- عضویت
- 27/2/20
- ارسال ها
- 171
- امتیاز واکنش
- 624
- امتیاز
- 178
- زمان حضور
- 1 روز 7 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
جالب است بدانید همه ما در کودکی نقاط مشترک زیادی داشتیم که احتمالا هیچوقت دربارهشان حرفی نزدیم. آماده سفر به گذشته هستید؟ یادتان میآید چقدر گریه میکردید وقتی متوجه میشدید آدامس برای همه در شکمتان میماند؟ شما تنها نیستید. همه ما تجربههای عجیب و غریب زیادی داشتیم که دربارهشان حرف نمیزدیم. میخواهیم این اسرار کوچک را برملا کنیم. اگر شما هم چیزی یادتان میآید لطفا در بخش نظرات بنویسید.
وقتی چراغهای زیرزمین رو خاموش میکردیم و قبل از اینکه مرگ به سراغمون بیاد با سرعت از پلهها بالا میرفتیم
وقتی هوا سرد بود و وانمود میکردیم سیگار میکشیم
همه ما حداقل یک بار سعی کردیم همه رنگها رو با هم فشار بدیم
واقعا چرا این کار رو میکردیم؟
وقتی سعی میکردیم دو تا آهنربا رو از قطب یکسان به هم برسونیم ولی به هم نمیچسبیدند
برای این کار هم هیچوقت دلیلی پیدا نمیشه
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما احساس میکردیم
قبل از تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی این شکلی میفهمیدیم دوستامون کجا هستن
کسایی که خواهر و برادر داشتن این رو درک میکنن
چه لذتی داشت!
شما هم نوشابه رو توی درش میریختن و کم کم میخوردین؟
وقتی لای لباسهای روی بند رخت قایم میشدیم
یه نقاطی رو به عنوان نقطه امن تعریف میکردیم و فکر میکردیم اگه از اونجا خارج بشیم میسوزیم یا غرق میشیم
تماشای مسابقه قطرههای بارون روی شیشه ماشین
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما حس میکردیم
وقتی مامان گوشی رو میداد به ما که به خاطر هدیه تولدمون تشکر کنیم
وقتی چراغهای زیرزمین رو خاموش میکردیم و قبل از اینکه مرگ به سراغمون بیاد با سرعت از پلهها بالا میرفتیم
وقتی هوا سرد بود و وانمود میکردیم سیگار میکشیم
همه ما حداقل یک بار سعی کردیم همه رنگها رو با هم فشار بدیم
واقعا چرا این کار رو میکردیم؟
وقتی سعی میکردیم دو تا آهنربا رو از قطب یکسان به هم برسونیم ولی به هم نمیچسبیدند
برای این کار هم هیچوقت دلیلی پیدا نمیشه
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما احساس میکردیم
قبل از تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی این شکلی میفهمیدیم دوستامون کجا هستن
کسایی که خواهر و برادر داشتن این رو درک میکنن
چه لذتی داشت!
شما هم نوشابه رو توی درش میریختن و کم کم میخوردین؟
وقتی لای لباسهای روی بند رخت قایم میشدیم
یه نقاطی رو به عنوان نقطه امن تعریف میکردیم و فکر میکردیم اگه از اونجا خارج بشیم میسوزیم یا غرق میشیم
تماشای مسابقه قطرههای بارون روی شیشه ماشین
چیزی که واقعا بود و چیزی که ما حس میکردیم
وقتی مامان گوشی رو میداد به ما که به خاطر هدیه تولدمون تشکر کنیم
| تجربههای عجیب و مشترک همه ما در کودکی |
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com