خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

اندک حس شما نسبت به دریانورد تبهکار؟! :)

  • موضوع جالبیه. انگیزه می‌ده واسه خوندن!

    رای: 11 68.8%
  • سخت می‌نویسی و خوندنش سنگینه.

    رای: 3 18.8%
  • خیلی باحال و دوست داشتنیه. مخصوصاً شخصیت‌های داستانش.

    رای: 4 25.0%
  • اسم متفاوت، موضوع متفاوت. همه چیز عالیه.

    رای: 4 25.0%
  • یکم تلاش کن. خیلی داری بد پیش می‌ری!!

    رای: 1 6.3%
  • هعی خوبه. من که خوشم اومد.

    رای: 4 25.0%
  • خوب نیست. این چه داستانیه آخه.

    رای: 2 12.5%

  • مجموع رای دهندگان
    16
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام رمان: دریانوردِ تبهکار.
نویسنده: نوشین سلمانوندی
ژانر: عاشقانه_اجتماعی
ناظر: *KhatKhati*
خلاصه:
من آلپم. مثل اسمم، قدرتنمد و استوار!
حاکم قلب و جسم و روحت... اسیر من می‌شی، تو پنجه‌های قوی‌ام گیر می‌کنی؛ تا وقتی که من بخوام. تسلط به روحت دارم و مثل حکمرانی سنگدل، به سمتت می‌تازم تا در نهایت تسلیمم بشی.
مامک:‌ مادر کوچک و مهربان
روجا: درخشان‌ترین ستاره‌ی شب، آخرین ستاره‌ای است که تا سپیده‌ی صبح می‌درخشد.
19.jpg


در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Parisa❤، Saghár✿، *RoRo* و 34 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
سخن نویسنده:
تفاوت، زیبایی بخشِ روح زندگی است و این ارزش‌ها هستند که تفاوت‌های زندگی را می‌سازند.
از خواندن لذ‌‌ت ببریم و این لذ‌‌‌ت را به اطرافیان‌مان هم هدیه بدهیم!
خواهشمندم، بدون قضاوت و هیچ گونه کپی کردنی... تکرار می‌کنم بدون هیچ گونه کپی کردنی از نوشته‌ها استفاده کنید.
بابت تک به تک کلمه‌ها‌ی به کار برده شده در مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها نویسنده‌ها تلاش و زحمت می‌کشند. با استفاده از نام و محتوای نزدیک به رمان‌های نوشته شده، زحمت‌های نویسنده را تبدیل به حق‌الناس نکنید.
*****
مقدمه:
نیمه‌های شب،
به دنبالم می‌دوی
و من می‌گریزم!
یادِ تو،
امان نمی‌دهد دمی
جان بی‌قرارم را.
نیا!
به دنبالم نیا.
بگذار آسوده بخوابم.
درد می‌کنند پاهایم از گریختن
و قلبم می‌سوزد از
نبودت.
و
چشمانم...
آن‌ها که دیگر رسوای عالم‌اند!
هر جا که من باشم، تو نیز هستی.
در حوالیِ هوایم،
در قعر وجودم،
میان انبوهی از خاطره‌هایم،
در سیاهیِ شب و روشنیِ روز،
به هنگام طلوع و به وقت غروب.
ای تو!
که هستی؟
چه داری که شده‌ای جان؟
شده‌ای خون در رگ،
نبض در قلب، اغمای روحم!
از خودت بگو.
گمشده‌ی کدام راهی که مسیرت شده‌‌ است پیکر من؟!
اما بگذار آسوده به تو بگویم جانا:
سخت کردن واژه‌ها،
به حاشیه کشیدن کلمات، دیگر کافی‌ است.
می‌خواهم بی‌پروا بگویم:
«دوستت‌دارم».


در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Kameliaparsa، *KhatKhati*، mahaflaki و 27 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
- این رفتن قرار نیست چیزی رو تغییر بده و باعث بشه فراموشت کنم!
لبخندی زدم، لبخندی بی‌جان و غمگین. دلم به دوباره رفتنش رضا نمی‌داد.
- اما تو با هر بار رفتنت تغییر می‌کنی.
عصبی سری تکانی داد. انگار که رغبتی به ادامه‌‌ی حرف زدن نداشت و این موضوع شدیداً خسته‌اش می‌کرد.
به اطراف نگاهی انداختم. عمارت در تاریکی فرو رفته بود و سکوت خفه کننده‌اش، بغض را راهی گلویم می‌کرد.
آب دهانم را به سختی بلعیدم و با عجز نالیدم:
- تو اصلاً من و دوست داری؟
نگاهش در آن تاریکیِ کمرنگ، برقی زد و عصبی از حرف نابجایم، با صدای بم و خشکش گفت:
- اگه نداشتم الان اینجا نبودی...
خواستم دهان باز کنم به سکوت دعوتم کرد!
- مامک رو بیشتر از این عصبی نکن، پایین منتظرته.
****
خسته از روزهای تکراری و هوای بی او چشم می‌بندم. دلم از دلتنگی می‌سوزد و خفگی، نفس‌هایم را سنگین کرده است.
مغزم از مرور خاطراتش درد می‌کند و دلهره‌‌، دیگر جان به سرم کرده است.
قطره‌‌های اشک راه‌شان را پیش می‌گیرند. روی‌گونه‌ام سر می‌خورند و تا به چانه‌ام می‌رسند.
اگر مهرجان اینجا بود دوباره می‌گفت:
- آه ای نویسنده‌ی من، دلتنگی جان به سرت کرده..‌. کجایی دریانورد دلاور؟!
با یاد آوری حرفش تبسمی ملیح، مهمان صورتم می‌شود. چقدر در این هوای گرفته‌ی جمعه، بی‌هوایم!
امان از این نبودن‌ها. پلک‌ می‌زنم و خیسی گونه‌هایم را با آستین پیراهنم‌ پاک می‌کنم.
این نوشته‌ها، بند دلم را پاره می‌کند.
به دفتر قهوه‌ای رنگم نگاهی می‌کنم و با غم می‌بندمش.
از روی صندلی بلند می‌شوم و دامن لباسم را که زیادی بالا رفته است پایین می‌کشم و به سمت پنجره‌ی دلبازی که دریا را در معرض دید قرار می‌دهد می‌روم.
چشم می‌بندم و به صدای ضعیف موج‌ها و برخورد‌شان به صخره‌ها گوش می‌سپارم.
مهرجان همیشه می‌گوید:
- برو کنار دریا و از اعماق وجود فریاد بزن، برگرد!
اما می‌دانستم تمام این حرف‌ها خیالی پوچ است و تا خودش نخواهد بر نمی‌گردد.
مسیر دریاها را در پیش گرفته‌ای و سفرت را به دور دست‌ها آغاز کرده‌ای؛ نرو، بیا تا من برایت مسیر شوم.
به سمتم بازگرد تا خودم دریایت شوم. گم شده‌ی کدام راهی که مسیرت شده است پیکر من؟!
تجسم می‌کنم، لبخند پر غرور و چهره‌ی خشک و مردانه‌اش را.
به یاد می‌آورم صدای بم و رسایش را و در میان این دلتنگی‌ها، جان به جان می‌شوم!
می‌خواهم دور بشوم، دور از همه چیز، آنقدر دور که در بی‌کران وجودش گم بشوم.
- باز که زل زدی به بیرون! می‌دونی ‌چقدر صدات زدم؟

انجمن رمان نویسی


در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Kameliaparsa، *KhatKhati*، mahaflaki و 25 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای ظریف زنانه‌اش در گوشم پیچید و لبخند را مهمان چهره‌ی غم زده‌ام کرد.
نمی‌دانست که چشمانم بسته است و تنها به صدای دریا گوش می‌دهم.
گونه‌های ملتهب خیسم را پاک کردم و به سمتش برگشتم.
به چشمانش نگریستم؛ این زن خودخواه، عجیب برایم دوست‌داشتنی به نظر می‌رسید.
قدمی جلو رفتم و به آرامی گفتم:
- حواسم پرت شد، ببخشید.
چشمان سیاهِ گردش را در حدقه چرخی داد و کش دار گفت:
- همیشه همینه! ببخشید و حواسم نبود. پس تو کی هوشیاری دختر؟
بی‌حوصله خمیازه‌ای کشید و ادامه داد:
- البته الان دیگه مهم نیست، خودم اومدم ‌پایین، و البته اون همه پله رو!
درست می‌گفت. بی‌اهمیتی کرده بودم و می‌دانستم در آخر این حواس‌ پرتی‌ها کار دستم می‌دهند.
زیرلب، با "عذرخواهیِ" آرامی، سعی کردم از ادامه‌ی این حرف‌ها طفره بروم.
در راه رفتن تعادلی نداشت و به شدت گیج می‌زد.
خواست به سمتم بیاید که زودتر از خودش، نزدیکش شدم و بازوی نحیفش را محکم گرفتم.
دست آزادش را بالا آورد، خواست چیزی بگوید. به لیوانش تکانی داد که ناگهانی لغزید و پارکت‌های سفید آشپزخانه را به گند کشاند.
متعجب دهانش را باز کرد و برای چند لحظه‌، حیران به چشم‌هایم خیره ماند.
کم‌کم رنگ نگاهش تبدیل به لبخندی شد و در آخر خنده‌ای پر صدا.
خسته از دردسرهای پر ماجرایش چشم بستم و سعی کردم به عقب بفرستمش تا پاهایش زخمی نشود.
- اوه‌، اوه! باز هم خرابکاری. نگران نباش، ببین...
دستی به چانه‌اش کشید. دوباره خنده‌ی سرخوشی کرد و با حالتی که سعی داشت چهره‌اش را جدی نشان بدهد گفت:
- اینبار... اینبار کمکت می‌کنم روجای مهربون.
انجمن رمان نویسی


در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Kameliaparsa، *KhatKhati*، mahaflaki و 24 نفر دیگر

Noushin_salmanvandi

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
2/2/20
ارسال ها
534
امتیاز واکنش
8,963
امتیاز
263
زمان حضور
55 روز 2 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابرویی بالا انداختم و بی‌حوصله گفتم:
-‌شما واسه من دردسر نساز، تمیزی با من.
دوباره خندید، خنده‌ای که از ته دل بود. خنده‌هایش را و مخصوصاً فرو رفتگیِ کنار چانه‌اش را دوست داشتم.
دردسرهایش شیرین بود و گاهی هم به اوج مضحک بودن می‌رسید!
- من... من واقعاً خوبم... خب؟
(خب) را گفت و با انگشت سبابه‌اش، ضربه‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Kameliaparsa، *KhatKhati*، mahaflaki و 21 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,362
امتیاز واکنش
18,212
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
این رمان به متروکه منتقل شد!


در حال تایپ رمان دریانورد تبهکار | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، *RoRo*، Asal_Zinati و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا