و زحمات بزرگان زبان در این زمینه، به جای یپیشاوند و پساوند واژه های پیشوند و پسوند را به کار می برند و با این کار که با شیوه ی گفتار فارسی زبانان و دستور آن مطابقتی ندارد، نسلی را به غلط گویی عادت داده و همچنان می دهند.

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
١۲- فارسی زبانان که هنوز ناگزیر از به کاربردن خط عربی و بسیاری از واژه ها و عبارات عربی در زبان خود هستند به دلیل آشنا نبودن با این زبان، گاه در نوشته های خود چیزهایی را می نویسند که نه فارسی است و نه عربی و گاه نه مورد پذیزش فارسی زبانان، نه مورد قبول عربی دانان.

این به کارگیری واژه ها و عبارات نادرست دارای انواع و اشکال گوناگون است و از آن جمله اند :

● به کارگیری تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های فارسی

مانند : گژارشا، ناچارا، زبانا، دوما، سوما

● دادن تنوین به واژه های عربی که در عربی هرگر تنوین نمی گیرد

مانند : اقلا ( به جای حداقل و یا دست کم)، اکثرا ( به جای بیش تر)

● جمع بستن وازه های فارسی با علامت جمع و یا قواعد عربی

مانند: گزارشات ( به جای گزارش ها) ، آزمایشات (به جای آزمایش ها)، باغات ( به جای باغ ها)، اساتید (به جای استادان)

● بهره گرفتن از "جات " برای جمع بستن واژه های فارسی

مانند: کارخانجات ( به جای کارخانه ها)، شیرینی جات ( به جای شیرینی ها)، میوه جات ( به جای میوه ها )

● جمع بستن اسامی جمع عربی با علامات جمع فارسی، یعنی جمع اندر جمع

مانند: امورات ( امور خود جمع امر است)، جواهرات ( جواهر خود جمع جوهر یعنی گوهر است)، ارکان ها ( ارکان خود جمع رکن است)، اخبارها ( اخبار خود جمع خبر است)، اسلحه ها ( اسلحه خود جمع سلاح است و نیازی به جمع شدن ندارد)

● نوشتن واژه های فارسی به صورت عربی

مانند:

نوشتن ارابه که واژه ای فارسی است به شکل عربی عرابه

نوشتن واژه ی فارسی انتر ( به معنی بوزینه) به شکل عنتر ( که در عربی نه به معنی بوزینه، بلکه به معنی نوعی مگس است و مجازن معنی شجاع نیز دارد)

نوشتن واژه ی فارسی تاس (به معنی کاسه ی مسی و یا استخوان مکعب شکل) به شکل عربی طاس

نوشتن واژه ی فارسی تراز ( به معنی زینت و آرایش) به شکل عربی طراز

نوشتن آزوقه به شکل نادرست آذوقه ( که این یکی ترکی است)

● به کار بردن نادرست پیشوند فارسی بُل ( به معنی بسیار و فراوان) برای واژه های عربی

معنی "بسیار و فراوان" در زبان فارسی با پیشوند بُل برای واژه های فارسی نشان داده می شود، مانند: بُلکامه ( یعنی پر آرزو) و یا بُلغاک ( یعنی پر شور)

برای نشان دادن همین معنا برای واژه های عربی باید از پیشوند عربی ابو ( که کوتاه شده ی آن بو است) بهره گرفت، مانند بوالهوس ( یعنی پر هـ*ـوس) یا بوالعجب ( یعنی پر شگفتی)

بنابراین نوشتن واژه ای مانند بلهوس که در آن پیشوند فارسی برای واژه ی عربی به کار رفته است نادرست است.

● چسباندن حرف اضافه ی فارسی "به " به واژه ها، مانند حرف جَر عربی " ب "

در زبان عربی حرف جر " ب " را هـمیشـه باید به واژه ی بعدی که مجرور نامیده می شود چسبیده نوشـت، اما در زبان فارسی حرف اضافه " به" را باید همواره جدا از واژه ی بعدی نوشـت. مگر در اشکال کهن مانند: بدین ( یعنی به این) و بدو ( یعنی به او)

اگر این قاعده رعایت نشود، آن گاه در موارد بسیاری امکان به جای یکدیگر گرفته شدن واژه ها و معانی وجود دارد ( که به آن التباس معنی می گویند)، مثلن "به نام" و "بنام " که هر کدام کاربرد ویـژه ای دارد. به این نمونه ها دقت کنید:

" او نویسـنده ی بنامی بود " و یا " من او را به نام نمی شـناختم".

به همین ترتیب اگر " به روی" را " بروی" بنویسیم، آشکار نخواهد شـد که مراد چیسـت؟ آیا منظور از " بروی" فعلی از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروی و... .یا آن که مثلن می خواهـیم بنویسـیم که: " این قـلم به روی میز اسـت ."

و یا اگر ما " به درد " را " بدرد " بنویسـیم بازهم شباهت معـنا رخ می دهد، زیرا " بدرد " : یعنی پاره کند و " به درد " یعنی به غم و اندوه. به همین گونه اند صد ها واژه که باید به هنگام نوشـتن آن ها با احتیاط بود، مانند:

به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همان و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غیره

● چسباندن حرف اضافه ی فارسی "به" به حرف تعریف عربی " ال "

یکی از هنرنمایی ها و اختراعات واژه نویسان فارسی زبان، چسباندن حرف اضافه ی فارسی " به " به حرف تعریف عربی " ال " است و بدین ترتیب واژه های من در آوردی، عجیب الخلقه و بی هویتی ساخته اند که برخی از آن ها هنوز در زبان فارسی هستند تا هنگامی که فارسی زبانان با ساختن برابر های فارسی، زبان خود را از آن ها پاک کنند. از آن جمله اند مثلن بالطبع، بالاخص، بالقوه، بالفعل و مانند این ها. خوشبختانه برابر های بسیاری از این واژه ها ساخته شده و رفته رفته جای خود را در زبان فارسی یافته و به کار برده می شوند. از آن جمله اند : سرانجام برای واژه ی من درآوردی بالاخره، واژگون یا وارونه برای بالعکس و خود گوهر یا سرشتین برای بالفطره. ( برای آشنایی با برابر های این گونه موجودات ناقص الخلقه و البته بسیاری از واژه های بیگانه می توانید به واژه نامه ی بیگانه – فارسی آریا ادیب نگاه کنید).

● به کار بردن همزه ی عربی برای واژه های فارسی

گروه بسیاری از پارسی نویسان روزانه ده ها بار همزه ی عربی را در نوشته های خود به کار می برند و نمی دانند که این نشانه ی نوشتاری ِ عربی در زبان پارسی جایی ندارد. بر این پایه نوشتن واژه هایی مانند " پائیز " ، " پائین " ، "موئین " ، "روئین" ، " آئین " ،" پر گوئی" ، " چائی "، " امریکائی " و... نادرست است و باید پاییز ، پایین ، مویین ، رویین ، آیین ، پر گویی ، چایی، آمریکایی و چون این ها نوشت.

● نوشتن واژه های عربی به صورتی که در زبان عربی اصلن وجود و معنی ندارد

مانند:

نوشتن واژه ی عربی ازدحام ( به معنی انبوه شدن جمعیت) به صورت فارسی ازدهام که واژه ای کاملن بی معنی است

نوشتن واژه ی عربی جرات ( به معنی دلیر شدن و بی باکی ) به صورت جرئت که در عربی اصلن وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی رتیل ( به معنی عنکبوت زهردار) به صورت رطیل که عرب اصلن آن را نمی شناسد

نوشتن واژه ی عربی زکام ( به معنی بیماری واگیرِ آمده از سرماخوردگی) به صورت ذکام که در عربی وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی سوال ( به معنی پرسش) به صورت سئوال که نادرست است

نوشتن واژه ی عربی شرایین ( که جمع شریان و به معنی سرخ رگ است) به صورت شرائین که مایه ی شگفتی عرب زبان ها است.

نوشتن واژه ی عربی فطیر ( به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشده ) به صورت فتیر که در هر دو زبان اصلن وجود ندارد

نوشتن واژه ی عربی قفص ( به معنی جایگاهی برای پرندگان و حیوانات وحشی)به صورت قفس که دیگر جا افتاده است

نوشتن واژه ی عربی مساله ( به معنی مطلب یا درخواست) به صورت مسئله که نادرست است

نوشتن واژه ی عربی مسئوول ( به معنی خواسته شده یا دارای وظیفه) به صورت مسئول که دیگر جا افتاده است

نوشتن واژه ی عربی وهله ( به معنی نوبت و دفعه) به صورت وحله که در عربی اثری از آن وجود ندارد

● به جای هم نوشتن واژه های مشابه عربی

آذان / اذان: آذان (جمع اذن به معنی گوش است) و اذان اعلام کردن و خبردادن وقت نماز است.

بها / بهاء : بها به معنی قیمت ، ارزش و نرخ چیزی است، اما معنی بهاء روشنی ، درخشندگی ، رونق ، زیبایی و نیکویی است و به معنای فر وشکوه و زینت و آرایش نیز به کار رفته است . مانند بهاء الدین یا بها ء الحق و یا بها ء الملک که معنای آن ها رونق دین ، شکوه دین و شکوه کشور است

ثواب / صواب: نوشـتن یکی از این واژه ها به جای دیگری نیز نادرست اسـت. ثواب اسـم است به معـنی " مزد و پاداش " ، اما صواب صفت اسـت به معـنی "درسـت، به جا و مناسـب".

جذر/ جزر: برخی ها در کاربرد درسـت این دو واژه نیز اشـتباه می کنند. جذر به معـنای ریشـه اسـت و در ریاضی نیز عددی اسـت که آن را در خودش ضرب می کنند. مانند عدد ٣ که وقتی آن را در خودش ضرب کنند عدد ۹ به دست می آید که آن را مجذور می گویند. جزر اما فرو نشـسـتن آب دریا، بازگشـتن آب دریا و ضد مد است.

حایل / هایل: این دو واژه را نیز برخی با یکدیگر اشـتباه کرده و به جای هم به کار می برند. حایل اسـم اسـت به معـنای چیزی که پرده وار میان دو چیـز قرار گرفته و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هایل صفـت اسـت به معنی ترسـناک:

شـب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها ( حافظ )

ذِ لت / ز َ لّت: معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.

زرع / ذرع: زرع به معـنای " کشـت" و " کاشـتن " اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر با یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.

غیظ / غیض: در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنی کاهـش آب اسـت

فترت/ فطرت: معنای فترت، رکود وسـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او

کُحل / کــَهل: کُحل اسم است به معنای " سـرمه" اما کَهل ، صفتی اسـت برای مرد میان سـال

محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای " ممنوع و حرام" اسـت و محذور، هم به معـنای " آن چه از آن می ترسـند" و هم به معنای "مانع و گرفـتاری" آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: " محذور اخلاقی " و یا " در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم

هیز / حیز: واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.

هیئت / هیأت: واژه ی هیئت به معنی شـکل و صورت چیزی و یا به معنی عـده و دسـته ای از مردم است و هیأت جمع آن اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
١٣- به گردن یا در گردن و اشتباه گرفتن ترکیب اضافی با ترکیب وصفی

شاعران و نویسندگان واقعی هر ملتی نه تنها آیینه ی تمام نمای اوضاع جامعه و مردم روزگار خود، بلکه پاسداران زبان مردم خود نیز هستند و به همین علت نیز هر ملتی برای نشان دادن درستی کاربرد واژه یا عبارتی از زبان خود، از نوشته های این شاعران و نویسندگان نمونه و مثال می آورد و علت آن هم این است که این گونه شاعران و نویسندگان پیش از آن که دست به قلم ببرند، نخست با شکیبایی فراوان رنج فراگیری درست زبان مادری را بر خود هموار کرده و سپس با رعایت آیین های دستوری و نگارشی زبان خود، به نوشتن و بیان اندیشه های خود آغاز کرده اند.

امروز ولی در کنار شاعران و نویسندگان خوب و ممتاز کسانی هم ( به ویژه آنانی که "موج نو" را با هذیان گویی و یاوه سرایی اشتباه گرفته اند) دست به قلم برده اند که هنوز حرف اضافه مناسب جمله ی خود را نمی شناسند و آن را با حرف اضافه ی دیگری اشتباه می گیرند یا در جمله ی خود به جای یک ترکیب وصفی یک ترکیب اضافی را به کار می برند. اکنون به نمونه هایی ار این کاربردهای نادرست نگاهی بکنیم :

نویسنده ای نوشته بود: « نگاه غمگینی به من انداخت». دیگری نیز آورده بود: « با لحنی طلبکار رو به همه گفت» و سومی نوشته بود: « گردن بند زیبایی به گردنش آویزان کرده بود».

باید دانست که صفات چهار دسته است: یک دسته آن هایی که تنها به انسان اختصاص دارد مانند: عاقل، احمق، عاشق، فقیر، بداخلاق، شاد که همه صفت های انسان است که البته به مجاز می توان آن ها را به برخی از جان داران دیگر و با رعایت قاعده ای به اسم معنا نیز نسبت داد (که این قاعده را در پایین تر توضیح می دهم). دسته ی دیگر آن هایی است که مختص جاندار است مانند: هار، وحشی، تیزپا، رام. دسته ی سوم نیز ویژه ی بی جان و شی مانند: خشک، سفت، سرد، نرم، و دسته چهارم که هم شامل جان دار و هم بی جان می گردد مانند: سریع که آن را می توان هم برای انسان و حیوان و هم برای دوچرخه و اتوموبیل به کار برد.

نسبت دادن صفتی که ویژه ی انسان است به بی جان ممکن نیست و سنگ نمی تواند نادان و کتاب نمی تواند عاشق باشد. به همین علت نویسنده ای که می نویسد: « نگاه غمگینی به من انداخت» صفت "غمگین" را که صفتی ویژه ی انسان است برای نگاه که انسان نیست ( بلکه اسم معنا است) به کار برده است ولی قاعده ی این کار را رعایت نکرده است. پیش از توضیح این قاعده نخست باید دانست که صفت گاه ممکن است که جانشین اسم شود و جای موصوف را بگیرد. مثلن هنگامی که می گوییم جوانی را دیدم، شنونده ی فارسی زبان درمی یابد که مراد، یک "مرد جوان" است. به همین شکل هنگام استفاده از صفاتی که تنها مختص انسان است، اگر مثلن بگوییم "خانه ی فقیر" یا "نگاه غمگین" شنونده فکر می کند منظور از "خانه ی فقیر" خانه ی یک شخص فقیر و منظور از "نگاه غمگین" نگاه یک شخص غمگین است. در حالی که "فقیر" و "غمگین" در واقع صفات توصیف کننده ی وضعیت و حالت "خانه" و "نگاه" بوده است. یعنی شنونده، این ترکیب ها را نه یک ترکیب وصفی (یعنی صفت و موصوف)، بلکه یک ترکیب اضافی (یعنی مضاف و مضاف الیه) می فهمد. به همین ترتیب عبارت " لحن طلبکار" هم به معنی لحن شخص طلبکار دریافت می شود.

در فارسی برای جلوگیری از این برداشت نادرست این قاعده وجود دارد که هنگامی که صفتی را که ویژه ی انسان است به موصوفی بی جان یا یک اسم معنا نسبت می دهیم باید به آخر آن صفت جزء " انه " را بیافزاییم. یعنی در موردهایی که مثال زده شد باید نوشت: " نگاه غمگینانه ای به من انداخت"، " با لحنی طلبکارانه رو به همه گفت" و " خانه ی فقیرانه" ، همانگونه که می گوییم: فکر عاقلانه یا جمله ی عاشقانه. حال می توانید فکر کنید که آن شاعر یا نویسنده ی جوانی که می نویسد: "خانه ی مسکین" یا "اندیشه ی فقیر" چه به روز زبان فارسی می آورد و لابد آن را هم نشانه ای از تجدد و نوآوری می داند.

یکی دیگر نیز نوشته بود: « گردن بند زیبایی به گردنش آویزان کرده بود». در حالی که چیزی را نه به گردن، بلکه در گردن آویزان می کنند و این نویسنده نمی داند که هر حرف اضافه معنی جداگانه ای به فعل می دهد و نمی توان یک حرف اضافه را برای همه ی موردها به کار برد و میان آویختن از چیزی ، آویختن به چیزی و آویختن در چیزی در معنا فرق هست و هیچ یک را به جای دیگری نمی توان به کار برد و در فارسی دست، حلقه، گردن بند ، کمند، طوق و قلاده را در گردن می آویزند و حمایل می کنند نه به گردن. و اکنون نمونه هایی از این مورد :

چون بود طوق وفا در گردنت / زشت باشد بی وفایی کردنت ( منطق الطیر)

حلقه ای در گردنم افکنده دوست / می برد هر جا که خاطرخواه اوست ( مثنوی)

به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی / کجا تواند رفتن کمند در گردن ( سعدی)

تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار / دست او در گردنم یا خون من در گردنش ( سعدی)

ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است / آیا بود که بینم در گردنت حمایل ؟ ( حافظ)

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
١٤- درباره ی کاربرد نادرست صفت و اسم مونث در فارسی

در زبان عربی، برای ترکیب وصفی قانون ویژه ای وجود دارد و آن این که صفت با موصوف خود هم جنس است، یعنی موصوف مذکر، صفت مذکر و موصوف مونث (و نیز جمع بی جان)، صفت مونث می پذیرد. عرب ها برای مونث کردن صفت به پایان آن " تای " تأنیث می افزایند که در عربی به صورت "ة" نوشته می شود. مانند مجالس الحاصة (نشست های ویژه). در فارسی تای تانیث را به صورت "ه" (های غیرملفوظ) می نویسند.

ایرانیان در زبان فارسی که مونث و مذکر نمی شناسد، به ویژه در گذشته به تقلید از این قاعده ی ربان عربی به کارهایی بسیار جالب و البته نادرستی دست زده اند که خوشبختانه بخشی از آن ها امروز به دلیل خودآگاهی آنان کاربرد خود را از دست داده است، ولی بخش دیگر آن هنوز در زبان ما باقی مانده و همچنان از زبان ها شنیده و در نوشته ها دیده می شود. در زیر با برخی از آن ها آشنا می شویم:

• مشهورترین ترکیب وصفی ساخته ی ایرانیان استفاده از صفت عربی "مربوطه" است که در عربی صفتی مونث است و همان گونه که گفته شد در این زبان فقط برای موصوف مونث به کار می رود. ولی ایرانیان و برخی دیگر از فارسی زبانان، هر واژه ای را که بخواهند (چه عربی باشد، چه فارسی، چه در عربی مونث باشد چه مذکر، چه مفرد باشد و چه جمع) در ترکیب با "مربوطه" به کار می برند و به گمان خود خیلی هم فصیح و بلیغ سخن گفته اند. مانند: رییس مربوطه، قانون مربوطه، پرونده مربوطه، گزارش مربوطه، دستگاه مربوطه، کشورهای مربوطه.

• کار مونث کردن صفات به تقلید از زبان عربی در زبان فارسی که مذکر و مونث نمی شناسد بدانجا رسیده است که ایرانیان هر صفتی را (برای هر موصوفی، چه فارسی و چه عربی، چه مونث و چه مذکر،چه مفرد و چه جمع) به راحتی و بر خلاف دستور زبان های فارسی و عربی مونث می کنند . مانند: تحصیلات عالیه، دوره متوسطه، متون قدیمه، قانون مصوبه، پرونده مختومه، بانوی محترمه، نامه شریفه، کاغذ باطله، هیئت تحریریه، هیئت حاکمه، وسایط نقلیه، اعمال شاقه، امور خارجه، روابط حسنه، ارواح خبیثه، احترامات فائقه، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضاییه، مکه معظمه، زن سلیطه، گناهان کبیره و انبوهی ار ترکیب های وصفی نادرست دیگر.

• مونث کردن کلمات که در زبان فارسی محلی ندارد چنان شکلی یافته است که کار از مونث کردن صفات گذشته و ایرانیان دیگر نه فقط صفات، بلکه با استفاده نابجا از تای تانیث عربی نوع مونث بسیاری از کلمات را نیز اختراع کرده و آن ها را نیز در کنار نوع مذکر آن در زبان خود به کار می برند. مانند: جد و جده، حاجی و حاجیه، خال و خاله، دلال و دلاله، رییس و رییسه، آواز خوان و آواز خوان، زوج و زوجه، عم و عمه، مدیر و مدیره، شاعر و شاعره، محبوب و محبوبه، معشوق و معشـ*ـوقه، ملک و ملکه، ندیم و ندیمه، والد و والده و بسیاری دیگر.

• با همین قاعده اسم ها و صفاتی نیز در فارسی پیدا شده اند که فقط برای زنان به کار می روند. مانند: ضعیفه، سلیطه، معروفه، مخدره و غیره.

همان گونه که گفته شده بخشی از این واژه ها و ترکیب های من درآوردی اکنون دیگر به کار برده نمی شوند و ایرانیان می کوشند با به کار گرفتن برابرهای امروزی و درست برای باقی مانده ی آن ها، از کاربرد آن ها نیز در زبان فارسی خودداری کنند. ایدون باد.

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,793
امتیاز واکنش
25,274
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 11 ساعت 20 دقیقه
نویسنده این موضوع
١۵- «ط» بنویسیم یا «ت»؟

یکی از دغدغه‌های پیش روی هر زبانی در راه تبدیل شدن به یک زبان نوین و خردمندانه، جهش هرچه سریع‌تر به سوی سادگی و کنار نهادن هنجارهای دست ‌و‌ پاگیر بازمانده از منطق حاکم بر روزگاران کهن است. روزگار نو منطق نو می‌خواهد و منطق نو زبان و خط نو.

یکی از این ناهنجاری های بازمانده از روزگاران کهن در خط کنونی فارسی، وجود بیش از یک نویسه‌ (شکل حرف در نوشتار) برای برخی از واج ها (صدای حرف در گفتار) است. مثلن برای واج t دو نویسه ی "ت" و "ط" و همچنین نویسه‌های «س»، «ص» و «ث» برای واج ((s وجود دارد. روشن است که این چندگانه نویسی از کاربست واژه‌های عربی در زبان فارسی سرچشمه گرفته است.

در زبان عربی کاربست این نویسه‌های گوناگون البته درست و خردمندانه است چرا که هر یک از این ها در برابر یک واج با واگویش (تلفظ) متفاوت قرار می گیرد. اما وجود این چندگانگی در خط فارسی خردمندانه و پذیرفتنی نیست، چرا که در واگویش فارسی، این نویسه‌ها هیچ تفاوتی با هم ندارند. از این رو اگر خط فارسی پیش از آن که جای خود را به خط دیگری بدهد، بخواهد خود را بازسازی کند و تبدیل به خطی آراسته، روان، ساده و منطقی شود، ناگزیر است تا آن جا که ممکن است به یک‌گانه‌نویسی روی آورد تا از کمند این آشفتگی‌ها برهد. اگر چه همان گونه که گفته شد ضروری است که خط فارسی جای خود را به خط دیگری بدهد.

اکنون برای بررسی به تر واژه‌هایی که در آن ها نویسه ی "ط" به کار رفته است، آن ها را به چهار دسته تقسیم می کنیم:

دسته‌ی نخست: اعضای این دسته واژه‌هایی هستند که در اصل عربی هستند و به‌ همان گونه وارد زبان پارسی شده‌اند. مانند طول، طیر، طرح، طیران و ... . در باره ی این گروه، تا اطلاع ثانوی ناگزیریم همچنان از همان نویسه "ط" بهره ببریم. چرا که شمار واژه‌های وامی "ط"دار در پارسی امروز بسیار زیاد است و به کنارنهادن این نویسه ممکن است به آشفتگی و پریشانی در خط بیانجامد و از سویی ایجاد چنین دگرگونی ِ بنیادینی - که تنها مربوط به نویسه‌ی "ط" نیست، بلکه سایر حرف های تازی را نیز در بر می‌گیرد - نیازمند یک عزم و آهنگ ملی است و تنها یک "ملت" است که می تواند چنین تصمیم بنیادینی را در باره‌ی خط خود بگیرد. پژوهشگران و نویسندگان به اندازه‌ی توان خود، تنها می توانند بنیاد‌های نظری چنین دگرگونی‌هایی را بپرورانند.

دسته‌ی دوم: این دسته دربرگیرنده‌ی واژه‌هایی است که در اصل عربی نیستند، بلکه به دلیل کاربست هنجارهای واگویشی عربی دارای نویسه "ط" شده اند (به اصطلاح مُعرَّب شده‌اند) و سپس با همان‌گونه‌ی عربی‌ شده وارد زبان فارسی شده‌اند. مانند امپراطور ، سقراط و ...

در این جا باید ، پوشش عربی این واژه‌ها را به کنار نهاده و آن ها را با در نظر گرفتن هنجارهای نگارشی و واگویشی خودمان بازسازی کنیم. چرا که "ط" نماد کاربست هنجارهای شنیداری و واگویشی عربی است و هیچ منطقی نمی تواند کاربست آن را در زبان پارسی توجیه نماید. هر زبانی خود شایستگی و حق آن را دارد که بر هر واژه‌ی بیگانه که برخورد می کند رنگ بومی بزند و از این رهگذر آن را در خود فرو بلعد. بر این پایه باید همه‌ی این واژه‌ها را از نو با هنجارهای گویشی و شنیداری فارسی بازسازی کرد.

برای نمونه "امپراطور" (imperator) واژه‌‌ای است فرنگی که عرب ها آن را "اِمبَراطور" شنیده و به کار بسته‌اند. حال چه در حالی که ما واج "ط" در فارسی نداریم. پس یک ایرانی باید آن را "امپراتور" بنویسد – یعنی همانطور که می گوید و می شنود بنویسد.

همچنین است باطری (battery) که باید "باتری" نوشته شود یا "بلیط" (Billet) که نگارش درست آن "بلیت" است. استوره نیز در همین گروه است (معرب واژه‌ی یونانی historia ).

یک زیرگروه بزرگ این دسته، نام بزرگان غیرعربی است که نامشان معرب شده و سپس در پارسی به‌نادرستی به همان گونه‌ی عربی ‌گشته به کار رفته‌اند. مانند: ارسطو (ارستو)، سقراط (سقرات)، ذیمقراطیس (دموکریتوس)، طالس (تالس) و ... . این واژه‌ها در اصل تازی نیستند بلکه تازی‌‌شده‌اند و بر پایه‌ی آن چه گفته شد زبان فارسی هیچ بایستگی ِ منطقی برای پاس داشت این رسم ‌الخط غیر بومی ندارد.

دسته سوم: این دسته واژه‌های در اصل فارسی هستند که از سوی تازیان معرب شده و به دلیل چیرگی تازیان در دوره‌هایی از تاریخ، گونه‌ی نوشتاری آن ها بر بومیان غلبه کرده و آن ها نیز آن واژه‌ها را به همان‌گونه‌ی عربی شده به کاربسته‌اند. مانند طوس ( پهلوان و شهری ایرانی که باید توس نوشته شد)، اسطوانه (که پارسی است و از واژه ی فارسی "ستون" است و باید با "ت" نوشته شود.). همچنین است طنبور (تنبور)، طراز (تراز)، طوطی (توتی)، طاس (تاس)، طپیدن (تپیدن)، طوطیا (توتیا)، غلطیدن (غلتیدن)، خطمی (ختمی، گونه‌ای گل) و... که همه پفرسی بوده و باید با "ت" نوشته شوند. در این اواخر چنین دگرگونی هایی خود‌ به‌ خود در حال شکل گیری است.

دسته چهارم: واژه‌هایی که در عمل دارای دو گونه‌ی نوشتاری هستند. یعنی هم با "ت" و هم با "ط" نوشته شده اند و هر دو گونه کم وبیش جا‌افتاده است. مانند: سفسطه/سفسته، اطاق/اتاق، اطو/اتو، اطراق/اتراق، تارم/طارم، طرخون/ترخون، قوطی/ قوتی، طپانچه/ تپانچه ...

درباره‌ی این واژه‌ها نیز با چشم پوشی از اصل و ریشه‌ ی آن ها می توانیم بدون هیچ‌گونه تردیدی گونه‌ی "ت"دار را برگزینیم و به‌کارگیریم. چرا که نویسه‌ی "ط" متعلق به خط فارسی نیست. یعنی در همه‌ی این موردها باید گونه‌ی "ت"دار را برگزید و نوشت. (از: سرای دانای توس. کورش جوشن لو)

انجمن رمان نویسی


درست نویسی در زبان فارسی

 
  • تشکر
Reactions: ASaLi_Nh8ay
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا