خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Natasha

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/8/19
ارسال ها
394
امتیاز واکنش
8,225
امتیاز
263
محل سکونت
جنوب
زمان حضور
32 روز 7 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
چون كسی به دیگری بدی كند یا در مجلسی یك نفر از بدی هایی كه با او شده صحبت كند مردم می گویند آنكه برای تو چاه می كند اول خودش در چاه می افتد.

در زمان پیامبر اسلام شخصی كه دشمن این خانواده بود هر وقت كه می دید مسلمانان پیشرفت می كنند

و كفار به پیامبر اسلام ایمان می آورند خیلی رنج می كشید.

عاقبت نقشه كشید كه پیامبر اسلام را به خانه اش دعوت كند و به آن محمد بن عبدالله آسیب برساند.

به این منظور چاهی در خانه اش كند و آن را پر از خنجر و نیزه كرد آن وقت رفت نزد محمد بن عبدالله و گفت :

«یا رسول الله اگر ممكن میشه یك شب به خانه من تشریف فرما بشید» حضرت قبول كرد، فرمود : «برو تدارك ببین ما زیاد هستیم.»

شب میهمانی كه شد محمد بن عبدالله با علی بن ابی طالب و یاران دیگرش رفتند خانه آن شخص.

آن شخص كه روی چاه بالش و تشك انداخته بود بسیار تعارف كرد كه محمد بن عبدالله روی آن بنشیند.

پیامبر اسلام بسم الله گفت و نشست.

آن شخص دید حضرت در چاه فرو نرفت خیلی ناراحت شد و تعجب كرد.

بعد گفت حالا كه حضرت در چاه فرو نرفت در خانه زهری دارم آن را در غذا می ریزم كه پیامبر اسلام و یارانش با هم بمیرند.

زهر را در غذا ریخت آورد جلو میهمانان،

اما محمد بن عبدالله فرمود : «صبر كنید» و دعایی خواند و فرمود: «بسم الله بگویید و مشغول شوید»

همه از آن غذا خوردند. موقعی كه پذیرایی تمام شد پیامبر اسلام و یارانش به راه افتادند كه از خانه بیرون بروند.

زن و شوهر با هم شمع برداشتند كه محمد بن عبدالله را مشایعت كنند.

بچه های آن شخص كه منتظر بودند میهمانان بروند بعد غذا بخورند،

وقتی دیدند پدر و مادرشان با محمد بن عبدالله از خانه بیرون رفتند پریدند توی اتاق و شروع كردند به خوردن ته بشقاب ها.

پیغمبر كه برای آنها دعا نخوانده بود همه شان مردند.

وقتی كه زن و شوهر از مشایعت پیغمبر و یارانش برگشتند دیدند بچه هاشان مرده اند.
آن شخص ناراحت شد دوید سر چاه و به تشكی كه بر سر چاه انداخته بود لگدی زد و گفت:
«آن زهرها كه محمد بن عبدالله را نكشتند، تو چرا فرو نرفتی؟»
ناگهان در چاه فرو رفت و تكه تكه شد.
از آن موقع می گویند: «چاه مكن بهر كسی اول خودت، دوم كسی.»



رمان ۹۸ | دانلود رمان جدید

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی


داستان ضرب المثل هر که چاهی بکنه بهر کسی اول خودش دوم کسی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا