- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرنوشت منفورترین ملکۀ تاریخ
دو اسب سفید بزرگ، کالسکهای را خیابانهای پاریس به دنبال خود میکشند. جمعیت کنار خیابان با حرص و ولع همدیگر را کنار میزنند تا بتوانند برای لحظهای زنی را که در کالسکه نشسته ببینند. دستهای زن بسته است، اما با پشتی راست نشسته و حالت چهرهاش سرسخت و مغرور است. موهای طلایی مشهورش کمی جوگندمی شده، و بدنی که زمانی باریک و خواستنی بود، به خاطر غذاهای دلچسب قصر، قطور شده است. در حالی که جمعیت خشمگین به سویش آب دهان پرت میکنند و با فریاد به او فحش میدهند، او بی حرکت در جایش نشسته است. نامش ماری آنتوانت است. ملکۀ سابق فرانسه که مردم تشنۀ خونش هستند.
کالسکه به قصرِ انقلاب میرسد. ماری لحظهای چشمش به خانۀ سابقش، قصر تویلیر، میافتد و چهرهاش منقلب میشود. ناگهان اشکهای گرم از چشمانش جاری میشود و بدنش به لرزه میافتد. اما لحظهای بعد خودش را جمع و جور میکند. اشکهایش را فرومیخورد، و احساسات خود را پنهان میکند و با جرئت از کالسکه پیاده میشود.
او با لباسی از کتان سفید، و کلاهی سفید آمده است. لباسهای پر زرق و برقی که روزگاری به داشتنشان شهرت داشت را از او گرفتهاند. اما ماری میداند که حتی بدون تاج، هنوز هم ملکه است؛ این تنها چیزی است که او همیشه بوده است. او با سری بالا و با شکوه به سوی گیوتین حرکت میکند. ساعت 12:15 بعد از ظهر است که سرش را روی بلوک زیرین گیوتین قرار میدهد. تیغ آزاد میشود و در یک دم، زندگی سخت و هولناک منفوررین زن فرانسه به پایان میرسد.
ماری آنتوانت را از زمان تولدش برای ملکه شدن پرورش دادند و تربیت کردند. ماریا ترسا، امپراطور مستحکم رم مقدس و البته تنها زنی که به این مقام رسیده بود، مادر ماری آنتوانت بود. ماری آنتوانت پانزدهمین بچۀ ماریا ترسا بود. مادر بسیار سخت گیر بود و میان او و کوچکترین دخترش شکاف بزرگی وجود داشت. او مصمم بود تا با استفاده از ماری، پلی میان خاندانهای هابزبورگ و بوربون که در حال جنگ بودند بسازد. ماریا زنی زیرک بود و کاری کرد تا نام دخترش در پایتخت فرانسه بر سر زبانهای بیافتد. لویی پانزدهم فرانسه متقاعد شد و قرار ازدواج دوشس جوان را نوه و وارثش، لویی شانزدهم، را ترتیب داد.
دو اسب سفید بزرگ، کالسکهای را خیابانهای پاریس به دنبال خود میکشند. جمعیت کنار خیابان با حرص و ولع همدیگر را کنار میزنند تا بتوانند برای لحظهای زنی را که در کالسکه نشسته ببینند. دستهای زن بسته است، اما با پشتی راست نشسته و حالت چهرهاش سرسخت و مغرور است. موهای طلایی مشهورش کمی جوگندمی شده، و بدنی که زمانی باریک و خواستنی بود، به خاطر غذاهای دلچسب قصر، قطور شده است. در حالی که جمعیت خشمگین به سویش آب دهان پرت میکنند و با فریاد به او فحش میدهند، او بی حرکت در جایش نشسته است. نامش ماری آنتوانت است. ملکۀ سابق فرانسه که مردم تشنۀ خونش هستند.
کالسکه به قصرِ انقلاب میرسد. ماری لحظهای چشمش به خانۀ سابقش، قصر تویلیر، میافتد و چهرهاش منقلب میشود. ناگهان اشکهای گرم از چشمانش جاری میشود و بدنش به لرزه میافتد. اما لحظهای بعد خودش را جمع و جور میکند. اشکهایش را فرومیخورد، و احساسات خود را پنهان میکند و با جرئت از کالسکه پیاده میشود.
او با لباسی از کتان سفید، و کلاهی سفید آمده است. لباسهای پر زرق و برقی که روزگاری به داشتنشان شهرت داشت را از او گرفتهاند. اما ماری میداند که حتی بدون تاج، هنوز هم ملکه است؛ این تنها چیزی است که او همیشه بوده است. او با سری بالا و با شکوه به سوی گیوتین حرکت میکند. ساعت 12:15 بعد از ظهر است که سرش را روی بلوک زیرین گیوتین قرار میدهد. تیغ آزاد میشود و در یک دم، زندگی سخت و هولناک منفوررین زن فرانسه به پایان میرسد.
ماری آنتوانت را از زمان تولدش برای ملکه شدن پرورش دادند و تربیت کردند. ماریا ترسا، امپراطور مستحکم رم مقدس و البته تنها زنی که به این مقام رسیده بود، مادر ماری آنتوانت بود. ماری آنتوانت پانزدهمین بچۀ ماریا ترسا بود. مادر بسیار سخت گیر بود و میان او و کوچکترین دخترش شکاف بزرگی وجود داشت. او مصمم بود تا با استفاده از ماری، پلی میان خاندانهای هابزبورگ و بوربون که در حال جنگ بودند بسازد. ماریا زنی زیرک بود و کاری کرد تا نام دخترش در پایتخت فرانسه بر سر زبانهای بیافتد. لویی پانزدهم فرانسه متقاعد شد و قرار ازدواج دوشس جوان را نوه و وارثش، لویی شانزدهم، را ترتیب داد.
سرنوشت منفورترین ملکۀ تاریخ
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com