خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع


در قسمتی از پشت جلد کتاب دریای خاطرات چنین می‌خوانیم:
وقتی کندرا به ملاقات مادربزرگ ناخوش خود می‌رود، الا فقط یک درخواست دارد. این که کندرا داستان او را بنویسد، پیش از آنکه او، فراموشش کند.

دریای خاطرات داستانی به قلم فیونا والپی، سرگذشت شورانگیز «الا»ی جوان است، الایی که حالا پیر شده، در خانه سالمندان ساکن و به درد فراموشی نیز دچار شده است. همانطور که از اسم کتاب مشخص می‌شود، ما صفحه‌به‌صفحه با خاطرات الا روبه‌رو هستیم، خاطراتی که او از نوه خود «کندرا» خواسته به رشته تحریر در بیاوردشان، کندرایی که همیشه رویای نویسندگی را در سر می‌پرورانده اما با تولد کودکی اوتسیمی، آرزوهای خود را قربانی مراقبت از کودکش کرده است.
داستان این‌گونه شروع می‌شود که الا، به دنبال نوه‌اش فرستاده و خواستار دیدار با اوست. کندرا که مدت زیادی‌ست مادربزرگ خود را ندیده و این ندیدن، از اختلاف مرموز و سر به مهر مادر و مادربزرگش ناشی می‌شود، او را شگفت‌زده و حتی نگران می‌کند.

اما در ادامه می‌بینیم مادربزرگ او به دنبال کسی‌ست تا خاطراتش را برایش بازگو کرده و آن‌ها را ثبت کند. کندرا اول به دنبال جبران کوتاهی‌اش در مقابل مادربزرگ خود و بعد به دنبال کشف دلیل اختلاف مادر و مادربزرگش این کار را می‌پذیرد.
اما چندی نمی‌گذرد که او نیز درگیر داستان شورانگیز مادربزرگ خود شده، با پرده‌برداری از حقایق در شگفت می‌ماند و بعد گمان می‌برد که شاید الا، عمدا او را برای بازگو کردن داستانش برگزیده تا آنچه در سرنوشتش گذرانده، راهی پیش پای زندگی گره خورده کندرا بگذارد.
الای جوان و هفده ساله، برای گذراندن تابستان به جزیره‌ای، نزد دوست مادرش فرستاده می‌شود. جزیره‌ای که در آن با کریستف، هنرمند جوان و خواهر دوقلویش کارولین آشنا می‌شود. دوستی آن‌ها عمیق‌تر شده و رابـ*ـطه‌اش با کریستف، جوانه‌های عشق را بر پیکره خود می‌بیند.
این داستان که در آغاز به روایتی سر تا سر عشقی شباهت دارد، با قدم‌های متعفن جنگ، رنگی تلخ به خود می‌گیرد. جنگی که بین کریستف و الا فاصله انداخته و هر دو را وارد وادی دیگری می‌کند. وادی‌ای که در آن پیش‌بینی حتی ثانیه‌ای دیگر ممکن نیست و هرکس خود را موظف به دفاع از کشورش می‌داند. حالا به هر نوع که شده. کریستف به میدان نبرد رفته و الا به فعالیت‌های داوطلبانه پشت میدان جنگ می‌پردازد. جایی که با آنگوس جوان روبه‌رو می‌گردد.

دریای خاطرات داستان زندگی جوانانی را به تصویر می‌کشد که هر یک به نوعی درگیر جنگ جهانی دوم‌اند، زاویه‌های جدیدی را از تاثیر جنگ بر فرانسه به نمایش می‌گذارد و حتی پاسخی نیز برای نحوه سالم ماندن تابلوهای فاخر لوور دارد.
در رمان، یک فصل در میان با زندگی الا در گذشته و سرگذشت کندرا در حال روبه‌رو هستیم و به سادگی می‌توانیم تاثیر زندگی الا را بر آنچه کندرا با آن دست و پنجه نرم می‌کند ببینیم. و بعد با پایان‌بندی‌ای به دور از کلیشه، می‌توانیم کتاب را با رضایت خاطر بر زمین بگذاریم.

انجمن رمان نویسی
رمان98


معرفی کتاب دریای خاطرات | فیونا والپی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,878
امتیاز واکنش
18,048
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کتاب دریای خاطرات

جملاتی از متن کتاب دریای خاطرات

الا دوباره با دقت نگاهم می‌کند، با همان چشمان سبز عمیقش. «می‌دونم امیدواری می‌تونه آسیب برسونه. ولی با تجربه من، وقتی تو خیلی چیزها رو از دست داده باشی، احساس همون درد شاید بهتر از نداشتن هیچ احساسی باشه.»

الا لحظه‌ای با دیدن محو شدن اسم‌های نوشته شده بر روی ساحل، چنان احساساتی قوی در وجودش به غلیان آمد که بغضش گرفت و حرف زدن برایش غیرممکن شد. کریستف که انگار دست خودش نبود، دستش را جلو برد و با انگشتش خط چانه‌ی الا را دنبال کرد.

هوا به طور آزاردهنده‌ای سرد بود و برف ریزه تندی مثل خاکه قند روی سنگفرش‌ها را پوشانده بود و بی‌توجه به منع شبانه در پرتو ماه می‌درخشید، برخلاف چراغ‌های خیابان کسی نمی‌توانست آن‌ها را خاموش کند. الا آهی کشید، یکهو دلش برای خوردن یک برش کیک کریسمس با خامه و خاکه قند فراوان ضعف رفت. ولی حالا که مردم می‌گویند همه‌چیز باید جیره‌بندی شود، برای عید سال آینده چنین چیزی نخواهد دید.

طوفان‌های دریای آن طرف جزیره‌های فرو رفته در تاریکی گرگ و میش نمی‌توانستند اینجا به او دست پیدا کنند. به میان بازوهای او پناه برد و سرانجام وقتی قلبش دوباره به تپش افتاد، صدای ضربان ضعیفش را احساس کرد.

پرستارها الا را نادیده می‌گرفتند. آن‌ها به وجود پدر و مادرهای ناامیدی که آن‌سوی در ایستاده بودند و ورودشان ممنوع بود و نمی‌توانستند بچه‌های خودشان را که جسم کوچکشان با قاتل بی‌سر و صدایی مبارزه می‌کرد که به بدنشان بی احترامی کرده بود، بـ*ـغل کنند و یا به آن‌ها دست بزنند، عادت کرده بودند.

انجمن رمان نویسی
رمان98


معرفی کتاب دریای خاطرات | فیونا والپی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا